🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#رمان_عشق_باطعم_سادگی
#قسمت_61😍
با صدا امیر علی نیم خیز شدم
- هیچی!
عطیه مشکو ک پرسید
-چی شده امیرعلی؟خانومت که جواب پس نمی ده...
نکنه دختر دایی ام رو
دعوا کرده باشی!...
امیر علی خندید ولی خوب میدونستم خنده اش مصنوعیه چون چشمهاش داد میزد هنوز نگران منه!
– اذیتش نکن بی حوصله است
عطیه
- اونوقت چرا؟!
امیرعلی کلافه پوفی کردکه من آروم گفتم:
_اگه دهن لقی نمی کنی من با امیرعلی رفتم غسالخونه
هین بلندی گفت و چشمهاش گرد شد و داد زد
-دیوونه شدی؟
دستم و گرفتم جلوی بینیم
- هیس چه خبرته...
دیوونه هم خودتی!
عطیه سرزنشگر رو به امیرعلی گفت:
این مخش عیب برمیداره تو چرا به حرفش گوش کردی ؟
-من ازش خواستم
عطیه
–تو غلط کردی
امیرعلی اخطار آمیز گفت:
_عطیه!!!
عطیه
- خب راست می گم نمی بینی حال و روزش و؟!
امیر علی خم شدو کمک کرد چادرم و در بیارم
-خوبم عطیه شلوغش نکن فقط یکم سرگیجه دارم بهم یک لیوان آب میدی؟
نگاه خصمانه و سرزنش
گرش و به من دوخت و بیرون رفت
امیر علی روی دوپاش جلوم نشست و دکمه های مانتوم رو باز کرد و مقنعه ام رو از سرم
کشید...
نگاهش روی گردنم ثابت موند:
-چیکار کردی با خودت محیا؟!
نگاهم روچرخوندم تا گردنم رو ببینم ولی نتونستم ...
انگشتش که نشست روی گردنم با حس
سوزش خودم و عقب کشیدم و یادم افتاد اون موقعی که احساس خفگی می کردم چنگ انداختم
به گلوم!
نگاهش سرزنشگر بود که گفتم: اول هوای اونجا خیلی خفه بود ...من...
با لحن ملایمی گفت:
_قربونت برم آخه این چه کاریه کردی؟!
آروم لب زدم
_خدا نکنه ...
با بلند شدن صدای اذون که نشون میداد وقت نماز ظهره ...
دستم رو کشید تا بلند بشم
-پاشو وضو بگیر نماز بخون دلت آروم میگیره
کنار شیر آب نشستم و به صورتم آب پاشیدم ...
نسیم خنک موهام و به بازی گرفته بود...حالم خیلی بهترشده بود
به سادگیِ
جمله دوستت دارم بودکارای امیرعلی..
-اونجا چرا باباجان برو آشپزخونه وضو بگیر سرما می خوری!
لبخندزدم به عمو احمدی که سجاده به بغل می رفت تا توی هال نماز بخونه
– همینجا خوبه ..
آب خنک بهتره عمو با لبخند مهربونی در هال و باز کرد
- هر جور راحتی دخترم ...
التماس دعا!
-چشم شماهم منو دعا کنید!!
حتما بابایی گفت و در هال رو بست ...
انگشت اشاره ام رو امتداد دماغم کشیدم تا فرق باز کنم...
عطیه همیشه به این کار من میخندید و مامان می گفت خدابیامرز مامان بزرگمم همینجور فرق
باز می کرده برای وضو... !!
یاد مامان بزرگ دوباره امروز رو یادم آورد ...
سرم و تکون دادم تا بهش فکر نکنم ...
ولی با دیدن صابون سبزو پرکف کنار شیر دوباره تخته غسال خونه و صابون پرکفی که اونجا بود یادم اومد ...!
معده ام سوخت و مایع ترش مزه و زرد رنگی رو بالا آوردم ...
صدای هول کرده عمه رو شنیدم...
-چیه عمه؟چیشدی؟!
نمیتونستم خودم رو کنترل کنم و همونطور عق می زدم..
عمه شونه هام رو ماساژمی داد
-بیرون چیزی خوردی؟ نکنه مسموم شدی ؟
با خودم گفتم کاش مسمومیت بود!
بهتر که شدم آب پاشیدم به صورتم
-خوبم عمه جون ببخشید ترسوندمتون!!
شروع کردم به آب کشیدن دور حوضچه
-نمی خواد دختر پاشو برو تو خونه رنگ به رو نداری!
- نه نه خوبم ...
میخوام وضو بگیرم!!
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
@hedye110
🌷مهدی شناسی ۶۱🌷
🔷اسامی امام زمان عج الله فرجه🔷
🌹غریم🌹
◀️قسمت دوم
🌻قرآن در داستان يوسف آيه ۶۲ به اين نکته لطيف اشاره دارد: «وَ قَالَ لِفِتْيَانِهِ اجْعَلُواْ بِضَاعَتهَُمْ فىِ رِحَالهِِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونهََا إِذَا انقَلَبُواْ إِلىَ أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» «(سپس) به كارگزاران خود گفت: «آنچه را بعنوان قيمت پرداختهاند، در بارهايشان بگذاريد! شايد پس از بازگشت به خانواده خويش، آن را بشناسند و شايد برگردند!»
🌻برادران يوسف بدهی خويش را به او بر می گردانند و حضرت يوسف نه تنها کالاهايشان را به خودشان باز میگرداند بلکه چندين برابر موجوديشان را سوار بر شتران با آنها همراه میکند.
🌻يوسف فاطمه(سلام الله علیها) به پرداخت بدهکاريهای ما نيازی ندارد. بلکه ذکر اين نام از آن روست که ما نسبت به وظايفمان آگاه شويم و خود را در برابر حضرت چنان بدهکار ببينيم که از شدت اين بدهکاری نتوانيم کمر راست کنیم.
🌻امام رضا(علیه السلام) میفرمايند: «امام هر زمان پدر مهربان و برادری مشفق و دوستی فداکار و ... است»
🌻حضور پر رنگ حضرت بقية الله در گوشه گوشه ی زندگیها به چشم میخورد. کدام فرزند میتواند حق پدر خويش را ادا کند؟ کدام برادر در انجام وظيفه نسبت به برادر خويش کوتاهی روا نداشته است؟ و چه کسی پيمانه دوستی خويش را لبريز از صداقت و محبت کرده است؟
وقتی همگان در ادای حق نسبت به يکديگر ناتوانند چگونه توانايی پرداخت حق امام زمان را خواهند داشت؟ خلقت هميشه مديون و بدهکار حضرات معصومين است.
🌻شاعری معاصر در شناخت اميرالمومنين میفرمايد: تو به دين وام داری؟ يا دين به تو؟هيچ دينی نيست که وام دار نگاه تو نباشد.
🌻وقتی شريعت بدهکار حضرات معصومين است، بدهکاری ما را جای هيچ سخنی نيست. مگر آنکه هر کس به دعای خود ايشان متوجه نقصان و کم کاريش شود و در رفع آن همّت ورزد...
🌺🌺🌺🌺💖🌺🌺🌺🌺
#مهدی_شناسی
#قسمت_61
#اسامی_امام
#غریم
#کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef