خاطرات

رزمنده آزاده حسن علیمیرزایی فرزند فرهاد درسال1344 در روستای نوبنیاد دیده به جهان گشود وی در تاریخ18/3/1365جهت انجام خدمت مقدس سربازی به پادگان آموزشی 04بیرجند اعزام گردید وبه مدت3ماه آموزش دید و به کرجتیپ 58تکاوری ذوالفقاراعزام شدند به مدتی آموزش دیدیم واز انجا به جبهه سومار تپه آنتن تپه 402و404تیپ یکم گردان یکم تکاور بودم که یک قبضه آرپی چی 7داشتم در طول مدت خدمت در خط مقدم در حال زدن آرپی چی زدن بعدظهر بود که در سنگر دیده بانی بودم ک یک گلوله خمپاره کنارم منفجر شد که موج انفجار من را بیهوش نمود وقتی به هوش امدم که در بیمارستان بودم و48ساعت بیهوش بودم در بیمارستان صحرایی خط پل هفت دهانه حدود 20ماه خدمت کردم که عملیات مرصاد شد که ما را محاصره نمودند صبح بود که عراقی ها حمله کردند که رفتم که هندوانه بگیرم دیدم یک خمپاره نزدیک تانک خورد تانکها دارند می آیند به سمت ما به فرمانده زنگ زدم گفت جلویت را نمی بینی قبول نکرد نگهبانی که تمام شد رفتم برای استراحت که خمپاره 120خورد به تانکر آب و 48ساعت زیر آتش بودیم عقب نشینی کردیم خاطر جمع که فرار کردیم اما خبر نداشتیم که محاصره شدیم و دشمن پشت خط وایستاده بود و همه را اسیر کرده بود صبح ساعت 7بود که عراقی ها جلویمان بودند زیاد اسیر گرفته بودند ما را ساعتهای 2بعدظهرسوار کردند ومارا در یک سالن بزرگی بردند خیلی تشنه بودیم شیرآب را باز کرده بودند وشلنگهای آب را از لای نردها عبور میدادنند اسرا همه با هم هجوم آوردند ومن زیر دست و پا افتاده بودم ویک نفرآمد و من را از زیر دست و پا نجات داد وبدنم سیاه شده بود و مقداری نان آوردند و دوباره اسرا هجوم آوردند مدت 2هفته داخل همین سالن بودیم سپس مارا به شهر بعقوبه بردند سالن کوچکی بود که150نفر را داخل آن جایی دادند کتابی می خوابیدیم تمام اسارت رادر همان جا بودیم به هرکس که می گوییم باور نمی کنند می گفتنند شما چطور می خوابیدید ما جزء اسرای گمنام بودیم کسی از اسارت ما خبر نداشت و صلیب سرخ هم جای ما نمی امدند هر روز 3مرحله آمار میگرفتند هر موقع آمار 5عدد شلاق سهمیه داشتیم یک شب مارا هوا خوری آوردند داخل محوطه اردوگاه چشمانمان به ستاره ها افتاد همه به آسمان نگاه میکردیم مدتی بود آسمان پر ستاره ندیده بودیم اعتراض می کردند که چرا به آسمان نگاه کردیم مارا زیر کتک شلاق و کابل گرفتند و انداختند داخل آسایشگاه وتا 48ساعت آب و غذا ندادند نماز را برای ما سخت نمی گرفتند روزی یک بشقاب برای 12نفر نفری 2یا3قاشق می رسید هر موقع ابگوشت بود اسهال خونی می شدیم در آسایشگاه قران نبود و هر هفته یک تلوزیون می آوردند که فیلم های مبتذل نشان می دادند من هم بخاطر عکس و فیلم ها را نبینم صورتم رابرمی گرداندم در عالم خودم بودم پشت برتلوزیون بودم که آمد گفت چرا سرت پایین است گفتم سردرد گفت ماکو سردرد من در اردوگاه از سرخس تنها بودم اگر مریض می شدیم اسرا کمک می کردند منافقین آمدند خیلی ها با انها رفتند وخیلی تبلیغ می کردند موقع آمار هر چه دلشان می خواست میزدنند دندان هایم شکست وضع بهداشتی خوبی نبود شپش زده بودیم از سرویس بهداشتی ک پرسیدم <بعد از 35سال اسارت که گذشته بود گریه آزاده جاری شد> صلیب سرخ روزی آزادی امد ما فکر نمی کردیم و باورمان نمی شد ایران هستیم وارد ایران که شدیم یک هفته قرنطینه شدیم همه چیز فراوانی بود از مهربانی صحبت از مهربانی محبت تا انواع پذیرای ها بهداشت دکتر ابتدا به باختران و از انجا با هواپیما به مشهد آمدیدم به مشهد که رسیدیم پرسیدم اولین کس از خانواده که دیدید < آزاده گریه اش گرفت گفت نمی توانم بگویم> سکوت همه جا را فرا گرفت اشک همه درامد برادرم آمد مرا نشناخت من اورا شناختم پسر دایی ام آمد مرا تحویل گرفت روز بعد نزدیک خط آمد استقبال بی نهایت مردم روی شانه ام گل انداختند و12گوسفند قربانی کردند. بعد از اسارت درآموزش پرورش استخدام شدم ودرحال حاضر بازنشسته می باشم به گفته فرمانده پایگاه بسیج جناب حسن علیمیزایی بعد از مصاحبه حال آزاده نامساعد شد که به منزلش رساندند و مشغول استراحت شدند . آزاده سرافراز حسن علیمیرزایی

🎥شبکه 13 اسرائیل: با سرسخت ترین و ناشناخته ترین متحد ایران درگیر شده‌ایم... @Qodss1🚩

🎥 روایتگری از برادر رزمنده حاج حسین یکتا پیرامون یکی از شهدای غواص عملیات کربلای چهار #شهدای_غواص #شادی_روحشان_صلوات🌹 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅━━━─

#نمازشب🌙🤲 💠در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمده است: 🔸«ای مردم هیچ کس از شما نیست مگر اینکه مشکلات و گرفتاریها همچون کمربندی او را محاصره کرده است. پس زمانی  که دو سوم شب گذشت و یک سوم آن باقی ماند ملکی بر او وارد می شود و به او می گوید: ذکر خدا بگو که صبح نزدیک است. پس چنانچه او حرکت کرد و ذکر خدا را گفت یک گره از گرفتاریهایش گشوده می شود و اگر او بلند  شد و وضو گرفت و داخل نماز شد همه گرفتاریها از او گشوده می شود پس صبح می کند در حالی که همچون مردمک چشم (روشن و پاکیزه) گردیده است.» 📚 بحارالانوار، ج82، ص223 #نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج🤲