eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
آيا به خاطر دارى من و تو كجا ايستاده ايم؟ مردم اين روزگار، دختران خود را زنده به گور مى كنند و اين كار را غيرت و مردانگى مى دانند!99 هر روز دختران زيادى طعمه جهالت مردان عرب مى شوند و هيچ كس به صداى ناله آنها رحم نمى كند. اين مردم، دختران خود را مايه ننگ خود مى دانند و با زنده به گور كردن آنها احساس غرور مى كنند. حالا ببين كه پيامبر فاطمه اش را چگونه مى بوسد و مى بويد. او مى گويد: هر وقت مشتاق بهشت مى شوم، تو را مى بوسم!. ايّام حج فرا مى رسد و مردمِ زيادى از گوشه و كنار به مكّه مى آيند. حج، سنّتى است كه از زمان ابراهيم(ع) تا امروز باقى مانده است. سال هاست كه اين عبادت آسمانى تحريف شده است; ولى پيامبر مى كوشد تا از اين فرصت استفاده كند و براى مردم قرآن بخواند و آنها را به سوى خداى يكتا دعوت كند. رهبران مكّه وقتى مى بينند كه روز به روز بر تعداد مسلمانان افزوده مى شود، تصميم مى گيرند تا مانع رشد اسلام بشوند. مشكل اساسى آنها اين است كه ابوطالب از پيامبر حمايت مى كند. اگر مى شد كارى كرد كه او دست از اين حمايت بردارد مقابله با پيامبر كار بسيار آسانى بود. اكنون رهبران مكّه دور هم جمع مى شوند و تصميم مى گيرند با هم به ديدار ابوطالب بروند. 🌻🌻🌻🌻🌷🌻🌻🌻🌻 @shohada_vamahdawiat @hedye110
ــ اى ابوطالب! حتماً خبر دارى كه برادرزاده تو، دين ما را خرافه مى خواند و پدران ما را گمراه و نادان مى داند. ــ حالا شما از من چه مى خواهيد؟ ــ آيا عُماره را مى شناسى؟ ــ آرى، همان كه پسر وليد است. ــ او زيباترين جوان عرب است. ما مى خواهيم او را از پدرش بگيريم و به تو بدهيم. آيا او را به عنوان فرزند خوانده خود قبول مى كنى؟ ــ شما براى چه اين كار را مى كنيد؟ ــ ما از تو مى خواهيم تا محمّد را به ما بدهى و ما او را به جرم اهانت به مقدّسات به قتل برسانيم. ــ واى بر شما! اين چه پيشنهادى است؟ ــ ما زيباترين جوان عرب را به تو مى دهيم تا فرزند تو باشد. ــ شما فرزندِ خود را به من مى دهيد تا من او را در ناز و نعمت بزرگ كنم و از من مى خواهيد كه جگرگوشه خود را به شما بدهم تا او را به قتل برسانيد! بدانيد كه من، هرگز چنين كارى نمى كنم. رهبران شهر در جلسه مهمّى دور هم جمع شده اند. قرار است آنها در مورد مقابله با دين اسلام تصميم بگيرند: ــ تا كى بايد صبر كرد؟ محمّد به مقدّسات ما توهين مى كند. ــ بايد هر چه زودتر فتنه اى را كه محمّد و ياران او روشن كرده اند، خاموش كرد. اگر آنها را به حال خود بگذاريم، مردم به قداستِ بت ها شك خواهند كرد. ــ بايد جوانان را از محمّد دور نگه داريم. مواظب باشيد كه جوانان دور او را نگيرند. ــ كاش مى شد محمّد را اعدام مى كرديم، آن وقت، همه حساب كار خودشان را مى كردند. ــ تا زمانى كه ابوطالب زنده است كشتن محمّد امكان ندارد! جلسه به طول مى انجامد. سرانجام اين تصميم گرفته مى شود: اكنون كه قتل محمّد براى ما ممكن نيست، ياران او را شكنجه كرده و آنها را به قتل برسانيد. اين گونه است كه شكنجه و قتل ياران پيامبر قانونى مى شود. نگاه كن! رهبران مكّه دستى به ريشِ سفيد خود مى كشند. آنها خيال مى كنند به زودى كار اسلام تمام است! 🌹🌹🌹🌹☘🌹🌹🌹🌹 @shohada_vamahdawiat @hedye110
آيا بلال را مى شناسى؟ همان جوان سياه پوست كه وقتى زيبايى اسلام را ديد مسلمان شد. او به پيامبر علاقه زيادى دارد. آفتاب بر ريگ ها تابيده است و آن را داغِ داغ كرده است. پيراهن بلال را از بدنش بيرون مى كنند و او را روى ريگ هاى داغ قرار داده و سنگِ داغ و بزرگى را روى سينه اش مى گذارند. ــ اى بلال! بگو كه لات و عُزّى، دختران خدا هستند. بگو كه آنها را دوست دارى. ــ اَحَد! اَحَد! خدا يكى است، او شريكى ندارد. من فقط به خداى يگانه ايمان دارم. ــ آن قدر تو را مى سوزانيم تا از عقيده ات دست بردارى. تو بايد به آنچه ما مى گوييم اعتقاد داشته باشى. تو فقط يك جمله بگو كه اين بت ها، شريك خدا هستند. آن وقت تو را رها مى كنيم. ــ اَحَد! اَحَد! خدا يكى است، او شريكى ندارد. بلال زير همه شكنجه ها طاقت مى آورد، بايد او را شكنجه روحى داد. بايد او را ذليل و خوار نمود. ريسمانى را بر گردن بلال بيندازيد و او را در شهر بگردانيد! اين سزاى كسى است كه ديگر، دختران خدا را دوست ندارد! نگاه كن! ياسر و سميّه را از خانه بيرون آورده اند، همه مردم جمع شده اند، يكى سنگ مى زند و ديگرى ناسزا مى گويد. ابوجهل فرياد مى زند: اين سزاى كسانى است كه پيرو محمّد شده اند! جرم اين زن و شوهر اين است كه بت ها را قبول ندارند. در اين شهر همه بايد مثل ما فكر كنند. هيچ كس حق ندارد به گونه ديگرى فكر كند. آفتاب سوزان مكّه مى تابد، ياسر و سميّه را در آفتاب مى خوابانند و سنگ ها را بر روى سينه آنها قرار مى دهند. لب هاى آنها از تشنگى خشك شده است. كسى به آنها آب نمى دهد. ابوجهل فرياد مى زند: ــ بگوييد كه بت ها را قبول داريد. ــ لا إله إلاّ الله; خدايى جز الله نيست. ــ مگر با شما نيستم؟ دست از عقيده خود برداريد. ــ لا إله إلاّ الله. ــ به محمّد ناسزا بگوييد وگرنه كشته مى شويد! ــ محمّد رسول الله. فرشتگان همه در تعجّب از استقامت اين دو نفرند. همه نگاه مى كنند، سميّه لبخند مى زند، ما خون مى دهيم; امّا دست از اعتقاد خود برنمى داريم. ابوجهل عصبانى مى شود، شمشير خود را برمى دارد و آن را به سمت قلب آسمانى سميّه نشانه مى گيرد. خون فوّاره مى زند، اين خون اوّلين شهيد اسلام است كه زمين را سرخ مى كند. بعد از مدّتى، ياسر هم به سوى بهشت پر مى كشد. پایان 🌻🌻🌻🌻💖🌻🌻🌻🌻 @shohada_vamahdawiat @hedye110
بهتراز هزارماهه به شرطی ک از لحظاتش برای رسیدن به استفاده بشه @hedye110
🌻 چگونه و از چه راه‌هایی می‌توان به کمال و قرب الاهی رسید؟ مقصد و نهایت همه‌ی تحول‌‏ها و تغییرها و شدن‌‏ها، بویژه در انسان، همان "ملاقات و قرب الاهى" است. براى رسیدن به کمال انسان، (ملاقات و قرب الاهى)، نیاز به وسیله است و این وسیله همان "بندگى و عبادت" است. بندگى عالی‌ترین مقام و مرحله‌‏ى سیر الى اللَّه و شریف‌‏ترین درجه‌‏ى انسان کامل است؛ "عبودیت"، گوهرى است که باطن آن "ربوبیت" است. نام "بنده" بهترین اسم‌ها است و پیامبر اکرم(ص) نه تنها "عبداللَّه" است، بلکه "عبده" است که بنده بودن براى هویت مطلقه‌‏ى الاهى است؛ لذا در نماز می‌گوییم "و اشهد ان محمداً عبده و رسوله". بنده کسى است که نسبت به خداوند علم و یقین دارد، از غیر او دورى می‌جوید، بدون هیچ حجاب و واسطه‌‏اى، به خدا نزدیک است. تنها راه بندگى، "طاعت و عبادت" است که بعد از معرفت و شهود بنده نسبت به ذات اقدس الاهى، و رفع حجاب "انیت و انانیت" خود، موظف به آن است. "عبادت" به معناى وسیع آن، تمامى کارهایى را که بنده براى نزدیکى و رضاى او انجام می‌‏دهد، شامل می‌گردد. و هدف از خلقت نیز، عبادت است. مهم‌ترین عبادتى که در کلمات نورانى معصومین(ع) و بزرگان اهل معرفت و واصلان قرب الاهى، بیان گردیده است، انجام واجبات و ترک محرمات و گناهان است. ☘💐🌻             @hedye110 🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸
🌟خوش رحمتی است یاران،صلوات بر محمد(ص) 🌟گوئیم از دل و جان،صلوات بر محمد(ص) 🌟گفتیم با دل و جان به عاشقان و خوبان 🌟شادی روح یاران،صلوات بر محمد(ص) اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم🤲 @hedye110
♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️ یا مولا علی (ع)مددی✋ 🌟دل را زعلی،اگر بگیرم چه کنم 🌟بی مهر علی،اگر بمیرم چه کنم 🌟فردا که کسی را به کسی کاری نیست 🌟دامان علی،اگر نگیرم چه کنم ((شیعه تا زنده هست به غیرت علی(ع) می نازد))👏👏👏👏 💐💐💐💐💐💐💐 @hedye110
🌟🌟🌟🌟🌟🌟 🌷السلام ایتها الصدیقه الشهیده 💖بر چهره زیبای محمد صلوات 💖برگنبد خضرای محمد صلوات 💖سرتا به قدم آینه او زهراست 💖تقدیم به زهرای محمد صلوات اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🤲 @hedye110
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟 🌷سلام بر غریب مدینه 💖 به حسن سبط مصطفی صلوات 💖به گل باغ مرتضی صلوات 💖به جگر گوش حبیبه ی حق 💖به گل روی مجتبی صلوات @hedye110
🌟🌟🌟🌟🌟🌟 🌷السلام علیک یا اباعبدالله ❣به سیدالشهدا و به لشکرش صلوات ❣به اهل بیت عزیزو مطهرش صلوات ❣برای نشر حقایق زاکبرش بگذشت ❣برآن گذشتن و برجان اکبرش صلوات ((اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم))🙏 @hedye110
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟 ❣السلام علیک یا سید الساجدین 💐 به نام نامی مولای عابدین صلوات 💐برای سرور و سالار ساجدین صلوات 💐برای سید سجاد آن امام همام 💐که هست رهبر و سردار صابرین صلوات « اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم »🙏 @hedye110
💐💐💐💐💐💐💐 🌹السلام علیک یا محمدابن علی ایها الباقر(ع) ❣ حــامل عــلم نـبی را صـلوات ❣چهـارمین پور ولی را صــلوات ❣پنجمین نــور امــامت  باقــــر ❣هـفتمین مـهر جـلی را صـلوات « اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم »🙏 @hedye110
💐💐💐💐💐💐💐 ❣السلام علیک یا جعفرابن محمد(ع) 🌹 برگو هر پاک آل احمد صلوات 🌹بر آینه جمال سرمد صلوات 🌹بر شیخ ائمه ، وارث علم نبی 🌹بر صادق آئین محمد صلوات اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🙏 @hedye110
💐💐💐💐💐💐💐 🌟السلام علیک یا موسی ابن جعفر(ع) ❣ بر امامان ملک دین صلوات ❣بر شفیعان مزنبین صلوات ❣بر فروزان چراغِ حق کاظم ❣که بود مهر هفتمین صلوات @hedye110
💐💐💐💐💐💐💐 🌹السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا(ع) ❣ برضامن غربت غریبان صلوات ❣بر پادشه ملک خراسان صلوات ❣یارب به رضای تو رضا بود رضا ❣خشنودی جمله اهل ایمان صلوات اللهم صل علی محمدوآل محمد وعجل فرجهم🙏 @hedye110
🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌾السلام علیک یا نورالله الذی یهتدی به المهتدون 💐 این جمعه جان حضرت زهرا ظهور کن 💐 قلب غمین منتظران پر سرور کن 💐با یک توسلی به در خانه ی خدا 💐از جاده ی ظهور بیا و عبور کن .. @hedye110
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 یا مولاتی یااباعبدالله 🍃شنیده بود که این‌بار باز دعوت نیست 🍃کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست 🍃بیا به داد دل تنگ ما برس ای عشق! 🍃اگر که حوصله داری، اگر که زحمت نیست 🍃غمی است در دل جامانده ‌های کرب‌وبلا 🍃که هرچه هست، یقین دارم از حسادت نیست 🍃میان ما که نرفتیم و رفته‌ها، شاید 🍃تفاوتی‌ست در آغاز و در نهایت نیست 🍃همیشه آن‌که نرفته است، بی‌قرارتر است 🍃همیشه آن‌که نرفته است، کم‌سعادت نیست 🍃و آن کسی که در این راه اهل دل باشد 🍃مدام اهل گله کردن و شکایت نیست 🍃خودش نرفت و دلش را پیاده راهی کرد 🍃نباید این‌همه دل‌دل کند که فرصت نیست @hedye110
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟 ❣السلام علیک یا جوادالائمه(ع) 💐 به دست پرکرم پور مصطفی صلوات 💐به آن عزیز گرانقدر مقتدا صلوات 💐برای مظهر جود خدا امام جواد 💐بر آن سلاله پر قدر مرتضی صلوات اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🙏 @hedye110
💐💐💐💐💐💐💐💐 🌷السلام علیک یا صاحب الزمان(عج) 💐 خواندم تو را که نگاهی کنی مرا 💐پاک از گناه و تباهی کنی مرا 💐دلبسته ام که تو مولا ز راه لطف 💐سوی حسین فاطمه راهی کنی مرا @hedye110
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌾السلام علیک یا علی ابن محمد ایهاالهادی النقی(ع) 🌼بر نو گلِ باغِ آشــــنایی صلوات 🌼رخسارِ علی؛ نقیِّ هادی صلوات 🌼دلبـندِ سَـــمانه دهُّمـــین مــاهِ وِلا 🌼برعارضِ گلشنِ بهاری صلوات « اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم »🙏 @hedye110
💐💐💐💐💐💐💐💐 ❣السلام علیک یا صاحب الزمان(عج) 🌷 ای صاحب هستی جهان مهدی جان 🌷وی مالک ظاهر به نهان مهدی جان 🌷ما را نبود گـــره گشـــائی جـز تــو 🌷بنما نظری به شیعیان مهدی جان @hedye110
💐💐💐💐💐💐💐 السلام علیک یا امام حسن عسکری(ع) ❣ بر عسکری آن نور ولایت صلوات      ❣بر آن گل گلزار رسالت صـلوات ❣خواهی که خدا گناه تو عفو کند     ❣ بفرست بر آن روح کرامت صلوات اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🙏 @hedye110
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 💐السلام علیک یااباصالح المهدی(عج) 🌹برچهره پرزنور مهدی،صلوات 🌹برجان و دل صبور مهدی،صلوات 🌹تا امرفرج شود مهیا بفرست 🌹بهر فرج و ظهور مهدی صلوات اللهم صل علی محمدوآل محمد وعجل فرجهم🙏 @hedye110
🌸معجزات امام عصر(عج الله تعالی فرجه) 🍃 روغن فروش حله عالم جليل القدر شيخ علي رشتي كه از علماي با تقوي و زاهد و شاگرد مرحوم شيخ انصاري (رحمه ا...) بود نقل فرمود: يك بار براي زيارت حضرت ابي عبدا... الحسين (ع) از نجف به كربلا مشرف شدم. در مراجعت مي خواستم از راه رودخانه فرات برگردم، لذا در كشتي كوچكي كه بين كربلا و « طويريج » رفت و آمد مي كرد نشستم. مسافران كشتي همه اهل حله بودند و مي خواستند تا طويريج بيايند و از آن جا كه راه حله و نجف از هم جدا مي شود به شهرستان بروند. آن جماعت مشغول لهو و لعب و مزاح بودند جز يك نفر كه همراهشان بود، او نه مي خنديد و نه مزاح مي كرد و در اين كارها خود را داخل نمي نمود و آثار وقار و بزرگواري از او ظاهر بود. رفقايش به مذهب او ايراد مي گرفتند و عيبجويي مي كردند، در عين حال در خورد و خوراك با هم شريك بودند. من خيلي تعجب كردم ولي موقعيتي نبود كه از او در اين باره سوال كنم، تا به جايي رسيديم كه به دليل كمي آب رودخانه، ما را از كشتي بيرون كردند كه كشتي به گل ننشيند. ما هم كنار نهر راه مي رفتيم. اتفاقاً در بين راه نزديك آن شخص بودم، لذا از او پرسيدم: چرا خودت را از رفقا و دوستانت كنار مي كشي و آنها به مذهب تو ايراد مي گيرند؟ گفت: اينها خويشان و بستگان من هستند كه همگي از اهل سنتند و پدرم نيز سني بود ولي مادرم مومنه و شيعه است. من هم قبلاً مثل آنها سني بودم اما به بركت حضرت صاحب الزمان (ع) شيعه شدم. گفتم: چطور شد كه شيعه شدي؟ گفت: اسم من « ياقوت » و شغلم فروختن روغن در كنار « پل حله » است. چند سال قبل يك بار براي خريد روغن از بايده نشينان عرب، به اطراف و نواحي حله رفتم. چند منزلي كه دور شدم با عده اي از آنها برخورد كردم و آنچه روغن مي خواستم خريدم و به همراه جمعي از اهل حله برگشتم. در يكي از منازل كه فرود آمديم خوابيدم، وقتي بيدار شدم هيچ كس از آنها را نديدم و همه رفته بودند. راه ما در صحراي بي آب و علفي بود كه درندگان زيادي داشت و در آن صحرا تا چند فرسخ هيچ آبادي و دهي نبود. برخاستم و روغنها را بار كردم و به دنبال قافله به راه افتادم، اما مقداري كه رفتم راه را گم كردم و سرگردان شدم و ترس زيادي از درندگان و دزدان و عطش به من دست داد. لذا همان به خلفا و بزرگان اهل سنت استغاثه كردم و انها را نزد خداوند شفيع قرار دادم و تضرع نمودم، اما هيچ فرجي حاصل نشد. ناگهان با خود گفتم: من از مادرم شنيدم كه مي گفت، ما امام زنده اي داريم كه كنيه اش « ابا صالح » است و گمشدگان را به راه مي رساند و به فرياد درماندگان مي رسد و ضعيفان را ياري مي كند. با خدا عهد كردم كه من به او استغاثه مي كنم، اگر مرا نجات داد به دين مادرم در مي آيم. و همان جا او را صدا كردم و به حضرتش استغاثه نمودم. ناگاه كسي را ديدم كه با من راه مي رود و بر سرش عمامه سبزي است. او مسير را به من نشان داد و دستور داد: « به دين مادرم در آيم. » و جملات ديگري هم فرمود. بعد هم اضافه كرد: « به زودي به روستايي كه اهل ان همه شيعه اند مي رسي » گفتم: يا سيدي تا آن قريه با من نمي آييد؟ فرمودند: « نه، زيرا الان هزار نفر در اطراف شهرها به من استغاثه كردند و بايد همه انها را نجات دهم. » و از نظرم غائب گرديد. من هم راه افتادم و هنوز خيلي نرفته بودم كه به آن قريه رسيدم، در حالي كه فاصله تا آن جا خيلي زياد بود و حتي رفقايم روز بعد به من رسيدند. وقتي به حله برگشتم به حضور آقا سيدمهدي قزويني (رحمه ا...) رسيدم و قضيه را براي ايشان نقل كردم و مسائل دينم را از او آموختم. بعد هم پرسيدم: آيا راهي هست كه بشود بار ديگر آن حضرت را ملاقات كنم؟ ايشان فرمود: چهل شب جمعه به زيارت حضرت ابي عبدا... الحسين (ع) برو. تصميم گرفتم اين كار را بكنم و مشغول انجام دادن آن شدم. هر هفته اي شبهاي جمعه از حله براي زيارت امام حسين (ع) به كربلا مي رفتم تا اين كه فقط يك شب باقي ماند. روز پنج شنبه اي بود كه از حله به كربلا رفتم، وقتي به دروازه شهر رسيدم ديدم سربازها و نيروهاي دولتي با كمال سختي از كساني كه مي خواهند وارد شهر شوند در خواست مجوز عبور مي كنند و من نه مجوز داشتم نه قيمت آن را متحير مانده بودم. مردم هم دم دروازه ايستاده بودند و همديگر را فشار مي دادند تا شايد راهي باز شود. من از شلوغي استفاده كردم و خواستم خودم را از لابه لاي آنها رد كنم، اما نشد. در اين حال صاحب خودم حضرت صاحب الامر (ع) را داخل شهر و پشت دروازه ديدم كه در لباس طلاب عجم بودند و عمامه سفيدي بر سر داشتند. تا آن جناب را ديدم به ايشان استغاثه كردم. همان لحظه مولا بيرون آمدند و دست مرا گرفتند و داخل دروازه كردند و هيچ كس مرا نديد. وقتي داخل شدم ديگر آن مولاي عزيز را نديدم.   ➥     @hedye110
پیام قدردانی خانواده هاشمی منش از اقشار مختلف مردمی