eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
. امام سجاد (علیه السّلام) فرمودند: مؤمن از دعای خویش یکی از سه بهره را دارد: یا برایش ذخیره می شود، یا برایش مستجاب می گردد، یا بلایی که مقدر بوده به او برسداز او دفع می شود. ➥ @hedye110
. إِنّی أعلَمُ مَا لا تَعلَمون.. و من چیز هایی را میدانم که شما از آن بی خبرید ..!:) 💚🌱 سوره بقره | آیه :۳۰✨ ➥ @hedye110
✍ فلسفه قربان سر بریدن نیست، دل بریدن است از هر آنچه که به آن تعلق داریم... عید قربان یادآور زیباترین نمونه تعبد انسان در برابر خداوند متعال، 🌷عید سعید بر شما و خانواده مبارکباد. ➥ @hedye110
📖📘📚 ياد خدا   🌱مردي براي اصلاح به آرايشگاه رفت در بين كار گفتگوي جالبي بين آنها در مورد خدا صورت گرفت. آرايشگر گفت:من باور نميكنم خدا وجود داشته با شد مشتري پرسيد چرا؟ 🌱آرايشگر گفت: كافيست به خيابان بروی و ببيني مگر ميشود با وجود خداي مهربان اينهمه مريضيو درد و رنج وجود داشته باشد؟ مشتري چيزي نگفت و از مغازه بيرون رفت به محض اينكه از آرايشگاه بيرون آمد مردي را در خيابان ديد با موهاي ژوليده و كثيف با سرعت به آرايشگاه برگشت و به آرايشگر گفت مي داني به نظر من آرايشگر ها وجود ندارند مرد با تعجب گفت : 🌱چرا اين حرف را ميزني؟ من اينجاهستم و همين الان موهاي تو را مرتب كردم مشتري با اعتراض گفت: 🌱پس چرا كساني مثل آن مرد بيرون از آريشگاه وجود دارند آرایشگر گفت: آرايشگر ها وجود دارند فقط مردم به ما مراجعه نميكنند. مشتري گفت: 🌱دقيقا همين است خدا وجود دارد فقط مردم به او مراجعه نميكنند. براي همين است كه اينهمه درد و رنج در دنيا وجود دارد. 🍃 🌸🍃 ➥ @hedye110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان فرد بی‌نماز و مشروب خوری که خواب عجیبی دید و.... السلام علیک یا اميرالمؤمنين 😭 تا میتونید اینو منتشر کنید با این کلیپها، دل خیلیا میلرزه ثوابش به شما هم میرسه ➥ @hedye110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا علی بال و پری ده که اسیرت گردم عید روزی است که قربان غدیرت گردم @hedye110
    🪴 🌷 🌿﷽🌿 بخش دوم : فرمان الهی برای مطلبی مهم وَأُقِرُّلَهُ عَلی نَفْسی بِالْعُبُودِیةِ وَ أَشْهَدُ لَهُ بِالرُّبُوبِیةِ، وَأُؤَدّی ما أَوْحی بِهِ إِلَی حَذَراً مِنْ أَنْ لا أَفْعَلَ فَتَحِلَّ بی مِنْهُ قارِعَةٌ لایدْفَعُها عَنّی أَحَدٌ وَإِنْ عَظُمَتْ حیلَتُهُ وَصَفَتْ خُلَّتُهُ -لا إِلهَ إِلاَّهُوَ - لاَِنَّهُ قَدْأَعْلَمَنی أَنِّی إِنْ لَمْ أُبَلِّغْ ما أَنْزَلَ إِلَی (فی حَقِّ عَلِی) فَما بَلَّغْتُ رِسالَتَهُ ، وَقَدْ ضَمِنَ لی تَبارَک وَتَعالَی الْعِصْمَةَ (مِنَ النّاسِ) وَ هُوَالله الْکافِی الْکریمُ .    و اکنون به عبودیت خویش و پروردگاری او گواهی می دهم . و وظیفه خود را در آن چه وحی شده انجام می دهم مباد که از سوی او عذابی فرود آید که کسی یاری دورساختن آن از من نباشد . هر چند توانش بسیار و دوستی اش ( با من ) خالص باشد . - معبودی جز او نیست - چرا که اعلام فرموده که اگر آن چه ( درباره ی علی ) نازل کرده به مردم نرسانم ، وظیفه رسالتش را انجام نداده ام ؛ و خداوند تبارک و تعالی امنیت از [ آزار ] مردم را برایم تضمین کرده و البته که او بسنده و بخشنده است .     فَأَوْحی إِلَی :«بِسْمِ الله الرَّحْمانِ الرَّحیمِ، یا أَیهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک» - فی عَلِی یعْنی فِی الْخِلاَفَةِ لِعَلِی بْنِ أَبی طالِبٍ - وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَالله یعْصِمُک مِنَ النّاسِ). مَعاشِرَالنّاسِ ، ما قَصَّرْتُ فی تَبْلیغِ ما أَنْزَلَ الله تَعالی إِلَی، وَ أَنَا أُبَینُ لَکمْ سَبَبَ هذِهِ الْآیةِ: إِنَّ جَبْرئیلَ هَبَطَ إِلَی مِراراً ثَلاثاً یأْمُرُنی عَنِ السَّلامِ رَبّی - وَ هُوالسَّلامُ - أَنْ أَقُومَ فی هذَا الْمَشْهَدِ فَأُعْلِمَ کلَّ أَبْیضَ وَأَسْوَدَ: أَنَّ عَلِی بْنَ أَبی طالِبٍ أَخی وَ وَصِیی وَ خَلیفَتی ( عَلی أُمَّتی ) وَالْإِمامُ مِنْ بَعْدی ، الَّذی مَحَلُّهُ مِنّی مَحَلُّ هارُونَ مِنْ مُوسی إِلاَّ أَنَّهُ لانَبِی بَعْدی وَهُوَ وَلِیکمْ بَعْدَالله وَ رَسُولِهِ . وَقَدْ أَنْزَلَ الله تَبارَک وَ تَعالی عَلَی بِذالِک آیةً مِنْ کتابِهِ (هِی): (إِنَّما وَلِیکمُ الله وَ رَسُولُهُ وَالَّذینَ آمَنُواالَّذینَ یقیمُونَ الصَّلاةَ وَیؤْتونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُونَ ) ، وَ عَلِی بْنُ أَبی طالِبٍ الَّذی أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَهُوَ راکعٌ یریدُالله عَزَّوَجَلَّ فی کلِّ حالٍ .     پس آنگاه خداوند چنین وحی ام فرستاد: «به نام خداوند همه مهرِ مهرورز . ای فرستاده ما! آن چه از سوی پروردگارت درباره علی و خلافت او بر تو فرود آمده بر مردم ابلاغ کن، وگرنه رسالت خداوندی را به انجام نرسانده ای؛ و او تو را از آسیب مردمان نگاه می دارد . » هان مردمان ! آنچه بر من فرود آمده ، در تبلیغ آن کوتاهی نکرده ام و حال برایتان سبب نزول آیه را بیان می کنم: همانا جبرئیل سه مرتبه بر من فرود آمد از سوی سلام ، پروردگارم - که تنها او سلام است - فرمانی آورد که در این مکان به پا خیزم و به هر سفید و سیاهی اعلام کنم که علی بن ابی طالب برادر ، وصی و جانشین من در میان امّت و امام پس از من بوده . جایگاه او نسبت به من به سان هارون نسبت به موسی است، لیکن پیامبری پس از من نخواهد بود او (علی)، صاحب اختیارتان پس از خدا و رسول است ؛ و پروردگارم آیه ای بر من نازل فرموده که : « همانا ولی ، صاحب اختیار و سرپرست شما، خدا و پیامبر او و ایمانیانی هستند که نماز به پا می دارند و در حال رکوع زکات می پردازند . » و هر آینه علی بن ابی طالب نماز به پا داشته و در رکوع زکات پرداخته و پیوسته خداخواه است فقط_حیدرامیرالمومنین_است ⤵️ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef ⤵️⤵️ #@shohada_vamahdawiat
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان ➥ @hedye110 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
✋ 🌷 ابری ام، بارانی ام، حـال و هوایم خوب نیست 🌺 چشمِ سر، خیس است امّا چشمِ دل، مرطوب نیست 🌷 طاقـت دوری ندارم، رحـم کن بر عاشقت 🌺 صبر من مانند صبر حضرت ایّوب نیست 💐 سلامتی و فرج مولایمان صاحب الزمـــان عجل الله تعالی فرجه الشریف 💐 🌹 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ 🌹 🌺🌷🌹 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷 @mahman11
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @hedye110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ به امام سجاد علیه السلام و امام محمد باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام يا اَبَا الْحَسَنِ، يا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ، يَا زَيْنَ الْعابِدِينَ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🦋🌹 يَا أَبا جَعْفَرٍ، يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الْباقِرُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🌹🦋 يَا أَبا عَبْدِ اللّٰهِ، يَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ، أَيُّهَا الصَّادِقُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @hedye110
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 @hedye110
سوره مبارکه نوشته استاد انصاریان ➥ @hedye110
4_5827781793264174855.mp3
1.75M
🔸ترتیل صفحه ۵ قرآن کریم با صدای استاد حامد ولی زاده_مقام سه گاه 🔸به همراه ترجمه گویای فارسی با صدای مرحوم استاد اسماعیل قادرپناه ☘️☘️☘️☘️ ➥ @hedye110
005-baghare-ta-1.mp3
5.95M
سوره مبارکه بخش اول مفسر: استاد قرائتی ➥ @hedye110
005-baghare-ta-2.mp3
6.49M
سوره مبارکه بخش دوم مفسر: استاد قرائتی ➥ @hedye110
005-baghare-ta-3.mp3
3.94M
سوره مبارکه بخش سوم مفسر: استاد قرائتی ➥ @hedye110
🪴 🪴 🌿﷽🌿 وقتی تنها شدم دوباره سرش را در بغل گرفتم و از لای مقنعه سرش را بوسیدم. دستی به صورتش کشیدم. انتظار داشتم چشمانش را باز کند و با همان لحن شاد و خندانش بپرسد زهرا کی اومدی اینجا؟ ولی انتظار بیهوده ایی بود. شهناز رفته بود، دست هایش را گرفتم و بابت اتفاقی که افتاده بود، دو مرتبه عذرخواهی کردم. بعد سرم را نزدیک بردم و گفتم: سلام منو به پدرم برسون رفتی ما رو فراموش نکنی دیگر فقط اشک هایم بودند که حرف می زدند، چهره شهناز را به یاد آوردم! شب قدر ماه رمضان گذشته، توی مکتب قرآن، مراسم احیا داشتیم. مراسم که تمام شد، شهناز را و می دیدم که بدو بدو می کرد سفره سحری را برای میهمانان پهن کند، با شور و هیجان خاصی کار می کرد و وسایل سفره را می چید، همان موقع احساس کرده بودم این دختر مثل بقیه نیست، باز صدای کمک خواستن از بیرون سردخانه مجبورم کرد از شهناز خداحافظی کنم گفتم: من دیگه باید برم. چیزهایی که گفتم، یادت نره. مخصوصا سلامی که گفتم به بابام برسونی بعد برای آخرین بار به صورتش نگاه کردم و بیرون رفتم. چند نفری پشت وانت ایستاده بودند و کشته ها را از مردی که بالای وانت ایستاده بود می گرفتند، برای برانکارد می گذاشتند و به داخل سردخانه می بردند. به مرد بالای وانت گفتم بذارید کمکتون کنم. رفتم بالا و جنازه زنها را جلو کشیدم، به زن های توی حیاط گفتم: شما هم بیاین کمک، پیکرها خیلی داغان و پاره پاره بودند. بعضی هایشان با اصابت یک ترکش به سر با سینه شان به شهادت رسیده بودند. فقط قیافه چند تا شان سالم مانده بود. از هر سن و سالی بین شان بود، مرد، زن، بچه، پیر، چند تا زن که شله عربی به تن داشتند، خاک و خون توی صورت هایشان خشک شده بود، زن دیگری موهای بلند پر از خونش دور سر و صورتش پیچیده بود، چشم اکثرشان باز بود. انگار بهت زده بودند و انتظار مرگ را نداشتند. جنازه یک دختر ده ساله بیش از همه زجرم می داد. معصومیت صورتش با آن لباس مندرسی که بر تن داشت، مرا که سعی کرده بودم بر خودم مسلط باشم به هم می ریخت. خوب به یاد دارم که روسری اش باز شده، موهایش به هر طرف پخش شده بود. لباس کهنه پسرانه ایی تنش بود که با نخ سبز پشمی بافته شده بود، آستین های کوتاه نشان می داد که لباس به تن دخترک کوچک است. یک پیژامه و دامن هم پوشیده بود. به خوبی معلوم بود که خانواده اش روی حجاب تکید داشته اند. قبلا نمونه روسری طرح داری را که دخترک بر سر داشت دیده بودم. روسری از جنس حریر مصنوعی بود که زمینه سفید رنگش با پروانه های رنگارنگی نقش شده بود اما حالا پروانه های روسری در خون دخترک دست و پا می زدند. دلم شکست، با خودم گفتم: این بچه از چنگ چی می دونه ؟ به چه گناهی توی خواب جون داده؟ اصلا چرا جنگ شد؟ چرا کسانی که جنگ را به راه انداختن فکر زن و بچه مردم رو نکردن؟ آخه ما به چه گناهی، به تاوان چه کاری باید این طور بسوزیم؟444 دا:خاطرات سیده زهرا حسینی 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🪴 🪴 🌿﷽🌿 درباره سنگینی چنان آزارم داد و کلافه ام کرد که فکر می کردم باید سر به بیابان بگذارم و فقط فریاد بزنم خدا، خدا، آن قدر خدا را صدا بزنم که جان بدهم صدای گریه بچه ایی که آخرین بازمانده خانواده اش بود، هنوز می آمد و حالم را بدتر می کرد. چند بار از بالای وانت به آنها گفتم: شما رو به خدا اینو ساکت کنین زنها بچه را توی بغل تکان می دادند و به پشتش می زدند. فایده ای نداشت، احساس می کردم گریه اش فقط از گرسنگی نیست. گریه اش به من می گفت: هم مادرش را می خواهد هم نرسیده از بالای وانت می دیدم مرد و زن بچه را دست به دست می چرخانید تا بلکه بتوانند او را آرام کنند ولی بچه بی تاب تر می شد و بیشتر جیغ می کشید و آن قدر گریه می کرد که بی حال می شد. سرش را برای لحظه ایی بر روی شانه کسی که بغلش کرده بود می گذاشت. چشم هایش روی هم می رفت، ولی انگار چیزی یادش بیاید یا دچار حمله ایی شده باشد، مثل اسپند روی آتش از جا میپرید با صدای بلند جیغ می کشید و اشک می ریخت، از شدت گریه چشم هایش کوچک و صورت گندم گونش سرخ شده بود. یاد نوزادی سعید افتادم که چطور توی گهواره با دیدن بابا دست و پا می زد طاقت نیاوردم از وانت پایین پریدم. به طرف پرستاری که حالا بچه را در بغل داشت رفتم و گفتم: بدهیدش زن که از گریه‌ های به کلافه شده بود زود بچه را داد. وقتی گرفتمش، چند بار توی بغلم او را بوسیدم. به صورتش نگاه کردم. پسربچه ده ماهه با موهای تنک رنگ روشن و چشم های قهوه ای تیره بود. دو تا دندان بیشتر نداشت، صورتش از شدت گریه شوره زده رد اشک از دو طرف گونه هایش راه باز کرده بود، از شیر خشک شدن کنار دهانش فهمیدم شیر مادرش را می خورده. دستم را کنار لبش گذاشتم. حرکات لبش دنبال انگشتم می گشت و سعی داشت آن را بمکد، به دور و بری ها گفتم: به چیزی پیدا کنیم بدیم این بچه بخوره خیلی گرسنه اس گفتند: چیزی نداریم، چی بدیم. این شیر می خواد رفتم طرف شلنگ آبی که گوشه باغچه افتاده بود. شیر را باز کردم خدا را شکر آب می آمد. اول دستم را که بعد از جمع کردن مغز پیرمرد خاکمال کرده بودم شستم. بعد دستم را پر آب کردم و به طرف دهان بچه بردم. صدای گریه اش آرام تر شد و دهانش را به آب نزدیک تر کرد ولی سریع سرش را برگرداند و گریه اش را از سر گرفت. صورتش را شستم. پستانکی که با نخ به گردنش آویزان بود را در دهانش گذاشتم. جیغ می کشید و سرش را عقب می برد. وقتی دیدم با هیچ راهی نمی توانم ساکتش کنم، دوباره بغض به گلویم چنگ انداخت. بی تابی های بچه را که می دیدم و به بی کسی و بی پناهی اش فکر میکردم می خواست دلم بترکد، دیگر نتوانستم جلوی اشکهایم را بگیرم. رفتم توی همان وانت که هنوز مشغول تخلیة جنازه هایی بودند، نشستم چهره زنهای کشته شده جلوی نظرم آمد یعنی کدامیک از آنها مادر این طفل معصوم بودند؟ آن زنی که موهای خونی اش دور سر و صورتش پیچیده بود با آن که با چشمانی نیمه باز هنوز نگاهش به دنیا بود. یک لحظه با خودم گفتم شاید بچه با دیدن صورت مادرش کمی آرام شود. ولی بعد از فکر نشان دادن جنازه ها به بچه منصرف شدم. سر بچه را توی سینه ام فشردم و بغضم ترکید. گفتم: ببین ما هر دوتامون یتیم شده ایم. ما مثل هم ایم. صدای گریه ام توی جیغ و فریاد بچه گم شد راه گلویم که باز شد و سبک شدم، شروع کردم به نوازش بچه، به سر و گردنش دست کشیدم و کمر و پاهایش را ماساژ دادم، از مکثی که بین گریه هایش به وجود آمد، فهمیدم این کار کمی آرامش به او می دهد. بدجوری خوابش می آمد. مدام چشم هایش روی هم میرفت. سرش را به دنبال پیدا کردن شیر توی سینه ام می چرخاند و لب هایش را تکان میداد این کارش بیشتر دلم را می سوزاند. معلوم بود گرسنگی امانش را بریده. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در ملا عام قربانی نکنید... تذکر مرحوم استاد فاطمی‌نیا از اثرات بد قربانی کردن در معابر عمومی و علی الخصوص تاثیر روی کودکان ➥ @hedye110
«مردم جمع بشوند با آراء بالا مسئول بعدی را انتخاب بکنند» این دستور امام در ۱۴ خرداد، همان دستور «» است که در سال ۹۲ عملی نشد. نامزدهای مؤمن، پرکار و انقلابی پس به اتفاق و اتحاد و رأی واحد برسید تا جبهه حق را تضعیف نکرده باشید. ➥ @hedye110