هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 •°| #قصه_دلبرے(3) 📚 |•° رمان : #دایرکتیها قسمت 3⃣1⃣ بارها و بارها حرف طلاق رو پیش کشی
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
•°| #قصه_دلبرے(3) 📚 |•°
رمان : #دایرکتیها
قسمت #آخـــــــــــر
افسوس..افسوس که فرصت ها رو از دست داده بودم..نه تنها فرصت برای به موقع مادر شدن رو از دست داده بودم ،بلکه دچار خطا شده بودم و دیگه هیچ جایی تو دل کیوان نداشتم..!برای آخرین بار رفتم سراغ کیوان...
باهاش حرف زدم..
گفتم منو ببخش!😢
اینهمه گناه میکنیم خدا ما رو میبخشه و به رومون نمیاره...
حالا من فقط یکبار ☝️خطا کردم!
نمیگم خطام کوچیک بوده نه..!!
اما قول دادم که تکرارش نکنم...همون یه بارم باور کن هیچ حسی از جانب من در کار نبود..
ببخش کیوان..!
دلم تنگ شده برا صدات..
دلم تنگ شده برا شنیدن🎼 اسمم از روی لبات..
دلم تنگ شده برای جان گفتنات..
دلم برات تنگ شده کیوان😣
تروخدا ببخش..
کیوان سکوت کرد🤐 و لام تا کام حرفی نزددیگه طاقت این بی محلی و سکوت رو نداشتم. گفتم پس حالا که نمیبخشی طلاقم بده. من دیگه این وضع رو نمیتونم تحمل کنم..
گفت طلاق میخوای؟!
باشه...فردا میرم دادگاه تقاضای طلاق میدم📋فقط تا روز جدایی حق نداری به کسی چیزی بگی..
خیره شدم به گلای قالی...اشک از چشمام سرازیر شد و گفتم باشه!😓
نمیدونستم چی توی سرش میگذره!
میخواست منو بترسونه یا جدی جدی دیگه میخواست طلاق بده!!!
بالاخره تقاضای طلاق داد..
یه پامون تو دادگاه ⚖بود و یه پامون تو خونه...از ترس اون به هیچکس چیزی نگفتم. بالاخره روز موعود فرا رسید..
لباسامو توی چمدون👝 آماده کرده بودم که بعد محضر برگردم بردارم و برم خونه پدری..
رفتیم محضر..
بزور دو تا شاهد پیدا کردیم
نشستیم تا نوبتمون بشه
دل توی دلم نبود..
رنگ به رخ نداشتم!!
همش با خودم میگفتم کاشکی همه چی یه خواب😴 باشه...و از خواب بیدار بشم..
اما خوابی وجود نداشت بعد یکسال تاوان گندی رو که زده بودم باید پس میدادم و آبروم جلوی خانواده ها میرفت..
اسممونو صدا زدن،رفتیم تو🚶♂🚶♀
نشستیم روی صندلی کنار هم. اول اسم منو صدا زدن. چشمهام بارونی شد و روی گونه ها غلتید؛دستام میلرزید😣
به هر جون کندن که بود امضاء ✍کردم و برگشتم سر جام نشستم...
حس خفگی بهم دست داده بود..دلم مرگ میخواست!چه راحت زندگیمو باخته بودم..
چه راحت از کسی که دوسش داشتم جدا شدم..همش با خودم میگفتم خدایا من که بهت قول دادم.. من که به عهدم وفا کردم...پس چرا کمکم نکردی...چرا به دل کیوان نداختی منو ببخشه..پس کو رحمانیتت☹️..کو بزرگیت..پس کجایی خداااا...صدای دل شکستــ💔م رو چرا نشنیدی خدا..!!!
نوبت کیوان شد..
رفت که امضا بزنه..
لرزش دستاشو حس میکردم
خودکارو گ🖊رفت دستش،برد سمت دفتـ📖ــر..!
یه نگاه به من..
یه نگاه به دفتر..
یه دفعه خودکار رو گذاشت روی میز...
ازش پرسیدن
_چی شد؟! امضا کنید لطفا!
+نمیتونم..
_مگه شما نمیخواستی همسرتو طلاق بدی؟
+چرا..
_خب پس امضا کن دیگه برادر من!😕
+نمیتونم..!
_چرا آقای محترم؟
+چون دوسش دارم..می بخشمش..
زل زد تو چشمام و گفت:
وقتی خدا گفته
"باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر و گبر و بت پرستی باز آ
که این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار گر توبه شکستی باز آ "
پس من چه کارم🏻♂
می بخشمش🙂
پایان
#ادامھ_دارد🍃
بھ قلم: #فاطمهقاف
🌸کپے با ذڪر منبع
و نام نویسنده بلامانع است...🍃
🌹| @Heiyat_Majazi
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
سلام رفقا
زیاد مقدمه چینی نمیکنم
هییت هییته شهداست
باوضو اومدی پای این هییت دیگه؟!
این چشم امشب باید اشک بریزه ها
برو وضو بگیر که دلت آماده بشه
خرجش فقط یه یاعلیه..
این شباهم شبای رجبه
یکی از بهترین ماه های خداوند
خدا میگه من مجالس کسی هستم
که با من مجالسة کنه..
رجب بهونه ی خوبیه ها..
هیئت امشب با نام شهدا شروع شد
رفقا شهدا حضور دارناا
مجلس امشب با کارت دعوت شهدا
به دل ناآرومت رسید..
حواست باشه ها
همونایی که از بند دنیا رها شدن و پرکشیدن
امشب قراره یکی از شمارو خریدار بشه..
زوم میکنن رو اشکات
رو آه کشیدنات
رو دل کندنات..
اخرشم حواس جمعا رو میخرن ومیبرن
روهوا هم میبرن..
بزارین امشب بهتون بگم
اونور قصه از چه قراره
اونور برگ برنده ها دست کیاست!
اونور کیا نمرشون بیسته!
یه جایی هست؛که پُرغربته
حضرت مادر هرشب مهمونشونه
براشون مادری میکنه
میدونی کجاست؟
آ دل داده ها میدونن چی میگم
یه شلمچه ای هست که
پابزاری، دلتو بردن..
اشکت بیاد دیگه مال اونایی
گفتند چه شد که به شهدا دل دادی؟
گفتم ولله من ندادم آنها بردند..
میبرن بچه ها
خوشگلم میبرن..
شهادت و جز به اهل درد نمیدن...
ما هنوز شهادت بی درد میطلبیم
بدرد چی میخوریم پس؟
بچه ها بیاییم یچی بدرد بخور از خودمون بسازیم
بیاییم یچی از خودمون بسازیم که به درد مولا بخوریم
شهدا خیلی خوب این رمزو بلد بودن
این رمز حفظ کردنی نیست که
این رمز بلد بودن میخواد
که شهدا بلدش بودن..
خدا خودش تو قرانش سوره نسا اورده
حسن اولئک رفیقا
میگه اینا رفیقای خوبی هستناا
حالا کیا؟
جوابشو باید بری تو آل عمران بگردی
ببین چه خوشگل تورو تشنه میکنه
خدا سوال جواباشو قاطی پاتی گذاشت تو دل قرآنش که ما تشنه ی جوابش
قران بخونیم
ما معشوقمون اون بالاسریه؟
یا خدا معشوقش ما؟
کدومش؟
تا این حد عشق بازی با بنده هاش؟
حالا آل عمران داره میگه
میدونی علتش چیه که دوستای خوبی هستن؟
چون زنده هستن
چون از دستشون کاری بر میاد
چون عند ربهم یرزقونن
چون آرامش بخشن
کجا دنبال آرامشی؟
بابا چی بهتر از همین حسن اولئکااا
ای که کاری از دستت بر می آید
کاری بکن😔✋🏻
هر چه میگذرد انگار بندهای دل ویرانهام
با شما بیشتر گره میخورد...
چند نفر در اینجا خفته اید؟؟
راستی صدایم را میشنوید؟
جگر گوشه کدام مادرید؟؟
راه دارد به من هم نگاهی کنید؟؟
#راه_داره؟!😔✋🏻
شلمچه رفتی؟
رفتنش فقط دعوته
یکاری کن دعوتت کنن..
اما اگه رفتی، قدم زدی رو خاکش؟
بقول حاج یکتا؛ فقط استخونا
از این خاکا اومـده بیرون
پوستوگوشتوچشمو...!
همه چی همینجاست...
تو دلِ همین تربت..
این روزا روزای دعوته
راهیان نور نزدیکه ها
رفته ها دلشون گیره میدونم
نرفته ها یکاری کنین رو هوا بخرنتون
دعوتتون کنن..
نفستو بزن زمین لهش کن یه لیوان آبم روش
همین نفس لعنتی نمیزاره
به رضوان الهی برسیم
همش باید حواسمون باشه
دو دوتا چهارتا کن ببین عرضه داری
شهید بشی یانه
یوقت فکر نکنی اتفاقیه ها
خریدار که بشی
بالاسری عاشقت که بشه
میخره تورو
خوشگلم میخره..
یکم بشین حساب کتاب کن با بالاسری
ببین چند مرده حلاجی
بابا خدا اینقدر مهربونه که
یه استغفرالله کنی تو بغل خدایی
یه استغفرالله از تموم گناها..
بچه ها بزنیم کنار هرچیو که نمیزاره
بال بگیریم
بزنیم کنار هرچی که زمین گیرمون کرده
بچه ها شهدا تک تکشون زدن کنارا
از جاده گناه زدن کنار
از دنیادوستی زدن کنار
از هرچی که بال پروازشونُ سنگین میکرد زدن کنار...قشنگم زدن کنار..