eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍂🍃🍂🍃🍂 @hedye110 ......... ...... اكنون ساعت ده صبح است، و جمعيّت زيادى در كنار خانه حضرتعلى(ع) جمع شده اند، ديگر جاى سوزن انداختن نيست، عدّه اى از مردم نيز به مسجد كوفه رفته اند . اشك از چشم همه جارى است، شهر كوفه سراسر غم و عزاست . همه مى دانند كه حضرتعلى(ع)، فرزند خود، امام حسن(ع) را به عنوان امام بعد از خود معرفى نموده است، آنها مى خواهند با او بيعت كنند . همسفر خوبم ! خوب نگاه كن، اين مردم خودشان براى بيعت كردن با امام حسن(ع)آمده اند، هيچ كس آنها را مجبور نكرده است ! همه منتظر هستند تا امام حسن(ع) به مسجد بيايد ; امّا هنوز آن حضرت داخل خانه است . نزديك اذان ظهر مى شود . ناگهان صداى صلوات بلند مى شود، شورى در جمعيّت مى افتد، آنجا را نگاه كن، امام حسن(ع) همراه با امام حسين(ع) و برادران ديگر خود از خانه بيرون مى آيند و به سوى مسجد مى روند . آرى، سرانجام انتظار به سر آمد، بيا ما هم خود را به مسجد برسانيم، بايد جايى را نزديك منبر پيدا كنيم تا سخنان امام حسن(ع) را به خوبى بشنويم . امام حسن(ع) وارد مسجد مى شود، همه مردم با صداى صلوات و تكبير، احساسات خود را نشان مى دهند . امام به سوى محراب مى رود، آرى، اينجا همان محراب مسجد كوفه است، همان جايى كه پدرش به نماز مى ايستاد . آنجا را نگاه كن، منبرى كه مى بينى هنوز صداى حضرتعلى(ع) را به خاطر دارد، امام به بالاى آن مى رود، مسجد سراسر، سكوت است . او سخن خود را آغاز مى كند : اى مردم ! امروز در سوگ بزرگ مردى نشسته ايم كه ديگر همانند او نخواهد آمد . او كسى بود كه وقتى در ركاب پيامبر شمشير مى زد ، جبرئيل از سمت راست و ميكائيل از سمت چپ ، او را همراهى مى كردند. پدرم كسى بود كه جان خويش را فداى پيامبر مى نمود و در جنگ ها ، پيامبر ، پرچم اسلام را به دست او مى سپرد . او ديشب به ديدار خدا رفت در حالى كه از ثروت دنيا ، چيزى براى خود ذخيره نكرده بود. گريه و اشك مردم، نمى گذارد امام حسن(ع) سخن خود را تمام كند، آرى، امام حسن(ع) داغدار پدر است، او بارها و بارها مظلوميّت پدر را به چشم خود ديده است . با بلند شدن صداى گريه امام حسن(ع)، مسجد سراسر ناله و فرياد مى شود، آرى، به راستى كه تاريخ ديگر همانند حضرت على(ع) را نخواهد ديد . دقايقى مى گذرد، و بار ديگر، سكوت به مسجد باز مى گردد و امام به سخن خود ادامه مى دهد : هر كس مرا مى شناسد كه مى شناسد ، و هر كس مرا نمى شناسد بداند من حسن ، فرزند پيامبر هستم . من چراغ هدايتم ، من آن كسى هستم كه خدا در قرآن ، هر گونه پليدى را از من دور ساخته است . من آن كسى هستم كه خدا محبت به مرا در قرآن ، واجب ساخته است‌. خواننده خوبم ! دلم مى خواهد قدرى در اين كلام امام حسن(ع) دقّت كنى . به راستى چرا امام، خودش را به عنوان فرزند پيامبر معرفى مى كند ؟ چرا نمى گويد من حسن بن على هستم ؟ نگاهى به اطراف خود كن، چه مى بينى ؟ بزرگان شهر كوفه، ريش سفيدان، اكنون مى خواهند با امام حسن(ع) كه كم سن تر از آنهاست و حدود سى و هفت سال دارد، بيعت كنند . امام حسن(ع) بايد به معرفى خود بپردازد تا مردم بدانند با چه كسى بيعت مى كنند ، در روى زمين غير از امام حسن و امام حسين(ع) كسى ديگر نيست كه فرزند دختر پيامبر باشد . آرى، در ميان اين جمعيّت، پيرمردانى هستند كه از ياران پيامبر بوده اند و به ياد دارند كه چقدر، آن حضرت به امام حسن(ع) علاقه داشت . نكته ديگر اين كه امام حسن(ع) به آيه تطهير اشاره مى كند، آيا مى خواهى حكايت اين آيه را برايت بگويم ؟ يك روز كه پيامبر در خانه اُمّ سَلَمه (همسر پيامبر) بود، او را صدا زد و فرمود : "اُمّ سَلَمه ! برو و از على و فاطمه و حسن و حسين بخواه تا به اينجا بيايند" وقتى آنها وارد خانه شدند پيامبر به احترام آنها از جاى برخاست و از آنها دعوت كرد تا كنار او بنشينند . اُمّ سَلَمه ديد كه پيامبر دست راست خود را باز كرد و على(ع) را در آغوش خود گرفت . آنگاه دست چپ خود را باز نمود و حسن(ع) را در آغوش گرفت . حسين(ع) هم آمد و دست خود را در گردن پيامبر انداخت، و روى سينه پيامبر قرار گرفت . وقتى كه فاطمه(س) هم در مقابل پيامبر نشست، پيامبر نگاهى به آسمان كرد و چنين فرمود : "بار خدايا ! اينها، خاندان من هستند، از تو مى خواهم تا آنان را از هر بدى پاك گردانى" نگاه پيامبر به سوى آسمان بود، چه صحنه قشنگى ! يك شمع و چهار پروانه ! جبرئيل فرود آمد و "آيه تطهير" نازل شد . (انّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهّركم تطهيراً) "و خداوند مى خواهد شما خاندان را از هر پليدى پاك كند" . اكنون، مردم بيش از پيش امام حسن(ع) را شناخته اند . 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 تلگرام 👇👇 https://t.me/hedye110 👇👇ایتا eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
........ .... حتماً مى دانى كه معاويه از زمان عثمان (خليفه سوم) تاكنون، هنوز بر شام حكومت مى كند و او با حيله و نيرنگ توانسته حكومت خود را بر آنجا ثابت نمايد . اگر چه حضرتعلى(ع) به جنگ او رفت و در صفين جنگ سختى در گرفت; امّا درست در زمانى كه مالك اشتر تا پيروزى فاصله زيادى نداشت معاويه دستور داد تا قرآن ها را بر سر نيزه كنند و با اين كار، مردم كوفه را فريب داد و مانع پيروزى سپاه حق شد . اكنون، امام حسن(ع) به حكومت رسيده است، او ريشه و اساس فساد را هدف قرار مى دهد . آرى، معاويه و حكومت او ريشه همه فسادهايى است كه در امّت اسلامى روى مى دهد . امام حسن(ع) به خوبى مى داند كه معاويه مى خواهد اسلام را از بين برده و همه زحمت هاى پيامبر را نابود نمايد . اكنون ماه ذى الحجّه است و امام حسن(ع) نامه اى به معاويه مى نويسد : همانا پدرم على بن ابى طالب به ديدار خدا رفته و او مرا به عنوان جانشين خود معرفى كرده است . اى معاويه ، به خوبى مى دانى كه امر رهبرى بر مسلمانان ، حق ما اهل بيت است ، پس از تو مى خواهم كه از خدا بترسى و با من بيعت كنى و حكومت شام را به من بسپارى . بدان كه اگر اين پيشنهاد را قبول نكنى من همراه با سپاهى بزرگ به سوى تو خواهم آمد . نامه امام به دست معاويه مى رسد، اكنون، معاويه، مشاوران خود را جمع مى كند و از آنها مى خواهد كه به طرح نقشه اى براى مقابله با امام حسن(ع)بپردازند . طبق نقشه اين نامه براى امام حسن(ع) فرستاده مى شود : اى حسن بن على ! مگر فراموش كرده اى كه در صفين ، ابو موسى اشعرى ، پدر تو را از حكومت ، كنار زد ، حال چگونه شده است كه تو حقّ پدر خود را مى طلبى در حالى كه حقّ خلافت به من واگذار شده است . همچنين در اين جلسه مهم، معاويه تصميم مى گيرد كه دو جاسوس به عراق بفرستد يكى به شهر كوفه، و ديگرى به شهر بصره . اين دو جاسوس وظيفه دارند تا با خرج كردن سكّه هاى طلا، مردم اين دو شهر را نسبت به حكومت امام حسن(ع)بدبين كنند و در ميان مردم آشوب و فتنه ايجاد كنند . موقع حركت است و جاسوسان معاويه مى خواهند به سوى عراق حركت كنند . معاويه نزد آنها مى آيد و با آنها سخن مى گويد و به آنها وعده پول و مقام مى دهد و از آنها مى خواهد براى ترور امام حسن(ع) و ياران مهم او تلاش نمايند . همسفر خوبم ! اكنون ديگر جان امام حسن(ع) در خطر است، بيا دعا كنيم تا خداوند، امام مهربان ما را از شرّ دشمنان حفظ نمايد . 🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹 تلگرام 👇👇 https://t.me/hedye110 👇👇ایتا eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
........ ..... حتماً مى دانى كه معاويه از زمان عثمان (خليفه سوم) تاكنون، هنوز بر شام حكومت مى كند و او با حيله و نيرنگ توانسته حكومت خود را بر آنجا ثابت نمايد . اگر چه حضرتعلى(ع) به جنگ او رفت و در صفين جنگ سختى در گرفت; امّا درست در زمانى كه مالك اشتر تا پيروزى فاصله زيادى نداشت معاويه دستور داد تا قرآن ها را بر سر نيزه كنند و با اين كار، مردم كوفه را فريب داد و مانع پيروزى سپاه حق شد . اكنون، امام حسن(ع) به حكومت رسيده است، او ريشه و اساس فساد را هدف قرار مى دهد . آرى، معاويه و حكومت او ريشه همه فسادهايى است كه در امّت اسلامى روى مى دهد . امام حسن(ع) به خوبى مى داند كه معاويه مى خواهد اسلام را از بين برده و همه زحمت هاى پيامبر را نابود نمايد . اكنون ماه ذى الحجّه است و امام حسن(ع) نامه اى به معاويه مى نويسد : همانا پدرم على بن ابى طالب به ديدار خدا رفته و او مرا به عنوان جانشين خود معرفى كرده است . اى معاويه ، به خوبى مى دانى كه امر رهبرى بر مسلمانان ، حق ما اهل بيت است ، پس از تو مى خواهم كه از خدا بترسى و با من بيعت كنى و حكومت شام را به من بسپارى . بدان كه اگر اين پيشنهاد را قبول نكنى من همراه با سپاهى بزرگ به سوى تو خواهم آمد . نامه امام به دست معاويه مى رسد، اكنون، معاويه، مشاوران خود را جمع مى كند و از آنها مى خواهد كه به طرح نقشه اى براى مقابله با امام حسن(ع)بپردازند . طبق نقشه اين نامه براى امام حسن(ع) فرستاده مى شود : اى حسن بن على ! مگر فراموش كرده اى كه در صفين ، ابو موسى اشعرى ، پدر تو را از حكومت ، كنار زد ، حال چگونه شده است كه تو حقّ پدر خود را مى طلبى در حالى كه حقّ خلافت به من واگذار شده است . همچنين در اين جلسه مهم، معاويه تصميم مى گيرد كه دو جاسوس به عراق بفرستد يكى به شهر كوفه، و ديگرى به شهر بصره . اين دو جاسوس وظيفه دارند تا با خرج كردن سكّه هاى طلا، مردم اين دو شهر را نسبت به حكومت امام حسن(ع)بدبين كنند و در ميان مردم آشوب و فتنه ايجاد كنند . موقع حركت است و جاسوسان معاويه مى خواهند به سوى عراق حركت كنند . معاويه نزد آنها مى آيد و با آنها سخن مى گويد و به آنها وعده پول و مقام مى دهد و از آنها مى خواهد براى ترور امام حسن(ع) و ياران مهم او تلاش نمايند . همسفر خوبم ! اكنون ديگر جان امام حسن(ع) در خطر است، بيا دعا كنيم تا خداوند، امام مهربان ما را از شرّ دشمنان حفظ نمايد . 🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹 کمال بندگی ====👇==== https://eitaa.com/hedye110 @hedye110 ====🌷====
🏴🏴🏴🏴🏴🏴 @hedye110 ....... جاسوس هاى معاويه به سوى عراق مى آيند، يكى به سوى بصره مى رود و ديگرى به سوى كوفه . اين دو جاسوس به فتنه و آشوب مى پردازند و امام حسن(ع) دستور دستگيرى آنها را مى دهد . بعد از دستگيرى اين دو جاسوس، برنامه هاى معاويه آشكار مى شود و امام حسن(ع) مى فهمد كه معاويه در پى آشوب و فتنه است . امام حسن(ع) دستور مى دهد تا اين دو نفر را به سزاى اعمالشان برسانند و آنها را اعدام كنند و از اين راه، جواب واضح و روشنى به معاويه مى دهد . سپس امام اين نامه را مى نويسد : اى معاويه ، جاسوسان خود را براى فتنه انگيزى و ترور مى فرستى ، گويا تو آرزوى مرگ دارى و مى خواهى به دست من ، كشته شوى . منتظر باش كه به خواست خدا ، به زودى ، مرگ تو فرا مى رسد . امام، نامه را به يكى از ياران خود به نام جُندب مى دهد و از او مى خواهد تا هر چه سريع تر نامه را براى معاويه ببرد . جُنْدب به سوى شام به پيش مى رود و خود را به قصر باشكوه معاويه مى رساند. به راستى كه چقدر ميان خانه ساده امام حسن(ع) و قصر پادشاهى معاويه فرق است، در كوفه هر وقت بخواهى مى توانى امام حسن(ع) را ببينى، به خانه اش بروى و با او همنشين شوى ; امّا در اينجا معاويه چه قصر زيبايى براى خود ساخته است . جُندب وارد قصر مى شود و نامه را به معاويه مى دهد . معاويه، نامه امام را مى خواند، اكنون او احساس خطر مى كند، آرى، اگر سخن امام حسن(ع) را قبول نكند بايد خود را براى جنگ آماده كند . معاويه در جواب نامه چنين مى نويسد : من نامه تو را خواندم ، و اگر سن و سال تو بيش از من بود و سابقه حكومت داشتى با تو بيعت مى كردم ، امّا تو مى دانى كه من از تو بزرگتر هستم و سالها حكومت كرده ام و براى همين شايستگى من بيش از تو مى باشد ، اگر تو با من بيعت كنى من حكومت عراق را به تو مى دهم. خواننده خوبم ! نگاه كن، معاويه همان حرفى را مى زند كه بعد از وفات پيامبر، مردم به حضرتعلى(ع) گفتند ; آرى، حرف آنها هم اين بود كه اى على تو جوان هستى و ابوبكر سن و سالش از تو بيشتر است . به هر حال، جُنْدب نامه معاويه را مى گيرد و از قصر بيرون مى آيد . او تصميم مى گيرد تا چند روز در شام بماند و از وضعيّت اين شهر بيشتر آگاه شود . نگاه كن ! نامه رسان هاى زيادى از قصر معاويه به سوى شهرهاى مختلف حركت مى كنند . چه خبر شده است ؟ اين همه نامه رسان كجا مى روند ؟ اينها خيلى عجله دارند، بر اسب هاى تندرو سوار هستند و به پيش مى تازند . جُندب پس از تحقيق از متن اين نامه ها باخبر مى شود : خدا را شكر كه دشمن ما ، على بن ابى طالب به قتل رسيد ، وقتى نامه من به دست شما رسيد ، لشكريان خود را آماده كنيد كه ما به زودى به سوى عراق حمله خواهيم كرد ، اين را بدانيد پيروزى از آن ماست. جُندب با خود مى گويد : عجب ! معاويه در فكر لشكر كشى به عراق است، هر چه سريع تر بايد خود را به كوفه برسانم و به امام خبر بدهم . او با عجله به سوى كوفه به پيش مى تازد . چند روز بعد، او به كوفه آمده و خدمت امام حسن(ع) مى رسد و از امام مى خواهد كه هر چه سريع تر مردم عراق را بسيج نموده و به سوى شام حمله كند . 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 کمال بندگی ====👇==== https://eitaa.com/hedye110 @hedye110 ====🌷====
🍀🌹🍀🌹🍀🌹 @hedye110 ............ ...... معاويه براى اين كه بتواند سپاه بزرگى براى جنگ با امام حسن(ع) راه بياندازد نياز به بهانه اى دارد . آرى، اين يك قانون است كه اگر بخواهى با يك مكتب دينى مبارزه كنى بايد تو نيز مكتبى تأسيس كنى، و معاويه مى خواهد به اسم دين به جنگ دين واقعى برود . او يك برنامه ريزى دقيق انجام مى دهد و در همه جا تبليغ مى كند كه ما مى خواهيم قاتل عثمان را به سزاى عملش برسانيم . -اى مسلمانان ! خليفه پيامبر مظلومانه و با لب تشنه شهيد شد، ما بايد انتقام خون مظلوم را بگيريم . آرى، تبليغات كارى مى كند كه مردم شام باور مى كنند امام حسن(ع) قاتل عثمان است . خواننده عزيزم ! آيا موافقى با هم مقدارى تاريخ را مرور كنيم، و از قضيّه قتل عثمان با خبر شويم و حوادث سال سى و پنج هجرىِ قمرى را بررسى كنيم ؟ آن زمان عثمان به عنوان خليفه سوّم در مدينه حكومت مى كرد . او بنى اُميّه را همه كاره حكومت خود قرار داده بود و مردم براى اينكه بنى اُميّه، بيت المال را حيف و ميل مى كردند از عثمان ناراضى بودند . مردم مصر بيش از همه، مورد ظلم و ستم واقع شده بودند و سرانجام وقتى كاسه صبر آنها لبريز شد، در ماه شَوّال سال سى و پنج هجرى قمرى به سوى مدينه آمدند . آنها خانه عثمان را محاصره كردند و نگذاشتند كه او براى خواندن نماز جماعت به مسجد بيايد . حضرتعلى(ع) براى دفاع از عثمان، امام حسن و امام حسين(ع) را به خانه عثمان فرستاد و به آنها دستور داد كه نگذارند آسيبى به عثمان برسد . محاصره بيش از دو هفته طول كشيد و در تمام اين مدّت امام حسن و امام حسين(ع) و گروهى ديگر از اهل مدينه از عثمان دفاع مى كردند . جالب اين است كه خود معاويه چون مى دانست تاريخ مصرف عثمان براى او تمام شده است، طرّاح اصلى اين ماجرا بود . او مى خواست با از ميان برداشتن عثمان به اهداف خود برسد . مروان كه منشى و مشاور عثمان بود روز هجدهم ماه ذى الحجّه از او خواست تا از كسانى كه براى دفاع او آمده اند، بخواهد كه خانه او را ترك كنند . عثمان هم كه به مروان اطمينان داشت و خيال مى كرد خطر برطرف شده است از همه آنهايى كه براى دفاع از او آمده بودند در خواست كرد تا به خانه هاى خود بروند . او رو به همه كرد و چنين گفت : "من شما را قسم مى دهم تا خانه مرا ترك كنيد و به خانه هاى خود برويد" . امام حسن(ع) رو به عثمان كرد و فرمود : "چرا مردم را از دفاع كردن از خود منع مى كنى ؟" . عثمان در جواب او گفت : "تو را قسم مى دهم كه به خانه خود بروى، كه من نمى خواهم در خانه ام خونريزى شود" . آرى، آخرين فردى كه خانه عثمان را ترك كرد امام حسن(ع) بود . حضرتعلى(ع) چون متوجّه بازگشت امام حسن(ع) شد به او دستور داد تا به خانه عثمان باز گردد . امام حسن(ع) به خانه عثمان بازگشت ; امّا بار ديگر عثمان او را قسم داد كه خانه او را ترك كند . شب هنگام، نيروهايى كه از مصر آمده بودند از فرصت استفاده كردند و حلقه محاصره را تنگ تر كردند . محاصره آن قدر طول كشيد كه ديگر آبى در خانه عثمان پيدا نمى شد، عثمان و خانواده او در تشنگى بودند . امّا شورشى ها، اجازه نمى دادند كسى براى عثمان آب ببرد، آنها مى خواستند عثمان و خانواده اش از تشنگى بميرند . هيچ كس جرأت نداشت به خانه عثمان نزديك شود، شورشيان با شمشيرهاى برهنه خانه را در محاصره خود داشتند . اينجا بود كه حضرتعلى(ع) به بنى هاشم دستور داد تا سه مشك آب بردارند و به سوى خانه عثمان حركت كنند، آنها هر طور بود آب را به خانه عثمان رساندند . امام حسن(ع) همراه با قنبر هنوز بر در خانه عثمان ايستاده بود كه تيراندازى شروع شد و در اين هنگام امام حسن(ع) نيز مجروح شد . سرانجام شورشيان به خانه عثمان حمله كردند و او را به قتل رساندند . امّا همسفر من مى بينى كه امروز معاويه با تبليغات كارى كرده است كه مردم باور كرده اند امام حسن(ع) قاتل عثمان است . آرى ، تبليغات مى تواند كارى كند كه مردم، شب را روز ببينند و همين طور روز را شب! ما بايد هميشه هوشيار باشيم تا فريب تبليغات شوم دشمنان اسلام را نخوريم. 🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹 کمال بندگی ====👇==== https://eitaa.com/hedye110 @hedye110 ====🌷====