eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
4.1هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
2.6هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[• 📿 •] ✍️أمُّعَةً نباش 🔸رهنمود امام کاظم(علیه السلام) به فضل بن یونس: 💢أبلِغ خَيرا و قُل خَيرا ولا تَكُن أمُّعَةً ✅ هم را ترویج کن و به مردم برسان. ✅ هم را بر زبانت جاری کن. ❌ اما هیچ گاه أمُّعَةً نباش❌ ☝️یعنی همرنگ جماعت نباش❗️ 📚 تحف العقول، ۴۱۳ ✨✨✨ اما متاستفانه تا به بعضیا میگی👇 ⁉️چرا اینجوری عروسی میگیری؟ ☜میگن الان دیگه همه اینجوری عروسی میگیرن. 😏 ⁉️میگی چرا دیگه چادر سرت نمیکنی؟ ☜میگن دیگه کسی چادر نداره، 😏 ⁉️میگی چرا دروغ میگی؟ ☜میگن الان دیگه همه دروغ میگن کی دیگه راست میگه؟؟؟ 😏 ⁉️میگی چرا تو کاسبیت حلال و حروم قاطی میکنی؟ ☜میگن همه دارن حروم میخورن 😏 ⁉️میگی چرا موسیقی گوش میدی؟ ☜میگن الان دیگه همه گوش میدن، کی گوش نمیده؟ 😏 و..... ☝️امام کاظم(ع) خطاب به این افراد میفرماید: 📛 اینطور نباشد که بگویید من یکی از مردم هستم و با مردم هستم. پاتوق نخبگـــان😌👇 [•⏳•] @Heiyat_Majazi
سلامممم😌🖐 اوقاتتان بخیـر و شادے😍🌹 خواستیم مدرنیته شیم برا همین نظر سنجے جامع‌تر ڪه نه ولے مختصر و مفید گذاشتیم ڪه باعث میشه اثـر انگشتتون بمونه براتون😬👊 برخـیز و حماسه بیافرین مؤمــن😃👇 EitaaBot.ir/poll/8wql بجُنب جانمونے از نظرسنجے😱📩 ببینم چےڪار مےڪنیداااا😉🍃 . نظـر بدید تا هم شاد بـگردیـم و هم تحلیل بِنُماییم این یڪسال تلاش بےوقفه رو🤓🖐 تچڪرات🌸💕
🎈🍃 [• 💬 • ] ✍ به حضرت بقیة‌الله عرض میڪنیم:) . سلاآآآم☺️ عــــیدتون مـــبارڪ😍 الهـــــــــــے ڪه ســــالے تـــــوأمــــانِ بــــا سلامتـــے شــــادے و موفقیـــــت داشتـــه بـــــاشید.🍃❣ ✍ بـــه نام نامے حضرت مهدی پــــویش رو با هدف ســــلامتـــے و تعجیل در ظهور آقاجانمان آغاز میڪنیم. از امــشب به مدت سیـــزده شب ☺️ مــــا رو در این پــوپش همـــراهے ڪنید. هـــرشب یڪ ختم رو ڪه اختصاص به همون شب داره رأس ساعت ۲۰:۲۰ به نیـــت امام رضاجانمون آغاز مےڪنیم. ✅خـــتم، جمعــه ۱ فروردین ۱۳۹۸✅ ذڪر شـــریف 📿 ارسال تعــــداد مورد نظر به آیدی👇👇👇 🆔 @yazahra_ebrahim ما بـــاید تلاش ڪنیم، همت ڪنیم آقامون بیاد. هممـــون باید در جایگاه خودمون یڪ 💪💪💪💪 پـــس بسم الله افســـرلشڪرمهدے‌زهرا✋💪 . . . . ڪار بـــرای امام زمانم خستگـــے ندارد😍👇 ✍| @Heiyat_majazi
[• 💬 • ] 🍃🌸 بســم الله سربازای آقاجان. ⬇️ 📿ذڪر تا این لحظه🍃⬇️ خدایا‌شڪرت↩️ 1700 ↪️ ڪار بـــرای امام زمانم خستگـــے ندارد😍👇 ✍| @Heiyat_majazi
[• 📚•] ¹ ↯ 😍🍃 منوچهر سال شصت و هفت 7⃣6⃣مسئول👮 پادگان بلال کرج شد. زیاد میومد تهران و می موند. وقتی تهران بود صبحا☀️ می رفت پادگان و شب🌙 میومد... 《نگاهش کرد... آستین هاش را زده بود بالا و می خواست وضو بگیرد. این روز ها بیشتر عادت کرده بود به بودنش. وقتی میخواست برود منطقه، دلش پر از غم😔 میشد. انگار تحملش😩 کم شده باشد. منوچهر سجاده اش را پهن کرد. دلش میخواست در نماز ها به او اقتدا کند، ولی منوچهر راضی نبود. یک بار که فهمیده بود فرشته یواشکی پشتش ایستاده و به او اقتدا کرده، ناراحت شد. از آن به بعد گوشه ی اتاق می ایستاد، طوری که کسی نتواند پشتش بایستد! چشم هایش را بسته بود و اذان می گفت. به (حی علی خیر العمل) که رسید، فرشته از گردنش آویزان شد و بوسیدش!!😘 منوچهر (لا اله الا االله)گفت و مکث کرد...! گردنش را کج کرد😏 و به فرشته نگاه کرد: عزیز من این چه کاری است تو میکنی؟🤔 میگوید بشتابید به سوي بهترین عمل، آن وقت تو می آیی و شیطان👺 می شوی؟ فرشته چند تار موی منوچهر را که روی پیشانی خیسش چسبیده بود، کنار زد و گفت:به نظر خودم که بهترین کار را می کنم...!!!》😉 شاید شش6⃣ ماه اول ازدواجمون💑 که منوچهر رفت🚶جبهه برام راحت تر گذشت، ولی از سال شصت و شیش دیگه طاقت نداشتم. 😩هر روز که می گذشت وابسته تر می شدم. دلم میخواست هر روز جمعه🔚 باشه و بمون خونه. جنگ که تموم شد، گاهی برای پاکسازی و مرزداری👮 میرفت منطقه. هربار که میومد لاغرتر و ضعیف تر شده بود. غذا🍲 نمیتونست بخوره... میگفت: "دل و رودم رو میسوزونه." همه ی غذاها به نظرش تند بود. هنوز نمیدونستیم شیمیایی چیه و چه عوارضی داره...😔 دکترا هم تشخیص نمیداد. هر دفعه می بردیمش بیمارستان، 🚑 یه سرم🤒میزدن و دو روز استراحت میدادن و میومدیم خونه... اون سالها فشار اقتصادی💰 زیاد بود. منوچهر یه پیکان🚕 خرید که بعد ظهرا باهاش کار کنه، اما نتونست. ترافیک و سر و صدا🎵📢 اذیتش میکرد. پسر عموش، نادر، توی ناصر خسرو یه رستوران سنتی🍽 داشت. بعد ظهرا از پادگان میرفت اونجا، شیر میفروخت. نمیدونستم، وقتی فهمیدم، بهش توپیدم😡 که چرا این کار روب میکنی؟☹️ گفت: "تا حالا هر چی خجالت😓 شماها رو کشیدم بسه... پرسیدم: "معذب نیستی؟" گفت: "نه، برای خونوادم👨‍👩‍👧‍👦 کار میکنم." • • ادامھ‌ دارد...😉♥ • • 🖊:نقل از همسر شهید منوچهر مدق 😌🖐 ⛔️⇜ ...⛔️ [•📙•] @Heiyat_Majazi
[• 📚•] ¹ ↯ 😍🍃 درس خوندن📚 رو هم شروع کرد. ثبت نام✍ کرده بود هر سه ماه، درس یه سال رو بخونه📖 و امتحان📝 بده. از اول راهنمایی شروع کرد. با هیچ درسی مشکل نداشت الا دیکته....!📒 《کتاب فارسی را باز کرد📖 و چهار پنج صفحه ورق امتحانی پر دیکته گفت. منوچهر در بد خطی قهار بود!😕 گفت:حالا فکر کن درس خوانده ای. با این خط بدی که داری معلم ها نمی توانند ورقه ات را صحیح کنند!🙃 گفت: یاد می گیرند...!😉 این را مطمئن بود. چون خودش یاد گرفته بود نامه های✉️ او را بخواند «وقت» را «فقط» بخواند و «موش» را «مشت» و هزار کلمه ی ديگر که خودش میتوانست بخواند و فرشته....!!!😳 غلط ها را شمرد، شصت و هشت غلط...! گفت:رفوزه ای!😠 منوچهر همان طور که ورق ها📑 را زیر و رو می کرد و غلط ها را نگاه می کرد، گفت: آن قدر می خوانم تا قبول شوم. این را هم می دانست منوچهر آن قدر کله شق بود که هر تصمیمی می گرفت به پاش می ماند...》   صبحا☀️ از ساعت چهار و نیم می رفت پارك🏞تا هفت درس📓می خوند. از اون ور می رفت پادگان و بعد پیش نادر. کتاب و دفترش📚 رو هم می برد تا موقع بی کاری بخونه... امتحان که داد دیکته شد نوزده و نیم.😍 کیف🤗 می کرد از درس خوندن...! اما دکترا اجازه ندادن ادامه بده... امتحان سال دوم رو می داد و چند درس سال سوم رو خونده بود که سر دردهای🤕 شدید گرفت. از درد  خون دماغ👃 میشد و از گوشش👂 خون می زد. به خاطر ترکش هایی که توی سرش داشت و ضربه هایی که خورده بود، نباید به اعصابش فشار می آورد... بعضی از دوستاش می گفتن (چرا درس می خونی؟ ما برات مدرك جور می کنیم. اگه بخوای می فرستیمت دانشگاه) این حرفا براش سنگین میومد.😤 می گفت: دلم میخواد یاد بگیرم. باید یه چیزی توی مخم باشه که برم دانشگاه. مدرك  الکی به چه دردی میخوره؟😶 • • ادامھ‌ دارد...😉♥ • • 🖊:نقل از همسر شهید منوچهر مدق 😌🖐 ⛔️⇜ ...⛔️ [•📙•] @Heiyat_Majazi
Farhad-Booye-Eydi.mp3
5.36M
[• #نوستالژے 📺 •] . . بوی عیدی💰 بوی تــ💣ــوپ بوی کاغذ رنگی🎊 . . #ڪپے⛔️ #بازنشر ≈ #صدقه‌جاریه🍃 ڪلےشادابیجاتِـ ‌باحال‌گونہ از دهه شصتےها و اندڪے هفتاد‌😎👇 [•📻•] @Heiyat_majazi
. . یه رب بیس دقیقه دیگه قرارِمون همینجا...خُب؟!☺️🖐 امشب شبِ آخرهااا 🆔 @Heiyat_Majazi . .
. . بجُنب دَس رفیقتـم بگیر بیا😉 تڪ و تنها نیاے‌ یوقت!! . .
آماده هستین شروع کنم؟
یاعلی
بسم رب الشهداء و الصدیقین (14) موضوع:شب بلهـ برون...💔
سلام رفقااا☺️ حالِ دلتون چطوره؟!❣ میزونـه یا نامیزون؟!😉
راستی عیدتوون خیلی خیلی مبارک،ان‌شاالله که سالی پر از خیر و برکت،امید و نشاط عافیت و تندرستی زیر نگاه‌ها و عنایت‌های شهدا شروع و سپری کنید☺️🌸
امشب آخرین شب از شبای بله برونِ و اولین شب از شب سال نو... آخرین شبی که اینجا قراره بله بدین به آقا... و اولین شبی که قراره زمینه سازی کنیم واسه ظهور مولا و سرباز بشیم نه سربار...
فکر میکنم که سریال‌های جذاب و چشم پر کنِ ویژه عید شروع شده و ممکنه که جلو تلویزیون مشغول تماشا کردن باشین
من امشب مثل شبای قبل با دلاتون کار دارم پس دل بده به حرفام زیاد وقتتونو نمی‌گیرم
شبای قبل،رفقا از فضائل و کرامات شهدا زیاد گفتند
هر چند که هر کدوم خوبی‌هاشون قطره‌ای از یه دریای بیکرانِ
من امشب میخوام از دار و نداره یه خانواده بگم... از یه خانواده که نه... از دار و ندارها و گل پسرای هزار هزارتا مامان بابا
که چطوری وقف شدن واسه آقا امام زمانو و سربازی کردن نه سرباری...!!
از کسایی که حساب کتاب دونه دونه گناهاشونو داشتن
کسایی که شبا قبل خواب دو دوتا چارتا میکردن قبل اینکه براشون حساب کتاب کنن
اونا اینجوری بودن رفقا