eitaa logo
《سربازان دیروز و امروز سرخس》
1.2هزار دنبال‌کننده
34.3هزار عکس
13.1هزار ویدیو
105 فایل
بِسْمِ اَللّٰه اَلرَحمٰن اَلرَحیم فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ : هر کس به اسلام گرویده مأموریت دارد استقامت کند ( آیه ۱۱۲ سوره هود ) سلام علیکم به نام خدا ، به یاد خدا ، برای خدا این کانال مخصوص دفتر حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس شهرستان سرخس می‌باشد
مشاهده در ایتا
دانلود
محمد تقی‌زاده فرزند محمدتقی 21 /6/ 1344 در تربت حیدریه دیده به جهان گشود . تا مقطع دیپلم تحصیل کرد و مردادماه 1365 به پادگان باغرود نیشابور اعزام شد و 2 ماه در آن‌جا آموزش دید و به ایلام غرب رفت . در لشکر 21 امام رضا (ع) گردان انصار به‌عنوان مسئول دسته حمل مجروح امداد و نجات بود مجروحین و شهدا را از خط مقدم به پشت جبهه منتقل می‌کردند . یک ماه قبل از عملیات کربلای 4 در خط پدافندی شلمچه نگهبانی می‌دادیم. تاریخ 3/10/ 1365 در خرمشهر بودیم که وارد عمل شدیم . از طریق کانال مجروحین را به پست امداد و با آمبولانس به پشت خط منتقل می‌کردیم . موقعی که عراقی‌ها با هواپیما منطقه را منور زدند همه جا روشن شد ، سریعاً با تویوتا به خط اعزام و مجروحین و شهدا رو منتقل می‌کردیم . زیر آتش گلوله باید به‌صورت کمر دوخم می‌رفتیم ، چون ما را با تیر مستقیم می‌زدند . توی این عملیات که لو رفته بود و مجروح وشهید زیادی دادیم تا صبح توی خط بودیم پس از عملیات به مقر گردان انصار در داخل خرمشهر برگشتیم . در عملیات کربلای 5 شب اول 19/ 10/ 1365 من خودم با فرمانده گردان انصار بودم پشت سر نیروهای خط شکن حرکت کردیم و هرجا نیاز بود خدمات‌دهی می‌کردیم و مجروحین را با آمبولانس و نفربر زرهی به عقب منتقل می‌کردیم . آتش زیادی بود جهنم شده بود و نخل‌ها و نیزارها می‌سوخت . کسی وجدانش قبول نمی‌کرد که کم کاری کند . پشت خاک‌ریز که رفتیم وارد کانال و سنگرهای عراقی شدیم . یکی از بچه های بسیج که تیر به دستش خورده بود دستش آویزان بود . صحنه های عجیبی در آن عملیات دیدم . ساعت 2 یا 3 صبح بود که مجروح را حمل می‌کردیم و یک خمپاره به لبه کانال خورد با انفجار گلوله دیگر متوجه نشدم چطور به پشت خط منتقل شدم وقتی به هوش آمدم خودم را روی تخت بهداری دیدم که بر اثر موج انفجار بستری هستم .از انجا من را به تربت‌حیدریه فرستادند . به خاطر ناراحتی اعصاب وروان در بیمارستان تحت درمان بودم . بعد از بهبودی دوباره به جبهه اعزام شدم . این مرحله هم به لشکر 21 امام رضا ( ع ) در ایلام غرب مستقر بود رفتم . از آنجا به غرب کشور منطقه بانه ارتفاع گرده رش عملیات بیت‌المقدس2. ساعت 6 صبح با قاطر که راه افتادیم با مواد غذایی و مهمات 11 ظهر رسیدیم سر قله . دستگاه های مهندسی زیر آتش خمپاره و پرتاب سنگلاخ‌ها جاده می‌زدند . در همین نقطه در حال حمل مجروح بودیم که گلوله توپ نزدیک ما منفجر شد من خودم را انداختم داخل کانال ، یکی از همرزمان که بچه لرستان بود به شهادت رسید . واقعاً لحظه‌ی دل‌خراشی بود . تقریباً 10 روز آن‌جا بودیم تا عملیات بعدی . در عملیات بیت‌المقدس 3 ادامه عملیات قبلی در ارتفاعات به سمت شهر سلیمانیه عراق صورت گرفت . منطقه بسیار صعب العبور بود . از مسیرهایی که امکان داشت نفربرهای زرهی مجروحین و شهدا رو منتقل می‌کردند . وقتی مستقر شدیم بچه‌های اطلاعات عملیات رفته بودند شناسایی که یکی از نیروهای اطلاعات عملیات در میدان مین شهید شده بود و پیکرش در همانجا مانده بود . جلسه گذاشتند که چگونه پیکر شهید را برگردانند . قرار شد پنج نفر بروند . من پیشنهاد دادم صبح برویم چون برف و باران باریده و بدلیل سرمای هوا مه می شود و به نوعی استتار می شویم . پیشنهادم قبول شد . یکی از بچه‌های اطلاعات عملیات و 4 نفر از بچه‌های ما رفتیم شهید را پیدا کردیم و آوردیم . عراقی‌ها روی ارتفاع بودند ومسلط بر ما که ما شهید را آوردیم ، رسیدیم به خط خودی عراقی‌ها متوجه شدند تیراندازی می‌کردند . شهید را که روی زمین گذاشتیم زمین برف و گل بود تیر به پشت سر شهید خورده بود . حالا جالب بود شهید را که روی زمین گذاشتیم ناگهان خون از محل جراحت جاری شد مانند یک تنه‌ی درخت در فصل پاییز که برگ های آن ریخته است تبدیل به چندین شاخه شد فکر می‌کردیم نقاشی کشیده اند . حداقل 24 ساعت از شهادت وی گذشته بود . بعد از مأموریت امدیم فرمانده گردان جلسه گذاشتند و کتبا تقدیر و تشکر کردند . خیلی نزدیک شهر سلیمانیه شده بودیم . شبها چراغ‌های شهر دیده می‌شد . سرما خیلی شدید بود و سنگرها پر از آب می‌شد . زیر پتو ابتدا تخته می‌گذاشتیم که نم بالا نزند . قرارگاه شهید صادقی که محل استقرار گردان‌ها بود توسط عراقی ها شناسایی شده بود و همیشه بمباران می‌شد . در این نقطه پنج‌ گردان پیاده مستقر بودند . دریک مرحله از بمباران هوایی عراق 3 عدد از راکت‌ها یی که شلیک شده بود منفجر نشد خدا می‌داند اگر عمل می‌کردند سرنوشت گردان ها چه می شد .
در یک مأموریت دیگر که به ما دادند رفتیم سردشت انجا خط پدافندی بود مارا به‌عنوان نیروی مهندسی بردند کانال‌کنی و سنگرسازی با هماهنگی رفتیم برای احداث سنگر . مابین ما و عراقی‌ها روی جاده آسفالت خاکریز زده بودند گفتم بریم سنگر بسازیم به فکرمان نرسید که یه نیروی تأمین بگذاریم یک مدت که مشغول کار بودیم متوجه شدیم دو نفربه سمت ما می آیند . همه‌ ما کپ کردیم دست های خود را بالا بردیم و تسلیم شدیم . نزدیک که آمدند متوجه شدیم بچه های اطلاعات عملیات هستند گفتند نگران نباشید ولی به ما توصیه کردند که قبل از شروع به کار حتماً یه نگهبان بگذاریم و احتیاط کنیم . در ادامه عملیات بیت‌المقدس 3خط پدافندی بود تقریباً 12 روز طول کشید که عراق پاتک کرد و تعدادی از نیروها مجروح ، شهید و اسیر شدند . تا پل سیدالشهدا عقب‌نشینی کردیم پل رو هم تخریب کردند امدیم به پادگان ایلام غرب . گفتند عراق به مهران حمله کرده شب چهارشنبه دعای توسل خواندیم . فرمانده گردان اعلام کرد آماده باشید مأموریت داده اند . نیمه‌های شب باید برویم . کامیون ها آمدند و به سمت مهران حرکت کردیم در بین راه گفتند برگردید پادگان . به ما مرخصی دادند آمدیم شهرستان . در برگشت به اهواز رفتیم که ما را به سمت جزیره‌ی مجنون ،جفیر و شلمچه بردند چون عراق پیشروی کرده بود ، با شروع عملیات بیت المقدس 7 عراقی‌ها را تا مرز بین‌المللی عقب راندیم . در این عملیات یکی از بهترین دوستان و هم‌رزمانم بنام موسی‌پور به شهادت رسید . فرمانده ما یک روحانی بود به نام سید موسوی از خراسان ، ایشان موقعی که عملیات می‌شد از اول عملیات تا آخر عملیات در خط مقدم بود در تمام مدت حضورشان در جبهه تا زمان شهادت به مرخصی نرفتند و در نهایت به ارزوی خودشان که شهادت در راه دوست بود رسیدند . بعد از آخرین عملیات ما را به تربت فرستادند و3 ماه آخر خدمتم را در انجا سپری کردم 29 مهرماه 1367 خدمتم تمام شد . مدتی در شهرستان شغل آزاد داشتم . پس از آن به توصیه یکی از اقوام به‌صورت پیمانکاری در قسمت ترابری مشغول بکار شدم و بعداً به حراست رفتم سال 1373 بخشنامه تبدیل وضعیت ایثارگران را از بنیاد گرفتم و سال 1380 رسمی شدم و در حال حاضر هم در انبار کالا مشغول خدمت می‌باشم .