eitaa logo
《سربازان دیروز و امروز سرخس》
1.2هزار دنبال‌کننده
32.9هزار عکس
11.9هزار ویدیو
101 فایل
بِسْمِ اَللّٰه اَلرَحمٰن اَلرَحیم فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ : هر کس به اسلام گرویده مأموریت دارد استقامت کند ( آیه ۱۱۲ سوره هود ) سلام علیکم به نام خدا ، به یاد خدا ، برای خدا این کانال مخصوص دفتر حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس شهرستان سرخس می‌باشد
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطرات برگرفته کتاب جبهه شرقی نوشته مهندس بلقان آباد شرکت بهره برداری نفت گاز شرق در دفاع مقدس
عباسعلی حسن‌زاده فرزند حاجی سال ۱۳۴۶ در گنبدلی سرخس به دنیا آمد و تا مقطع دیپلم تحصیل کرد . اسفند ماه سال ۱۳۶۴ پس از طی یک دوره آموزشی در مزداوند و در جریان عملیات والفجر ۸ با شهیدان قربان خواجه ، رمضان کخاسیستانی ، اکبر سندگل ، مرحوم حسین بانوا و غلامرضا حسنی به اهواز و در قالب لشکر ۵ نصر گردان پیاده و با مسوولیت تک تیرانداز به شهر فاو اعزام شد . روز ورود به فاو ، ابتدا با قایق از اروندرود عبور کردیم ، هوا طوفانی و عبور از اروند بسیار سخت بود .پس از عبور از اروند با تویوتا به سمت خط مقدم رفتیم که در مسیر خط هواپیماهای عراقی رسیدند و منطقه را بمباران کردند . همه از ماشین پیاده شدیم سنگر گرفتیم . خوشبختانه به کسی آسیبی نرسید . بعد از این جریان چون با بچه های سرخس در یک خودرو بودیم قرار گذاشتیم هر کدام در یک خودرو سوار شویم که اگر خدای نکرده اتفاقی افتاد برای همه نباشد . حدود ۲۰ روز توی خط مقدم بودیم . دو مرحله عراقی‌ها پاتک زدند مرحوم حسین بانوا در یکی از این پاتک ها یک تانک عراقی را با آرپی جی زد که سربازان عراقی پشت سر تانک فرار کردند و پشت تانک‌های دیگر پناه گرفتند . در خط مقدم یک دوشکا داشتیم و یک تیربار و چند قبضه آرپی‌جی ۷ . یک روز در خط اول که بودیم یک خمپاره 60 داخل سنگر ما خورد ولی منفجر نشد . خمپاره کنار سر یکی از نیروها به نام قربانی از تربت حیدریه که خواب بود بر زمین خورد . با سرو صدای بچه ها قربانی از خواب بیدار شد ، خمپاره را که دید هول شد و فرار کرد . رفتم خمپاره را آهسته برداشتم و بردم پشت خاکریز انداختم . وقتی فرمانده جریان را فهمید گفت : چرا این کار را انجام دادی ؟ میدونی این کارت چقدر خطر داشت ؟ یه قسمت از خاکریز ما در دید مستقیم دشمن بود عراقی‌ها هر کس که عبور می‌کرد و یا می‌خواست جایی برود را می‌زدند من به بچه ها گفتم اینجا را درست میکنم . عصر روز بعد که نور خورشید به نفع ما بود و عراقی‌ها دید نداشتن نیروها را فراخوانی کردم هرچی کیسه بود رو با خاک پر کردیم و دهنه خاکریز را به ارتفاع یک متر کیسه چینی کردیم . فرمانده وقتی آمد خیلی خوشحال شد ، نیروها حالا می‌تونستند به‌صورت کمر خم از انجا عبور کنند . حدفاصل ما و عراقی‌ها یه اسلحه تیربار بود خیلی لازم بود که اون اسلحه بدستمون برسه یه روز که دید با ما بود رفتم و اسلحه رو آوردم خراب شده بود اسلحه را باز کردم چون اسلحه رو زیاد دوست داشتم گفتم می‌شه نگاه کنم یه تیر زدم مسلح نشد پوکه کشش ساییده شده بود با سوهان درستش کردم از قبل بهتر کار می‌کرد . فرمانده وقتی فهمید خیلی خوشحال شد بهم گفت : بچه کجایی ؟ گفتم : بچه سرخس از اون روز به من می‌گفت سیاه سرخسی یه روز فرمانده به ما گفت می خواهیم چند تا سنگر بسازیم عراقی‌ها روی ما دید دارن و با تانک ما رو می زنند . فرمانده به من گفت : تو دیده‌بانی بده هر کدام از تانک ها که شلیک کرد فقط بگو شلیک کرد تا ما سنگر بگیریم . من مسیر مستقیم رو نگاه می کردم تانک روبروی من حرکتی انجام نمی داد . با صدای انفجار گلوله تانک ، فرمانده داد زد وگفت : سیاه سرخسی پس تو اونجا چکار میکنی چرا نگفتی ؟گفتم : به خدا تانک شلیک نکرد . دوربین دستم بود دوباره با دقت اطراف رو نگاه کردم و دیدم که دو تانک دیگه هم در اطراف در نقطه ای تقریبا کور مستقر هستند . مجددا مشغول شدیم که دیدم تانک روبرو دارد آماده شلیک می شود .همین که میخواستم اعلام کنم دیدم دو تانک دیگر شلیک کردند . با انفجار گلوله ها و بعد از خوابیدن گرد و خاک رفتم محل انفجار گلوله ، دیدم رمضان کخایی ترکش خورده و پاش قطع شده و درجا شهید شده بود .
بچه ها که به سنگر کمین می رفتند خیلی شرایط سختی داشتند . در یک دشت وسیع تعدادی چاله حفر شده بود و بچه ها در آن قرار میگرفتند و کمین میکردند . هیچ کار خاصی هم نباید میکردند و حتی حق تیراندازی نداشتند . بچه های عقب از کمپوت و جیره غذایی برای بچه های کمین نگه می داشتند تا در برگشت به آنها بدهند . زمانی که بچه ها میخواستند از کمین برگردند ما باید آنها را پشتیبانی می کردیم . یک روز صبح گفتند آتش تهیه بریزید تا دشمن متوجه نشه و بچه ها از کمین بیرون بیان . اسلحه ژ-3 من خراب بود دستگاه چکاننده اسلحه شهیدعلی زین‌الدین رو برداشتم و روی اسلحه خودم گذاشتم و شلیک کردم . هر ۴ نفرمون حدود دو ماه بعد به سرخس برگشتیم . برای سربازی از سرخس اعزام شدم ۲۳ خردادماه ۱۳۶۵ چون آموزش دیده بودم منو بردن دزفول منطقه استقرار لشکر ۲۱ امام رضا ( ع ) گردان کهف که شهید حاج حسین مجیدی فرماندهی اون رو برعهده داشت . آموزش قایق‌رانی و شنا رو پشت سر گذاشتم و بعد از آموزش ما را به جزیره مجنون بردند . کار من بردن نیروهای اطلاعات و عملیات برای شناسایی بود که شبها با قایق یا با هماهنگی و بی‌سیم به جلو می‌رفتیم . من و یه نفر دیگه به‌عنوان تأمین کنار قایق می‌ایستادیم و بچه ها می‌رفتند برای شناسایی وقتی برمی‌گشتند از مسیر و نشانی که داده بودند برمی‌گشتیم . روزها هم برای خط مقدم آب و غذا می‌بردیم ساعت‌های 2 تا 3 شب بود که من نگهبان بودم و عراقی‌ها پاتک زدند حدود ساعت 4 بود که آتش پاتک عراقی‌ها قطع شد . با قطع شدن اتش عراقی ها فرصتی مهیا شد تا بخوابیم . چند دقیقه بعد متوجه شدیم انگار از پشت سر نیروها دارد به سمت ما تیراندازی می شود . عراقی ها خط را قیچی کرده بودند و ما تقریبا محاصره شده بودیم . از سنگر زدیم بیرون تا فرار کنیم که یک تیر به پشت سر حسین الله دادی خورد و به شهادت رسید . حسین افتاد نمی تونستیم باخودمون ببریمش . ما از یک مسیر باتلاقی رفتیم بقیه نیروها مثل کراتی ، فرخ چشک (ولایتی)، حجتی و سامانی که از مسیر جاده رفتند اسیر شدند . حسین بادانگیز و مسگر هم به شهادت رسیدند . تو مسیر برگشت یه سنگر بود پر وسایل ولی سنگر شیمیایی بود و من خبر نداشتم و به خیلی از وسایل دست زدم ، موقع بیرون آمدن از سنگر دیدم نوشته که لوازم سنگر آلوده به عوامل شیمیایی است دست نزنید . هنوز اثر آن مواد شیمیایی روی پوستم باقیست و گه گداری اذیتم میکند . از آن‌جا به اهواز و دزفول برگشتیم و بعد هم رفتیم کردستان . ما در جبهه جنوب قایقرانی می کردیم ودر جبهه غرب در یگان قاطری قرار گرفتیم . کار ما در یگان قاطری ، انتقال مهمات غذا و انتقال مجروحین و شهدا بودم . من با حسین زه کنی در عملیات بیت‌المقدس 2 سمت گرده رش و الاغلو بودیم . برف و باران زیاد بود و تردد با قاطر بسیار سخت شده بود . حسین گفت : بیا تراکتور تحویل بگیریم گفتم : من بلد نیستم گفت : خودم بهت یاد میدم . کارمون راحت‌تر شد با همون تراکتور امکانات رو می بردیم روی ارتفاعات و مجروحین رو برمیگردوندیم . یه قاطر داشتیم که پاش ترکش خورد و بچه‌ها می‌خواستند قاطر را بکشند من اجازه ندادم پاش رو آتل‌بندی و پانسمان کردم . اون هم روزبه‌روز بهتر می‌شد . یک روز در مسیر برگشت از ارتفاعات یک نفربر زرهی عراقی به ته دره سقوط کرده بود به حسین گفتم : من میرم سمت نفربر ببینم چه خبره ، حسین گفت : نرو عباس ، به حرفش گوش نکردم و رفتم دیدم کسی تو نفربر نیست و نفربر عراقی کلی جیره غذایی و مهمات داشت همه رو برداشتم و برای نیروهای پیاده آوردیم . سرما خیلی زیاد بود و ما عادت نداشتیم . همیشه دعا میکردیم سرما ما رو از بین نبره . سمت گرده رش و الاغلو بودیم که نزدیک سلیمانیه بود . در عملیات کربلای ۴ در دی‌ماه ۱۳۶۵ حضور داشتیم که به‌علت لو رفتن عملیات مارو وارد عمل نکردند که نیروها را با قایق به جلو ببریم به ما دستور برگشت به دزفول رو دادند . تو عملیات کربلای ۵ هم آماده شدیم قایق‌هایی که چرخ داشته را به تویوتا بستیم به سمت شهرک دوئیجی بردیم که اون‌جا هم نیاز نشد و وارد عملیات نشدیم . ۲۲ شهریور ۱۳۶۷ خدمتم تمام شد . قبل‌از خدمت و بعد از خدمت در شرکت به‌صورت روزمزد کار می‌کردم دو روز بود که خدمتم تمام شده بود و در خانه بودم که دوستان گفتند شرکت برای واحد نگهداشت نیرو میخواد . علاقه زیادی به جوشکاری داشتم ، جوشکاری رو یاد گرفتم و بصورت نیروی ثابت مشغول کار شدم و بعد از مدتی به استخدام رسمی شرکت در آمدم و در حال حاضر در قسمت تعمیرات مکانیک درحال ادامه خدمت هستم . غلامحسین حیدری
فرزند عباسعلی سال 1349 در سرخس روستای کچولی دیده به جهان گشود . غلامحسین تا مقطع لیسانس تحصیل کرد . در خردادماه سال 1365جهت آموزش برای اعزام به جبهه راهی پادگان آموزشی راهیان نور در تربت‌حیدریه گردید و با تعداد 15 نفر از دیگر همشهریان خود از جمله حسین اخروی ، کریم قوامی ، قبادی ، براتی ، سهراب زهیری و عباس خزایی پس‌از گذراندن 35 روز دوره آموزشی به‌صورت داوطلبانه در آذرماه سال 1366 از سپاه سرخس به جبهه اعزام گردید و به منطقه ایلام غرب رفت . در لشکر 21 امام رضا علیه‌السلام و گردان کوثر به‌عنوان نیروی حمل مجروح سازماندهی شد . از آنجا که گردان کوثر در آن مقطع نیاز به 16 نفر نیروی حمل مجروح داشت با مشورت با دوستان برنامه ای چیدند تا همگی در قالب گردان کوثر به خدمت مشغول شوند . غلامحسین در عملیات بیت‌المقدس 2 شرکت داشت . برای انتقال به بانه آماده شده بودیم و در مسیر انتقال قصد داشتم نامه ای را برای خانواده در سرخس بفرستم که بین راه با دیدن صندوق پست ایستادیم . همه جا پوشیده از برف بود و من که با منطقه آشنا نبودم با ایستادن خودرو بلافاصله از ماشین پیاده شدم و با گذاشتن اولین گام بر روی برف تا کمر در برف فرو رفتم . برایم خیلی عجیب بود که این حجم از برف در آن منطقه باریده بود . از ایلام غرب به باختران و سنندج رفتیم و یک شب در مراغه ماندیم و روز بعد به بانه رفتیم . در این مسیر بدلیل گیر کردن ماشین در برف یک شب را بین راه ماندیم و به خاطر آشنا نبودن با شرایط منطقه و سرمای شدید متاسفانه از ناحیه پا دچار سرمازدگی شدیم که هنوز با گذشت سال ها این یادگاری از جنگ را با خود به همراه دارم . بعد از رسیدن به بانه ما را با پای پیاده به قله گرده رش بردند . خوب یادم است که صبح راه افتادیم و داخل برف ،گل ، باران ، یخ‌بندان و گلوله شب به قله رسیدیم . در بین راه خودروهای تویوتا که شهدای عملیات را باخود به عقب می بردند بسیار منظم از کنار ما رد می شدند . جیره‌ی غذایی ما را با هلی‌کوپتر و قاطر می‌رساندند . گوشت پخته شده منجمد و کنسرو جیره غذایی مارا تشکیل می داد . یکی دو روز از حضورمان در منطقه می گذشت . یک دستگاه لودر ویک دستگاه گریدر که در عملیات از عراقی ها در منطقه مانده بود توجه بچه ها را جلب کرده بود . بچه های مهندسی شبانه برای بررسی وضعیت دستگاهها رفتند . دستگاهها سالم بودند باتوجه به سنگینی و کند بودن آن ها عراقی ها برخی قطعات را در زمان عقب نشینی برای اینکه این دستگاهها برای ما قابل استفاده نباشد برداشته بودند . قطعات تامین شد و بچه های مهندسی با نصب قطعات دستگاهها را قابل استفاده کردند فقط مانده بود انتقال دستگاهها به پشت خط . با اولین استارت و روشن شدن دستگاه ها عراقی ها که منطقه را رصد می کردند بلافاصله با دوشکا منطقه را گلوله باران کردند تا بچه ها نتوانند دستگاهها را به عقب منتقل کنند . طوری گلوله باران می کردند که انگار باران از آسمان در حال باریدن است ولی با تمام این توصیفات بچه های مهندسی دستگاهها را به عقب منتقل کردند . در منطقه که بودیم مدام خمپاره های عراقی بچه ها را به خیز سه ثانیه وادار می کرد و ما که با این خمپاره ها آشنا نبودیم آقای فیروز مشکاتیان را که قبلا هم در منطقه حضور داشت به عنوان راهنمای خمپاره ها انتخاب کرده بودیم و ایشان از روی صدای سوت خمپاره ها به ما میگفت که خمپاره نزدیک یا دور هست . یک روز ناهار را خورده بودیم و مشغول استراحت بودیم که هواپیماهای عراقی رسیدند و منطقه را بمباران کردند . بچه ها که با منطقه و بمباران ها اشنایی نداشتند بیرون آمده بودند و هواپیماها را نگاه میکردند که هواپیما راکتی را شلیک کرد . بچه ها به گمان اینکه پدافند ما هواپیما را زده شروع کردند به خوشحالی که در همین حین راکت نزدیک بچه ها به زمین خورد که خوشبختانه راکت منفجر نشد و کسی آسیب ندید . ماموریت ما در منطقه غرب 3 ماه به طول انجامید . یادی هم کنیم از فرمانده گردان ما آقای محمدعلی صادقی از کاشمر که به حق یکی از شجاع‌ترین و دلیرترین نیروهایی بود که جبهه به خودش دیده بود . ایشان همیشه در همه عملیات‌هایی که گردان در آن حضور داشت نفر اول بود و جلوتر از نیروها پیش می رفت و نیروها با اتکا به ایشان و با قوت قلبی که از حضور ایشان در عملیات ها می گرفتند وظایف خودشان را انجام می دادند .
هدایت شده از شهادت زیباسـت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 محبت امام حسین با دنیا کاری نداره 🌹 ''شهید محمدهادی ذوالفقاری'' ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ نشر‌معارف‌شهدا‌درپیامرسان‌ایتا⤵️ http://eitaa.com/joinchat/2517565440Cbc3f1bfcb6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴ایران، آمریکا و اسرائیلی را موشک باران کرد که هیچ کسی نمی‌تواند در مقابل آن‌ها بایستد/ به ایران و مردم ایران تبریک می‌گویم 🔹«محمد سعید یاز»، نماینده مجلس ترکیه (نماینده دیاربکر) در جلسه علنی گفت:‌ «الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل.» «آیا ندیدی که پروردگارت با اصحاب فیل (لشکر فیل‌سوار ابرهه) چه کرد؟» 🔹آمریکا و اسرائیلی را که می‌گفتند نمی‌توان به آن‌ها حمله کرد و هیچ کسی نمی‌تواند در مقابل آن‌ها بایستد را ایران با موشک مورد هدف قرار داد. به همین دلیل به ایران و مردم ایران که اسرائیل را سنگ باران (اشاره به پرندگان ابابیل) و موشک باران کردند تبریک عرض می‌کنم. ┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅ 🌐 به بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/2273706174Cecef334f14
هدایت شده از گونی نیوز
🔴وزارت دفاع: سپاه قادر است دشمن را در هر نقطه‌ای مغلوب کند 🔹بیانیۀ وزارت دفاع به‌مناسبت فرارسیدن سالروز تأسیس سپاه: تولید محصولات نوظهور و فناوری‌های پیشرفته در کنار بهره‌برداری از ابتکارات و تجربیات نظامی و تاکتیکی باعث شده، همواره این نهاد در جهان جزو کار آزموده‌ترین نیروها محسوب شود و در هر نقطه‌ای دشمن را مرعوب و منکوب نماید. ┄┅═✧☫ گونی نیوز ☫✧═┅┄ 🇮🇷 @gooninews
هدایت شده از سر به گونی
🔴 حمایت وزیر کشور از طرح نور پلیس در برخورد قاطع با کشف حجاب 🔻دکتر وحیدی وزیر کشور در مورد طرح «نور»: تقدیر می‌کنم؛ فرماندهی نیروی انتظامی برای ایجاد آرامش به وظایف محوله خود پرداخته، اکثر قریب به اتفاق شهروندان همراهی کرده اند، مسئله حجاب از ارکان هویتی نظام است‌ ┄┅═✧☫ سر به گونی ☫✧═┅┄ 🇮🇷 @sarbegooni
هدایت شده از گونی نیوز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌️اعتراف بزرگ ! ♦️بن گویر: در حمله ایران تعداد زیادی در پایگاه‌های ما کشته شدند 🔻امروزه ما در شرایط سختی زندگی می‌کنیم. بعد از هفت اکتبر یک فاجعه دیگری (حمله ایران) برایمان رخ داد؛ دو پایگاه اساسی هوایی ما کامل تخریب شد و تعداد زیادی سرباز ( کادر پرواز و افسران اطلاعاتی) کشته شدند. 🔻بخشی از فرماندهان ارتش و نیروهای امنیتی با کمک احزاب چپ گرا می‌خواهند بخاطر مصلحت‌های انتخاباتی بایدن امنیت اسرائیل را بهم بزنند. ✍️🏻حرف راست را باید از کودک و دیوانه شنید. ┄┅═✧☫ گونی نیوز ☫✧═┅┄ 🇮🇷 @gooninews
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 این فیلم را ببینیم تا به خاطر داشته هایمان شاکر باشیم و از خدا به خاطر ناشکری هایمان خجالت بکشیم. 🟢نگاه به زیر دستان 🔹 امام صادق علیه السّلام : 🔸 انظر الى من هو دونك فتكون لأنعُم اللَّه شاكرا و لمزیده مستوجبا و لجوده ساكنا. 🔸همواره به كسى نگاه كن كه نصیبش از نعمتهاى الهى كمتر از توست. ▫️تا شكر نعمتهاى موجود را بجا آورى ▫️و براى افزایش نعمت خداوند، شایسته باشى ▫️و قرارگاه هدیه خدا گردى.