eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅─✵💝✵─┅┄ الهی... تو را سپاس میگويم از اينکه دوباره خورشيد مهرت از پشت پرده ی تاريکی و ظلمت طلوع کرد و جلوه ی صبح را بر دنيای کائنات گستراند " سلام صبح عالیتان متعالی " @hedye110 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💚 دلم برای تو تنگ است ای سرا پا خوب دلم برای تو تنگ است مثل تنگ غروب چه لحظه‌های غریبی که بی تو میگذرند چه روزگار عجیبیست بی‌تو ای‌محبوب @hedye110
🪴 🪴 🌿﷽🌿 سفر به زاهدان سید کاظم حسینی قبل از انقلاب بود، سالهاي پنجاه و سه ، پنجاه و چهار. آن روزها تازه با عبدالحسین آشنا شده بودم.اول دوستی مان، فهمیدم تو خط مبارزه است، از آن انقلابی هاي درجه یک. کم کم دست مرا هم گرفت و کشید به کار.مدتی بعد با چهره هاي سرشناس انقلاب آشنا شدم. زیاد می رفتیم پاي صحبتشان. گاهی وقتها تو برنامه هاي علمی هم رو من حساب باز می کرد. یک روز آمد پیشم. گفت: « می خوام برم مسافرت، می آي؟» «مسافرت؟ کجا؟» گفت:« زاهدان» منظورش از مسافرت، تفریح و گردش نبود. می دانستم باز هم کاري پیش آمده. پرسیدم « ان شا االله مأموریته دیگه، آره؟» خونسرد گفت:« نه، همین جوري یک مسافرت دوستانه می خوایم بریم، براي گردش.» تو لو ندادن اسرار، حسابی قرص و محکم بود. این طور وقتها زیاد پیله اش نمی شدم که ته و توي کار را در بیاورم. گفتم: «بریم، حرفی نیست.» نگاه دقیقی به صورتم کرد. لبخندي زد و گفت: «ریشت رو خوب کوتاه کن و سبیها رو هم بگذار بلند باشه.» گفت: « پس بار و بندیلت رو ببند، می آم دنبالت.» خداحافظی کرد. چند ساعت بعد برگشت. یک دبه ئ روغن دستش گرفته بود. پرسیدم : «اینو می خواي چکار؟» گفت:« همین جوري گرفتم، شاید لازم بشه» با هم رفتیم خانه یکی از روحانی ها که نماینده ئ وجوهات حضرت امام بود توخراسان. من بیرون خانه منتظرش ایستادم. خودش رفت تو. چند دقیقه بعد آمد. گفت: « بریم.» رفتیم ترمینال. سوار یکی از اتوبوسهاي زاهدان شدیم و راه افتادیم. وقتی رسیدیم زاهدان، تو اولین مسافرخانه اتاق گرفتیم. هنوز درست وحسابی جابجا نشده بودیم. دبه ئ روغن را برداشت و گفت: «کاري نداري؟» «کجا؟!» «می رم جایی، زود بر می گردم.» ساکت شد. کمی فکر کرد و ادامه داد:« یک موقعی هم اگه دیر شد، دلواپس نشی.» «نمی خواي بگی کجا می ري؟ با او دبه روغنت.» راست و قاطع گفت: «نه» راه افتاد طرف در اتاق.گفتم:«اقلاً یه کمی می موندي خستگی راه از تنت در می رفت.» «زیاد خسته نیستم.» دم در برگشت طرفم. گفت: «یادت نره سید جان، هرچی هم که دیر کردم، دلواپس نشی؛ یعنی یک وقت شهربانی یا جاي دیگه اي نري سراغ منو بگیري ها.» خداحافظی کرد و رفت. درست دو روز بعد برگشت! دبه روغن هم همراهش نبود.تو این مدت چی کشیدم، بماند. هنوز از گرد راه نرسیده بود، گفت: «بار و بندیل را ببند که بریم.» «بریم؟!» «آره دیگه، بریم.» به خنده گفتم:« عجب گردشی کردیم.» می دانستم کاسه اي زیر نیم کاسه است. دوست داشتم از کارش سر در بیاورم. «موضوع چی بود آقاي برونسی؟ به منم بگو.» نگفت. هر چه بیشتر اصرار کردم، کمتر چیزي دستگیرم شد. دست آخر گفتم: «یعنی دیگه به ما اطمینان نداري.» «اگه اطمینان نداشتم، نمی آوردمت.» « پس چرا نمی گی؟» «مصلحت نیست.» ساکم را بستم. دنبالش راه افتادم طرف ترمینال. آن جا بلیط مشهد گرفتیم و سوار اتوبوس شدیم. تو راه ازش پرسیدم: « آخه جریان چی بود؟» باز هم چیزي نگفت. تا قبل از پیروزي انقلاب، چند بار دیگر هم از آن قضّیه سؤال کردم، لام تا کام حرف نزد.تو سر نگهداشتن کارش یک بود؛ نمی خواست بگوید، نمی گفت. حتی ساواك حریفش نمی شد. یک بار که گرفته بودنش، دندانهایش را یکی یکی شکسته بودند، هزار بلاي دیگر هم سرش در آورده بودند، ولی یک کلمه هم نتوانسته بودند ازش بیرون بکشند. بالاخره انقلاب پیروز شد. چند وقت بعد، سپاه تو خیابان احمد آباد یک مرکز عملیاتی زد به نام مرکز 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef □■□■□
انسان شناسی 308.mp3
11.5M
۳۰۸ خدا قابل فهمه، قابل ادراکه، من همیشه با خود خدا راحت‌ حرف میزنم و ارتباط میگیرم! ✘ چه لزومی هست حتماً با اهل بیت علیهم‌السلام ارتباط قلبی برقرار کنم؟ | @hedye110
انسان شناسی ۳۰۹.mp3
10.87M
۳۰۹ ✘ گاهی اونقدر مشغول زندگی میشم که یادم میره ابدیت پرخطری در پیش دارم. ماهها گذشته و من حتی چند دقیقه فرصت نکردم به خودم فکر کنم. √ چی میشه آدما به این سطح از فراموشی مبتلا میشن، در حالیکه مرگ هرگز فراموششون نمیکنه و سایه به سایه دنبالشون میاد؟ | @hedye110
مداحی_آنلاین_سرعت_و_سبقت_بسوی_بهشت_حجت_الاسلام_رفیعی.mp3
1.27M
♨️سرعت و سبقت بسوی بهشت! 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. @hedye110
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃 سلام پیشاپیش تسلیت عرض میکنم شهادت پدرتان امام حسن عسکری(ع)را و پیشاپیش تبریک میگویم آغاز ۱۱۸۵سال(قمری) امامتتان را خیلی دوست داشتیم که بعداز دو ماه عزاداری (ماه محرم و صفر) جشنی برپا کنیم و تمام دنیا را آذین بندی و چراغانی کنیم منظور هم ظهور و جشن امامتتان و لباس عزا را از تن‌تان در می‌آوردیم و ردای امامت را بر تن‌تان میکردیم اما جشن بدون صاحب معنی ندارد همه امیدمان این بود که امروز غروب ظهور میکنید و همه به شما دست بیعت میدادیم و باشما بیعت میکردیم وبعد از شهادت پدرتان که پس فرداست ،جشن ظهور و جشن امامتتان را هم می‌گرفتیم و همینطور ادامه میدادیم تا میلاد حضرت ختمی مرتبت رسول اکرم و امام جعفرصادق(ع) ولی افسوس و دوصد حسرت بر ما که در بیست‌وهفتمین ۲۷ جمعه سال هم مانند ۵۷۹۱۶ جمعه های دیگر به غروب رسید و خبری از نوای «أنا بقیة الله» شما و دیدار رویتان نشد. آقای من شب دوری سحر نشد این جمعه هم گذشت از تو خبر نشد اللهم عجل لولیک الفرج eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef □■□■□
001-Modiriyate Gharize Jensi 1395 07 17.mp3
27.51M
۱ 🔻عوامل موثر درافزایش و یا کاهش تمایلات جنسی چیست؟ 🔻آیا بيماري هایی مثل خودارضایی، منحصر به محدوده سنی خاصی است؟ آیا این بیماریها قابل درمانند؟ استاد شجاعی www.montazer.ir @hedye110
35.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️فضلیت چهل شب نماز شب رازی که کسی نمی‌داند اگر چهل شب نماز شب بخوانید چه میشود eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef □■□■□
💠 🔸 امیرالمومنین علی علیه السلام: گنج های روزی، در خوش اخلاقی و اخلاق پسندیده نهفته است. 📚 میزان الحکمه/ج1/ح7188 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef □■□■□
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥من نمی‌خوام ازدواج کنم، حوصله خرده فرمایش یه آدم دیگه رو ندارم! 💥من نمی‌خوام بچه‌دار شم، اعصابم کشش نداره! 💥از همین وضعیتم راضی‌ام، چه ایرادی داره که نخوام مثل بقیه زندگی کنم؟ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef □■□■□
39.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 فیلم کامل سخنرانی آیت الله رئیسی در هفتادوهشتمین مجمع عمومی سازمان ملل متحد eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef □■□■□
پدری در دم مرگ است و به بالین پسرش پسری اشک فشان است به حال پدرش پدری جام شهادت به لبش بوسه زده پسری سوخته از داغ مصیبت جگرش السلام علیک یا حسن بن علی ایها العسکری (ع) eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef □■□■□
4_6001522531876473621.mp3
753.9K
🏴 ♨️الگوی همه‌ی مومنان 👌 بسیار شنیدنی 🎙رهبر معظم انقلاب 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. @hedye110
4_6001522531876473621.mp3
753.9K
🏴 ♨️الگوی همه‌ی مومنان 👌 بسیار شنیدنی 🎙رهبر معظم انقلاب 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. @hedye110
┄┅─✵💔✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان @hedye110 🏴🏴🏴🏴🏴
امروز با تمام توان گریه می‌کنیم همراه با امام زمان گریه می‌کنیم در پشت دسته‌های عزا سوی سامرا در لابلای سینه زنان، گریه می‌کنیم @hedye110 🏴🏴🏴🏴🏴
آقای سامـرا چقـدر ناتـوان شدی خیلی‌شبیه مادر‌خود قدکمان‌شدی عمری اسیرطعنه و زخم‌زبان شدی تبعیـدی مجـاور یک پادگان شدی eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef □■□■□
با نام و یاد و نشان خدا و عرض سلام 🌑 سالروز شهادت قبله هشتم، امام یازدهم، معصوم سیزدهم،تسلیت😭 🌹امام حسن عسکری علیه‌السّلام فرزند امام علی النقی علیه السلام، پدر بزرگوار حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است. آن حضرت در ماه ربیع الاول سال ۲۳۱ یا ۲۳۲ ق در مدینه، چشم به جهان گشود. مادرش بانویی پارسا و شایسته به نام «حدیثه» علیهاالسّلام، بود که برخی، از او به نام «سوسن» یاد کرده‌اند. 🌷القاب: از آنجا که پیشوای یازدهم به دستور خلیفۀ عباسی در «سامرا»، در محلۀ «عسکر= نظامیان» سکونت اجباری داشت، «عسکری» نامیده می‌شود. از مشهورترین لقب‌های آن حضرت، «زکی»، «فاضل»، «امین» و کنیه اش «ابو محمد» است. او ۲۲ ساله بود که پدرش به شهادت رسید. مدت امامتش شش سال و عمرش ۲۸ سال بود. امام (ع) در سال ۲۶۰ ق در حالی که یگانه پسر او در جایگاه آخرین حجت الهی در سن پنج سالگی قرار داشت، به شهادت رسید و در خانۀ خود در سامرا، کنار مرقد پدرش به خاک سپرده شد. 🌴ویژگی‌های ظاهری: دربارۀ ویژگی‌های آن حضرت آورده‌اند: رنگش گندمگون، چشمانش درشت و سیاه، رویش زیبا، قامتش معتدل و اندامش متناسب بود. با آن که جوان بود، بزرگان قریش و دانشمندان زمان خود را تحت تاثیر و نفوذ قرار می‌داد. دوست و دشمن به برتری او در دانش، بردباری، بخشش، پارسایی، پروای الهی و دیگر مکارم اخلاقی باور داشتند. 🌺دوره‌های زندگی: مدت کوتاه عمر امام به سه دوره تقسیم می‌شود: تا چهار سال و چند ماهگی (و بنا به یک قول تا سیزده سالگی)، در مدینه به سر برد. تا ۲۲ سالگی به اتفاق پدر بزرگوارش در سامرا می‌زیست و تا ۲۸ سالگی (شش سال و اندی پس از شهادت امام دهم )، در سامرا ولایت بر امور و پیشوایی شیعیان را بر عهده داشت. روایاتی از رسول اکرم صلی الله علیه و اله و سلم و اهل بیت او علیهم‌السّلام بر امامت دوازده امام وارد شده و در آن‌ها، به روشنی، به نام ایشان -از جمله امام حسن بن علی عسکری علیهما السلام-اشاره شده است. اضافه بر آنکه در روایات نقل شده از پدر بزرگوارش، به امامت آن حضرت تصریح شده است. جابر بن عبدالله انصاری، با اشاره به لوحی که در دستان مبارک حضرت زهرا علیهاالسّلام مشاهده کرده بود، به امامت و نام امام عسکری (ع) تصریح کرده است. مشهور بین شیعه آن است که امام (ع)فرزندی جز امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از خود به یادگار نگذاشت. آن حضرت، با همۀ فشارها و پی جویی ‌های پیوستۀ حکومت عباسی، یک سلسله فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و علمی، در راستای حفظ اسلام و مبارزه با افکار ضد اسلامی انجام می‌داد. گوشه‌ای از این فعالیت‌ها که پیوند بیشتری با موضوع مهدویت دارد، به شرح زیر است: 🌹کوشش علمی: کوشش علمی آن حضرت در دفاع از اسلام و رد شبهات بود. امام( ع) به دلیل شرایط نامساعد و تنگناهای شدید حکومت عباسی، در گسترش دانش بی کران خود در همۀ جامعه ،پیروزی چندانی به دست نیاورد؛ ! اما شاگردانی تربیت کرد که هرکدام در گسترش معارف اسلام و رفع شبهات دشمنان، نقش مؤثر و ارزنده‌ای داشتند. شیخ طوسی، شمار شاگردان آن حضرت را افزون بر یک صد نفر ثبت کرده است. میان آنان چهره‌ها و شخصیت‌های برجسته و وارسته‌ای مانند : احمد بن اسحاق اشعری قمی، ابو هاشم داود بن قاسم جعفری، ابو عمر و عثمان بن سعید عمری، علی بن جعفر و محمد بن حسن صفار به چشم می‌خورند.🌺 🤲خدایا بحق القرآن, ما را در زمره محبان و شیعیان و مشمول شفاعت آنحضرت مقرر فرما. 📣شما هم انتشار دهید...           🏴
🍁 در هفتمین ماهِ، سال هستیم... ⁉*ﻋﺪﺩﯼ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻋﻠﻤﺎ ﻭ ﺍﻫﻞ ﺩﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﻣﺘﺤﯿﺮ ﮐﺮﺩ ﻋﺪﺩ ۷ ﺍﺳﺖ * ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ ﻋﺪﺩ ۷ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﭼﻪ ﻣﻌﻨﺎﻫﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ !!! 🔹ﺩﺭ ﺁﻥ ﺣﮑﻤﺖ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ، ﮐﻪ ﻋﺪﺩ *۷*ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻃﺒﻘﺎﺕ ﺁﺳﻤﺎﻧﻬﺎﺳﺖ* تعدﺍﺩ ﺍﯾﺎﻡ ﻫﻔﺘﻪ ۷ ﺗﺎﺳﺖ* ﻋﺠﺎﯾﺐ ﺩﻧﯿﺎ ۷ ﺗﺎﺳﺖ* ﻃﻮﺍﻑ ﺩﻭﺭ ﮐﻌﺒﻪ ۷ ﺗﺎﺳﺖ* ﺳﻌﯽ ﺑﺒﻦ ﺻﻔﺎ ﻭ ﻣﺮﻭﻩ ۷ ﺗﺎﺳﺖ* ﻧﻘﺎﻁ ﺗﻤﺎﺱ ﺑﺎ ﺯﻣﯿﻦ ﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯ ۷ ﺗﺎﺳﺖ* 🔹ﺁﯾﺎﺕ ﺳﻮﺭﻩ ﻓﺎﺗﺤﻪ ۷ ﺗﺎﺳﺖ* ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺩﺭﯾﺎﻫﺎ ۷ ﺗﺎﺳﺖ* ۷ ﻋﺪﺩ ﺳﻨﮓ ﺑﻪ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ* ﻣﻌﺪﻥ ﻫﺎﯼ ﺍﺻﻠﯽ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ۷ ﺗﺎﺳﺖ* ۷ ﻧﻮﻉ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺍﺻﻠﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ* ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻣﺪﺍﺭﻫﺎﯼ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ۷ ﺗﺎﺳﺖ* ﻧﻮﺭهای ﻣﺮﺋﯽ ۷ ﺭﻧﮓ ﺍﺳﺖ* 🔹ﺍﺷﻌﻪ ﻧﻮﺭ ﻏﯿﺮ ﻣﺮﺋﯽ ۷ ﺗﺎﺳﺖ* ﺗﮑﺒﯿﺮ ﺩﻭ ﻋﯿﺪ ۷ ﺗﺎﺳﺖ* ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻗﺎﺭﻩ ﺧﺎﮐﯽ ۷ ﺗﺎﺳﺖ* ﺑﺎﺧﺸﻮﻉ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ :* ﻻ ﺍﻟﻪ ﺍﻻﺍﻟﻠﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ* ﺩﻗﺖ ﮐﺮﺩﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺍﻗﺮﺍﺭ ﺍﺯ ۷ ﮐﻠﻤﻪ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺷﺪﻩ* ﺍللهم ﺻﻞ ﻋﻠﯽ ﻣﺤﻤﺪ ﻭ ﺁﻝ ﻣﺤﻤﺪ* 🌸 اتفاقأ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﻫﻢ ﺍﺯ ۷ ﮐﻠﻤﻪ ﺗﺸﮑﯿﻞ شده* حالا بفرست بر محمد و آل محمد صلوات* 🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ 🌸 و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 👌 و در پایان حتی عدد مقدس ایرانیان باستان هم ۷ بوده است‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌. ─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─
🪴 🪴 🌿﷽🌿 سرمازده حجت الاسلام محمد رضا رضایی پنجاه متر زمین داشتم تو کوي طلاب. سندش مشاع بود، ولی نمی گذاشتند بسازم. علناً می گفتند: « باید حق حساب بدي تا کارت راه بیفته.» تو دلم می گفتم: «هفتاد سال سیاه این کارو نمی کنم.» حتما باید خانه را می ساختم و آنها هم نمی گذاشتند. سردي هوا و چله زمستان هم مشکلم را بیشتر می کرد. بالاخره یک روز تصمیم گرفتم شبانه دور زمین را دیوار بکشم. رفتم پیش آقاي برونسی و جریان را به اش گفتم. گفت: « یک بناي دیگه هم می گم بیاد، خودتم کمک می کنی ان شا االله یک شبه کلکش رو می کنیم.» فکر نمی کردم به این زودي قبول کند، آن هم تو هواي سرد زمستان. گفت:« فقط مصالح رو سریع باید جور کنیم.» شب نشده بود، مصالح را ردیف کردیم. بعد از نماز مغرب و عشاء با یکی دیگر آمد . سه تایی دست به کار شدیم. بهتر و محکم تر از همه او کار می کرد. خستگی انگار سرش نمی شد. به طرز کارش آشنا بودم. می دانستم براي معاش زن و بچه اش مثل مجاهد در راه خدا عرق می ریزد و زحمت می کشد. تو گرمترین روزهاي تابستان هم بنایی اش تعطیل نمی شد. شب از نیمه گذشته بود. من همینطور به اصطلاح «ملات» درست می کردم و می بردم. بخار سفید نفسهام تند و تند از دهانم می آمد بیرون. انگشتهاي دست و پام انگاه مال خودم نبود.گوشها و نوك بینی هم بدجوري یخ زده بود. یک بار گرم کار، چشمم افتاد به آن بناي دیگر. به نظر آمد دارد تلو تلو می خورد. یکهو مثل کنده ي خشک درختی که از زمین کنده شود، افتاد زمین! دویدم طرفش. عبدالحسین دست از کار کشید. آمد بالاسرش. «چیزي نیست، یه کم سرما زده شده.» شروع کرد به ماساژ بدنش، من هم کمکش. چند دقیقه بعد به حال آمد. کم کم نشست روي زمین. وقتی به خودش آمد، بلند شد. ناراحت و عصبی گفت:« من که دیگه نمی کشم. خداحافظ!» رفت؛ پشت سرش را هم نگاه نکرد. نگاه نگرانم را دوختم به صورت عبدالحسین. اگر او هم کار را نیمه تمام ول می کرد، من حسابی تو درد سر می افتادم. لبخندي زد. دست گذاشت روي شانه ام. «ناراحت نباش، به امید خدا خودم کار اونم می کنم.»... هر خانه اي که می ساخت، انگار براي خودش می ساخت. یعنی اصلاً این براش یک عقیده بود،عقیده اي که با همه وجود بهش عمل می کرد.کارش کار بود، خانه اي هم که می ساخت، واقعاً خانه بود. کمتر کارگري باهاش دوام می آورد.همیشه می گفت:«نانی که می خورم باید حلال باشه!» می گفت: «روز قیامت، من باید از صاحبکار طلبکار باشم نه او از من. براي همین هم زودتر از همه می آمد سر کار، دیرتر از همه می رفت؛ حسابی هم از کارگرها کار می کشید. آن شب تا نزدیک سحر بکوب کار کرد. چقدر هم قشنگ کار می کرد.دیگر رمقی نداشتم. عبدالحسین ولی مثل کسی که سرحال باشد، داشت می خندید. از خنده اش، خنده ام گرفت. حالا دیگر خیالم راحت شده بود. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef