بنام خدای شهیدان
امشب قسمتی از خاطرات تخریبچی شهید
سیدقاسم سیدکابلی برگرفته از کتاب قول به خدا زندگینامه شهید
دفتر محاسبه نفس
(غلامعلی نیکزاد – همرزم شهید)
من در عملیات والفجر مقدماتی که در تاریخ 17/11/ 61 در منطقه رملی فکه انجام گرفت، دیده بان تیپ 18جواد الائمه علیه اسلام لشکر پنج نصر بودم و در سنگر دیده بانی خط مقدم مستقر شدم
چند روزی از عملیات گذشته بود، یک دفترچه که زیر سایه یکی از درختان افتاده بود نظرم را جلب کرد. دفترچه را برداشتم روی آن نوشته شده بود: حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا
مشخصات صاحب دفترچه را خواندم که متوجه شدم، متعلق به سید قاسم سیدکابلی همشهری خودم است
سید قاسم در گردان جندالله از تیپ امام جواد (علیه اسلام) به عنوان نیروی خط شکن در عملیات شرکت داشت. زمان جابجایی با گردان دیگر برای برگشتن به پشت خط جهت سازماندهی و استراحت، دفترچه اش را که داخل آن خاطرات و اعمال روزانه اش را می نوشت زیر درخت جا گذاشته بود
دفترچه را برداشتم و با خودم به پشت خط آوردم؛ داخل ساک شخصی ام گذاشتم که در شهرستان به دست خودش برسانم. دوباره به خط مقدم برگشتم که مجروح شدم و ساکم به سرخس نرسید
نکته قابل توجه اینکه از موقع محاسبه نفس تا شهادت شهید، یک سال طول کشید تا اینکه در عملیات خیبر آسمانی شد
نماز شب
(غلامرضا باقرزاده – همرزم شهید)
بعد از شهادت سید قاسم به جبهه اعزام شدم. من را به واحد تخریب لشکر 5 نصر معرفی نمودند. زمانی که مشخصات بنده را برای ثبت اطلاعات در واحد یادداشت می کردند، تا متوجه شدند از سرخس آمدم، فورا از من پرسیدند: شهید سید قاسم سیدکابلی را می شناسی؟
گفتم: بله، برای چی ؟
گفتند : زمانی که سید قاسم در واحد تخریب لشکر 5 نصر در ایلام غرب پادگان شهید حیدری (پل آهنی)خدمت می کرده است، نیمه های شب از چادر خارج می شده و به سمت تپه های اطراف حرکت می کرده و موقع اذان صبح بر می گشته است
فرماندهان به سید قاسم مشکوک می شوند که شاید ایشان به منافقین پیوسته و برای عراق جاسوسی می کند. برای همین یک شب که سید قاسم از چادر بیرون می رود او را تعقیب می کنند تا به مکانی می رسند که سید قاسم از دید آنها پنهان می شود
اطراف را که نگاه می کنند، سید قاسم را در حال نماز خواندن و راز و نیاز با خدا درون یک چاله که شبیه قبر درست شده می بینند و متوجه می شوند که او شب ها برای خواندن نماز شب به بیرون از چادر می رود
سید قاسم ازحضور هم رزمانش متوجه می شود که محل نماز خواندنش لو رفته، از شب های بعد جای خودش را تغییر می دهد و از آن شب به بعد هیچ کس نفهمید که او کجا با خدای خودش خلوت می کند
(خانم سندگل - همسایه شهید)
خانه ما مراسم روضه خانگی برگزار می شد .یک روز که همه خانم ها آمده بودند و داخل خانه نشسته بودند، زنگ در حیاط به صدا درآمد . رفتم در را باز کردم که دیدم سید قاسم پسر خانم سید کابلی همسایه است .گفتم :پسرم کاری داری ؟
گفت : با مادرم کار دارم. گفتم :بفرمایید داخل و نزد مادرتان بروید.
سید قاسم تا متوجه شد من چادر به سر ندارم، گفت :، من نمی توانم وارد بشم. گفتم: چرا پسرم !؟ درجوابم گفت : چون شما حجابتان کامل نیست و چادر ندارید. گفتم :ای بابا! پسرجان تو که مانند فرزندم هستی، هنوز به سن تکلیف نرسیده ای
سید قاسم گفت : درست است. اما من دوازده سال سن دارم گر چه هنوز به سن تکلیف نرسیده ام ولی در آن حدی هستم که محرم و نامحرم را تشخیص دهم .انسان با چشم می بیند و با قلب احساس می کند، امیدوارم که شما هم مرا درک کنید و چشمان ما را با نگاه به نا محرمان، به گناه آلوده نکنید
تعجب کردم از اینکه دیدم سید قاسم با این سن و سال کم مانند مردهای بزرگ فکر می کند و آنقدر با اعتقاد و اعتماد صحبت می کند، رفتم چادرم را سرم کردم و سیدقاسم وارد حیاط شد و به نزد مادرش رفت
(سید عباس صالح شریفی – همرزم شهید)
عملیات خیبر در تاریخ 3/12/1362در منطقه ای با حالت هور و نیزاری بود.طبق معمول بچه های تخریب و اطلاعات عملیات باید جلوی ستون پیاده یا قایقها در آراهها حرکت می کردیم که تله های داخل آب و سیم های خاردار ومین هایی که عراقیها کارگذاشته بودند خنثی نماییم شب عملیات ما چندگروه شده بودیم وهر چند نفربا یک گردان خط شکن راه افتادیم با احتیاط حرکت می کردیم موانع را برداشته و معبر را برای قایقهای نیروهای پیاده باز می کردیم وقتی نیروها وارد عمل می شوند بچه های تخریب کارشان تقریبا تمام است مگر اینکه بخواهند میدان مین دشمن را خنثی وجمع آوری نمایند تا قبل از شهادت هر موقع برای ما مأموریت می دادند انجام می دادیم . شش روز از عملیات گذشته بود و تقریبا کار بچه های تخریب تمام شده بود که نیروهای دشمن حمله می کنند تا نیروهای ایرانی را محاصره و اسیر نمایند. حاج باقر قالیباف که آن زمان فرمانده لشکر پنج نصر بود به حاج ماشاءالله آخوندی فرمانده تخریب دستور می دهد برای مقاومت در برابر عراقی ها و فرصت دادن به لشکر برای عقب نشینی، نیروهای تخریب را در سه راهی شهدا مستقر نماید. دراین مدت شش روز عملیات، نیروهای تخریب خیلی خوب عمل کردند و فقط یک شهید دادیم. فاصله ما با عراقی ها تقریبا 200 متر بود، هر لحظه فاصله ما و دشمن نزدیک و نزدیکتر می شد، آنقدر که از نارنجک دستی استفاده می کردیم. عراقی ها فشار حملاتشان را زیاد کرده بودند. تانک های عراقی جاده خندق را گرفته و نیروهایشان با چهارلول و دو لول به سمت نیروهای ما که داخل هور بودیم شلیک می کردند. نزدیک غروب شده بود و از لابلای نیزارها صدای یا حسین، یا فاطمه و... مجروحین به گوش می رسید، ولی کاری از دست ما برای آنها بر نمی آمد. در همان اوضاع، توپخانه عراق شروع به شلیک خمپاره کرد و هور را به قتلگاه بچه ها تبدیل کرد.ما از ساعت 9 صبح که جلوی حمله دشمن را گرفته بودیم، تا غروب مقاومت کردیم ولی حدود 100 نفراز نیروهای ما بسیار مظلومانه و گمنام به شهادت رسیدند و پیکرپاکشان قطعه قطعه به اعماق هور می رفت
یک نفر از این شهدا، جوانی مهربان و خنده رو به نام سید قاسم سیدکابلی بود. من و سید قاسم در طول روز شانه به شانه هم می جنگیدیم. در آن بحبوحه که خمپاره های عراق بین بچه ها به زمین برخورد می کرد، ما با صدا زدن از زنده بودن همدیگر مطلع می شدیم. غروب شده بود و دشمن می خواست کار را یکسره کند، یک دقیقه قبل از شهادت سید قاسم به او گفتم: قاسم خوب می دانی که احتمال اینکه ما نجات پیدا کنیم خیلی کم است؛ یا اسیر می شویم و یا شهید. اگر خدا بخواهد و زنده ماندی و به سلامت برگشتی، به خدا چه قولی می دهی؟ سید قاسم چند ثانیه سکوت کرد و گفت: اگر من از این عملیات سالم برگردم، به خدا قول می دهم که هرگز گناه نکنم. هنوز چندثانیه نگذاشته بود که ناگهان خمپاره ای نزدیک من و سید قاسم منفجر شد؛ سرمان را فرو بردیم داخل سنگر گرد وخاکها که کنار رفت، من هم برای اطلاع از اینکه او هنوز زنده است، صدا زدم سید قاسم زنده ای؟ اما جوابی نشنیدم. نزدیکش شدم دیدم که سر سیدقاسم روی کیسه گونی است و از پیشانی اش خون جاری شده .کلاهش را برداشتم، سرش بر اثر اصابت ترکش خمپاره شکافته شده و خون می آمد، سریع با چفیه خودم محل اصابت ترکش را بستم. سید قاسم دیگر هیچگونه حرکتی نداشت. بدن غرق به خونش را به سنگر تکیه دادم و به ادامه جنگ پرداختم تا این که با آمدن قایق، سید قاسم را به پشت خط انتقال دادیم
شبتان شهدایی
لطفا اطلاع رسانی بفرمائید
آدرس کانل
@hefz_asar_sarakhs
منتظرانتقادات و پیشنهادات آموزنده شما بزرگواران هستیم
تلفن تماس وارسال مدارک جبهه درشبکه ایتا بنام حفظ آثار
09151217930
هدایت شده از کانال خبری نسیم سرخس
﷽
🔆 برنامه نماز عید سعید قربان در سرخس
🔸شروع مراسم ساعت ۶:۳۰ صبح پنجشنبه ۸ تیرماه ۱۴۰۲ در مصلی نماز جمعه
🔻به بزرگترین رسانه #برخط شهرستان سرخس بپیوندید🔻
Eitaa.com/nasimesarakhs
هدایت شده از محمدرضا رحمانی
صدام لعنت به خودت و گورت
که همچین مرد بزرگی رو شهید کردی
شهید عزیزم محمو د کاوه روحش شاد
ازدواج شهدایی
قابل توجه سربازان امروز
.نگین نمیشه ما سربازان دیروز
به همین سادگی ازدواج کردیم
هدایت شده از یا علی مدد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_ زیبایی ببینیم💕
خواهرِ آقا مجید_
نصیـبهمهدخترپسراهمچینروزی