eitaa logo
《سربازان دیروز و امروز سرخس》
1.2هزار دنبال‌کننده
33.3هزار عکس
12.2هزار ویدیو
101 فایل
بِسْمِ اَللّٰه اَلرَحمٰن اَلرَحیم فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ : هر کس به اسلام گرویده مأموریت دارد استقامت کند ( آیه ۱۱۲ سوره هود ) سلام علیکم به نام خدا ، به یاد خدا ، برای خدا این کانال مخصوص دفتر حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس شهرستان سرخس می‌باشد
مشاهده در ایتا
دانلود
روستای عباس آباد دیماه ۱۳۶۴ اعزام تاریخی به جبهه های حق علیه باطل رمضان بخشی یکی از رزمندگان شهید حسن احمدی محله عباس آباد بولوار لقمان فعلی
خاطرات رزمنده دلاور علی اصغر شایق کادر لشکر 77 پیروز خراسان که لحظه شروع جنگ تحمیلی در جبهه خوزستان منطقه فکه حضور داشت و اولین رزمنده سرخسی بود که بوسیله اسلحه ژ3 بسمت هواپیماهای عراقی شلیک نمود
علی اصغر شایق رزمنده ی دلاور علی اصغر شایق فرزند محمد تاریخ 1/10/1336در روستای عباس آباد سرخس دیده به جهان گشود. همزمان با تحصیل در امور کشاورزی و دامداری با خانواده همکاری می کرد. تاریخ 12/9/1353 به استخدام ارتش درآمد. مدت شش ماه در تهران آموزش دید، سپس در تبریز به مدت چهار ماه دوره ی تخصصی تعمیر ونگهداری سلاح (آماد) را با موفقیت به پایان رساند. بعد از آموزش به اهواز لشکر 92 زرهی تیپ 3 دزفول معرفی گردید و مشغول خدمت شد. ابتدای سال 1359 که شیطنت های مرزی عراق زیاد شد، به تیپ 3 ماموریت داده شد تا به شمال خوزستان برود و از مرز حراست نماید. لحظه ی شروع جنگ در پادگان عین خوش مستقر بود که صدای شلیک و انفجار گلوله های دشمن به گوش رسید. همزمان با حمله ی زمینی، هواپیماهای میگ عراقی هم به بمباران منطقه پرداختند که رزمنده ی ما شجاعانه با اسلحه ی ژ-3 به سمت هواپیما شلیک می کرد؛ یعنی اولین تیری که رزمندگان سرخس و عباس آباد در دفاع مقدس شلیک کردند، توسط این رزمنده ی دلاور ما است که روز اول جنگ در منطقه حضور داشته است و جزء اولین نیروهایی است که جلوی دشمن ایستاد. تاریخ 1/1/1362 با لشکر 92 زرهی اهواز تسویه حساب کرد و جهت ادامه ی خدمت به لشکر 77 پیروز خراسان معرفی شد و در عملیات والفجر مقدماتی که تاریخ 17/11/ 1361 در منطقه فکه صورت گرفت، حضور داشت. این عملیات به صورت مشترک انجام شد. رزمندگان اسلام بعد از عبور از موانع و کانال های کوچک و بزرگ از میان تپه ماسه بادی ها به طول 3 کیلومتر گذشتند؛ تا این که به مرزهای بین المللی رسیدند. این عملیات هم به علت لو رفتن عملیات توسط منافقین موفقیت چندانی نداشت. *** بعد از شروع جنگ و با توجه به جنایات بنی صدر خائن به ما دستور عقب نشینی دادند؛ به همین دلیل ما تا رودخانه ی کرخه عقب نشینی کردیم. با حضور بنی صدر چهار عملیات انجام دادیم و در همه ی آن ها شکست خوردیم. وقتی سوسنگرد در محاصره بود، به تیپ 3 دزفول ماموریت داده بودند که خودش را از خط شوش به سوسنگرد برساند وگرنه سوسنگرد سقوط خواهد نمود؛ اما بنی صدر مخالفت کرد و اجازه نداد تا این که خبر به مقام معظم رهبری رسید. در خاطرات آقا موجود است که چه قدر پیگیری نمود تا اینکه تیپ 3 دزفول به کمک مردم سوسنگرد آمد و شهر آزاد گردید. عملیات ثامن الائمه (ع) که برای محاصره ی آبادان تاریخ 5/7/1360 بعد از عزل بنی صدر انجام شد، از سه محور دارخوین، ماهشهر و اروندکنار با حضور 9 گردان از ارتش و 14 گردان از سپاه انجام شد. این عملیات سه روز طول کشید تا این که محاصره ی آبادان شکسته شد. عملیات طریق القدس 8/9/1360 در منطقه ی بستان انجام شد. این عملیات به صورت مشترک با بسیج، سپاه و ارتش با سه تیپ امام حسین (ع)، عاشورا و کربلا صورت گرفت؛ به این صورت که بعد از دهلاویه یک تیپ در موازات جاده و دو تیپ هم در جناحین جاده وارد عمل شدند. این عملیات هم سه روز طول کشید تا این که شهر بستان و هفتاد روستا آزاد شد. دشمن تا مرز و تنگه ی چزابه عقب نشینی نمود. عملیات فتح المبین در تاریخ 2/1/1361 در شمال خوزستان از عین خوش، جبهه ی اندیمشک و پل کرخه، از جبهه ی شوش تا شمال تپه های الله اکبر و تنگه ی رقابیه به صورت مشترک بین سپاه و ارتش با رمز مقدس یا فاطمه الزهرا(س) انجام شد. این عملیات هفت روز طول کشید. در طی آن 2500 کیلومتر مربع از خاک کشورمان آزاد شد، بیش از 15 هزار اسیر گرفتند و چند هزار از نیروهای دشمن کشته شدند. مناطق سایت 4 و5، روستای چنانه، دشت عباس و ارتفاعات منطقه آزاد شدند. عملیات الی بیت المقدس تاریخ 10/2/1361 از سمت هویزه، اهواز، دارخوین به صورت مشترک بین ارتش و سپاه با رمز یا علی ابن ابیطالب (ع )در چهار مرحله انجام گرفت؛ مرحله ی اول که شش روز طول کشید، نیروهای ما با عبور از رود کارون خودشان را به جاده اهواز به خرمشهر رساندند. در مرحله ی دوم نیروها خود را تا 19/2/1361 به مرز بین المللی رساندند طوری که نیروهای عراقی مستقر در هویزه و پادگان حمید از ترس اسارت مجبور به عقب نشینی شدند. مرحله ی سوم که 26/2/1361 انجام شد، موفقیت چندانی به همراه نداشت. همزمان با آغاز مرحله ی چهارم 31/2/1361 محمد مهدی خادم الشریعه فرمانده تیپ 21 امام رضا (ع) در منطقه ی ایستگاه حسینیه به شهادت رسید. در این مرحله نیروهای اسلام با پیشروی به سمت اروند رود و بستن راه عراقی ها از سمت نهرعرایض و پل نو، نیروهای مستقر در خرمشهر محاصره شدند. ساعت 11 صبح تاریخ 3/3/1361 خرمشهر بعد از 575 روز (نوزده ماه) آزاد شد. در این عملیات 24 روز به طول انجامید؛ 19000 هزار اسیر گرفته شد و نزدیک به 5400 کیلومتر مربع از خاک ما آزاد گردید و دشمن به مرزهای بین المللی عقب نشینی نمود.
عملیات رمضان در تاریخ 21/4/ 1361 صورت گرفت که این عملیات به صورت مشترک بین نیروهای سپاه و بسیج در چهار مرحله انجام شد. به علت موانع زیاد شامل کانال و دژهای مثلثاتی، نیروهای اسلام بعد از انهدام تجهیزات نظامی به خط خودی بر می گشتند و در واقع سرعت پیشروی خیلی کم بود. شهید حاج عبدالحسین برونسی مقداری پیشروی و مقاومت نمودند که به لطف حضرت فاطمه الزهرا(س) بود که جزئیات آن در کتاب خاک های نرم کوشک توضیح داده شده است. بعد ازاین عملیات لشکر بیشتر در خط های پدافندی انجام وظیفه می کردم. مدتی در جزیره مجنون بودیم که باید برای نظارت و تعمیر انواع سلاح های سبک، نیمه سنگین مانند تیربارها وخمپاره ها و همچنین توپخانها سرکشی می کردیم و در صورت اشکال برطرف نمایم. یک بار که برای بازرسی از توپخانه 105 م م به جزیره ی مجنون، جاده ی خندق رفتم؛ موقع ظهر بود و روی جاده بودیم که محمد پاسدار را دیدم. از دیدنش خیلی خوشحال شدم؛ چون مدت زیادی بود که هم را ندیده بودیم. بعداز خوش و بش واحوال پرسی از هم خداحافظی کردیم. یک ساعتی گذشت که دوباره محمد پاسدار را سوار بر قایق دیدم؛ در حال بردن کیسه گونی های پر از خاک برای احداث سکوی آتش به سمت خدمت مقدم بود. سلام علیکی کردیم، یک دستی تکان دادیم و از هم دور شدیم. عملیات کربلای 6 در منطقه ی غرب کشور برای آزادسازی شهر نفت شهر انجام شد. دو روز بعد از عملیات کربلای 4 که تاریخ 3/10/1365 در شلمچه و خرمشهر انجام گرفت، از غرب کشور هم ارتش عملیاتی انجام داد که توان دشمن را به دو قسمت تقسیم کرد و پیروزی بیشتری حاصل نمود. با توجه به شکست ما در کربلای 4 این عملیات هم به تعویق افتاد و چهار روز بعد از عملیات کربلای 5 انجام شد که به علت هوشیاری دشمن موفقیت آمیز نبود و رزمندگان اسلام به مواضع اول برگشتند. منطقه عملیاتی بیت المقدس در منطقه ی کردستان، بانه و دره ی شیلر، در میان کوه های سر به فلک کشیده انجام شد. دره های خطرناک و سرمای شدید کار را خیلی برای رزمندگان مشکل کرده بود. در حین عملیات پای من آسیب دید، اما پیگیر درمان آن نشدم. در پایان جنگ جبهه شرهانی تا فکه، یک خط پدافندی به طول چهل کیلومتر را تحویل گرفتیم که کار خیلی مشکلی بود؛ چون با کمبود شدید نیرو و امکانات مواجه بودیم. عراق در تاریخ 21/4/1367 یک عملیات سراسری انجام داد و نیروهای ما تا نزدیکی های رودخانه ی کرخه عقب نشینی نمودند و تعدادی از همشهریان از جمله شهید مهدی آجری و عبدل مالکی به شهادت رسیدند. فکر می کنم در سال 1363 بود که تیپ ما در جاده ی خرمشهر-اهواز، ایستگاه حسینیه مستقر شد. آن زمان عملیاتی انجام گرفت که نام عملیات را فراموش کردم و ما هم جزء تیپ3 لشکر 77 بودیم. ظاهرا تیپ باید به صورت دائم مشغول عملیات می بود تا بتوانیم ارتش صدام را سرگرم نگه داریم تا آن طرف سپاه بتواند وارد جزیره های مجنون شود. آن چه که یادم هست این بود که همان موقع تعداد زیادی نردبان از مشهد به وسیله ی هواپیماهای ارتش به اهواز آورده بودند که بعد هم آن ها را وارد جبهه می کردند. عملیات ما سمت پاسگاه زید در حال انجام بود و مقصود این بود که نیروهای ما از کانال هایی که در پیش داشتند، بتوانند عبور کنند. در آن شب عملیات من مامور به گردان 110 تیپ 3 بودم، نیروهای زیادی را از هر سه ارگان ارتش، سپاه و جهاد وارد منطقه کرده بودند و از اهواز تا خرمشهررا پوشش داده بودند.
فرمانده ی شهیدمان ستوان یکم سید محسن مروت بود. یک روز زودتر از عملیات به بنده ابلاغ کردند که حاضر باشید تا با چند نفر درجه داران دیگر برای انجام خرید وسایل به اهواز برویم. فردای آن روز به همراه فرمانده و چند نفر درجه دار عازم اهواز شدیم و پس از انجام کارها و برگشت به مقر مربوطه حدود ساعت 2 بعدازظهر نزدیک مقر بودیم که تعداد زیادی از هواپیماهای میراژ دشمن که حدود 24 فروند یا بیشتر بودند، روی سرمان ظاهر شدند و تمام منطقه را بمب خوشه ای ریختند و به رگبار بستند. فرمانده ی شهیدمان به سرباز دستور داد کنار بزن و سنگر بگیرید. سرباز زیر ماشین سنگر گرفت و ما سه نفر درجه دار و فرمانده به زیر یک تریلی یدک کش پناه بردیم. بمباران که تمام شد، تمام منطقه سیاه شده بود و هیچ کس جلویش را نمی دید. فرمانده به ما گفت: شهادتین را بخوانید. ایشان بسیار معتقد و دیندار بودند و از طرفی هم سید بودند. فرمانده پرسید: همه زنده اند؟ همه گفتیم: بله. ولی سرباز زخمی شده بود. تا بلند شدیم دیدیم یک بمب به اندازه ی یک آجر روی تریلی افتاده و یک بمب هم زیر تریلی که ما دراز کش بودیم. تریلی را که نگاه کردیم، دیدیم داخلش پر از مین های مختلف بود که مربوط به لشکر 92 اهواز پادگان دغاغله قسمت مهندسی آن بود که اگر آن بمب ها منفجر می شدند، شاید ذره ای از استخوان ما هم پیدا نمی شد. این معجزه ای بود که به چشم خودم دیدم. بعد از چند روز فرمانده ی ما در همان عملیات در جزیره ی مجنون به درجه ی رفیع شهادت رسید سال 1364 بود که به همراه تیپ 3 لشکر 77 به کردستان عراق، دره ی شیلر و مشرف به سلیمانیه ی عراق که حدود 5 کیلومتر فاصله داشت، مامور شدیم. توپخانه ی عراق شب و روز دره ی شیلر را مورد هدف قرار می داد و ما هم آن طرف دره بودیم. هوا به گونه ای بود که شب تا صبح برف می بارید و روز برف ها آب می شدند. آب های فراوان و درخت های میوه دار جنگلی زیادی آن جا بود که مربوط به سرزمین عراق بود. یک شب توپخانه ی دشمن آتش زیادی روی سرمان ریخت. ترکش بسیار بزرگی به آتلیه سلاح (یدک کش) ما خورد و ما هم آن لحظه خواب بودیم. دود و آتش و گاز همه جا را فراگرفته بود. ما سه نفر داشتیم می سوختیم. یکی از پرسنل در این موقعیت خطرناک و در حال خفه شدن دنبال کفشش می گشت؛ ما او را هل دادیم و خودمان را نجات دادیم. صبح همان روز یک میگ عراقی توسط پدافند لشکر 77 سرنگون شد. من به همراه یک نفر دیگر از همکاران مامور شدیم تا جای سقوط میگ را پیدا کرده و اگر خلبان آن زنده است، به اسارت بگیریم. منطقه ای که ما در آن بودیم، همه از کردهای سلیمانیه ی عراق بودند که همراه ما بودند و بر علیه صدام می جنگیدند. وقتی به کوهی که میگ سقوط کرده بود، رسیدیم میگ در حال سوختن بود. دو نفر بسیجی که مسن هم بودند، زودتر از ما به محل سقوط میگ رسیده بودند. بعد از سلام و احوال پرسی با دو بسیجی که از لشکر5 نصر و اهل کاشمر بودند، متوجه شدم که دست هایشان پر از خون است؛ پرسیدم: چرا دست هایت زخمی است؟ گفتند: هواپیمایی که سرنگون شده به این محل برخورد کرده و در دل کوه فرو رفته است. می خواهیم از دل کوه بیرون بیاوریم. گفتم: نه برادر عزیزم، با دقت روبرو را نگاه کن؛ درست است که میگ در برخورد اول به این جا برخورد کرده ولی روی کوه مقابل افتاده و هم اکنون دارد می سوزد. بیا با هم برویم آن جا که اگر خلبان زنده است، بتوانیم او را اسیر بگیریم. چهار نفری رفتیم و روی کوه بعدی متاسفانه تکه ای از جسد خلبان را دیدیم که بقیه اش هم سوخته بود. چتر خلبان را با خود به سنگر آوردیم و به بقیه ی رزمندگان و دوستان نشان دادیم تا آن ها نیز خوشحال شوند. در مدت حضورمان در منطقه ی شیلر بیشتراز یک جاده ی نظامی عبور می کردیم. یک روز متوجه شدم که جاده به نام شهید موسی رامون نام گذاری شده است، بسیار متاثر شدم؛ایشان از همشهریان من بودند و از طرف دیگر با هم همکلاسی بودیم. آن جا مطمئن شدم که به درجه ی رفیع شهادت نائل شده و در دل کوهای کردستان نام شهید سرخسی چون ستاره ای می درخشید.
آخرین عملیات هم در تاریخ 21/4/1367 صورت گرفت، که بعد از آن صلح شد. در آن زمان صدام تمام مناطق و جبهه ها را چه با هواپیما، چه با توپخانه و خمپاره بمباران شیمیایی می کرد. البته در همان موقع لشکر 77 هم در جبهه ی فکه بود که مورد هجوم ناجوانمردانه ی شیمیایی قرار گرفت. یک روز بسیار داغ خوزستان که به جرات می توانم بگویم شاید گرمای آن روزها به 60 درجه می رسید؛ از طرفی هم نیروها از هم پاشیده بودند. من به همراه ستوان جودی 2 نیسان را پر از آب و یخ کردیم و به خط رفتیم و پرسنلی که مجروح بودند را عقب آوردیم واگر خدا یاری می کرد نجاتشان میدادیم. دیگر معجزه ای که در ذهنم همچنان پر رنگ است، این بود که یکی از درجه داران پرسنل لشکر 77 به نام آقای فروزنده بود که ایشان در یکی از عملیات ها ترکش می خورند و مجروح می شوند؛ ایشان را که به اهواز رساندند، پزشکان نظر دادند ایشان شهید شده اند و در سرد خانه جزء دیگر شهدا قرار می گیرند تا ایشان را به همراه دیگر شهدا با هواپیما به مشهد بفرستند و به خانواده و مادرش هم خبر می دهند که فردا تشیع جنازه ی فرزندتان است؛ بیایید و جنازه را تحویل بگیرید. شب مادرش در خواب می بیند که فرزندش زنده است به همین خاطر فردای آن روز صبح زود مادرش با اصرار می گوید من می خواهم فرزندم را ببینم. در سردخانه که دست به صورت فرزندش می گذارد، متوجه می شود که بدن فرزندش گرم است و عرق کرده است. بالاخره متوجه می شوند که ایشان زنده است و با نظر پزشکان به بیمارستان منتقل و در بخش مراقبت های ویژه بستری می شوند و بعد از چند ماه مداوا به زندگی دوباره بر می گردند. ایشان به اذن خداوند زنده ماندند، ولی بیمار بودند و بر اثر همان جراحت و عوامل دیگر جانباز محسوب شدند تا زمانی که بازنشسته شدند. این معجزه ی الهی بود که از نزدیک آن را شاهد بودم. در کل خاطرات زیاد است ولی بنده به همین چند خاطره بسنده کردم؛ امیدوارم که مورد پسند حق تعالی و امت بزرگ و شهر عزیزم سرخس قرار گرفته باشد و برای نسل آینده یاد بودی باشد که بدانند چه ایثارگری ها و جانبازی هایی در راه دفاع از وطن انجام شده و چه شهدایی که برای دین و مملکت داده ایم و حالا شما سرافراز در دنیا هستید. خدا را شاکرم که توفیق نصیب من کرد که بتوانم مدت هشت سال دفاع مقدس را در کنار دیگر رزمندگان اسلام از اسلام و کشور دفاع کنم. بعد از پایان جنگ با اتمام ماموریت لشکر ما هم به مشهد برگشتیم. تا این که تاریخ 12/9/1383 سی سال خدمت پر از فراز ونشیب به اتمام رسید.
هدایت شده از حسن نوعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆اجرای ربنا توسط یک روحانی در زیر گنبد مسجد امام خمینی (ره)اصفهان 🇮🇷@Shakhes3🔜
⭕️ به بهانه برنامه محفل چرا معضل کشف حجاب در کشور سامان پیدا نمی کند؟! ▫️برنامه قرآنی محفل و برگزاری آن در ورزشگاه ۱۰۰ هزار نفری آزادی که با پشتیبانی دستگاه های حاکمیتی کشور به ویژه صداوسیما و رسانه های رسمی برگزار شد ثابت کرد؛ جائی که مسئولان اراده و عزم لازم را داشته باشند، اقدام موثر در میدان انجام می‌دهند و تمام موانع و نبود امکانات مادی و معنوی را از سد راه بر می‌دارند. ▫️امروز در معضل ولنگاری کشف‌حجاب کشور نیز اگر مسئولان اراده و عزم راسخ از خود نشان دهند، براحتی می‌توانند با اقدامات موثر میدانی این معضل خانمان سوز را از جامعه مسلمان ایرانی بردارند و سوال اساسی از مسئولان نظام و متولیان امر این است که چرا عزم و اراده راسخ شما چرا در این میدان و سنگر مهم نظام اسلامی دیده نمی‌شود؟! ✍ حجةالاسلام محمدعلی رحیمی ┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅ 🌐 به بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/2273706174Cecef334f14
هدایت شده از خادمان انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در غزه مادران دوبار میمیرند یک بار وقتی که مرگ آنها را فرا میگیرد بار دیگر وقتی بچه ها اشک میریزند و مادران کاری از دستشان بر نمی آید دردناک ترین بخش این قصه آنجاست که در هر دو، مادران غزه میکوشند به بچه ها بگویند: جای نگرانی نیست.....😭😭😭🥀 اینجا غزه 💔 😭😔 🔸🌷به ما در ایتا بپیوندید:👇☺️ @HAVADARAN_MENHAJ_ASMA کانال هواداران قرارگاه سایبری منهاج/اندیشکده اسما✌️🌹
22.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهیدی که از پیکر مطهرش بوی خوش‌ به مشام همه میرسه یکی میگفت بوی مشکه یکی میگه اولین باره همچین بویی به مشامم میخوره 🇮🇷 | حتماعضوشوید👇 @niroughodssepah جبهه مقاومت🚀
هدایت شده از گونی نیوز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انهدام یک خودروی نظامی دشمن اطراف بیمارستان شفا ┄┅═✧☫ گونی نیوز ☫✧═┅┄ 🇮🇷 @gooninews
✨قبل از اینکه به سن تکلیف برسد، نماز خواندن را شروع کرد. از همان کودکی، موقع نماز کنار من می‌ایستاد و حرکاتم را تقلید می‌کرد. گوش می‌داد چه می‌خوانم. گاهی با برادرش شهرام می‌آمدند و کنار من نماز می‌خواندند. می‌گفتم:«بیاید خوب گوش کنید ببینید من کجای نمازم رو اشتباه می‌خونم. بهم بگید!» با همین روش نماز خواندن را یادشان دادم. روزه‌گرفتن را هم از همان بچگی شروع کردند. می‌گفتم:«شما هنوز به سنّ تکلیف نرسیدید، حداقل کلّه‌گنجشکی بگیرید که اذیّت نشید اما گوش‌شان به این حرفها بدهکار نبود. روزه‌شان را می‌گرفتند و سر وقت افطار می‌کردند. : مادر شهید 🌷 📚گزیده‌ای از کتاب «همراهی تا آسمان ‍
هدایت شده از  مروجین معروف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥از اینا نازنین تر مگه داریم؟ 🔹ورود گروه سرود جشن فرشته ها با گل به استادیوم آزادی 👇عضویت👇 🆔@moravejin_marof