مادر وقتی دید همه بیقراری و گریه
میکنن حرفِ خیلی قشنگی زد..
گفت:دوتا پسرم..شوهرم، فدای
حسین..همهی زندگیم فدایِ حسینِ...
و خودشم سالِ۶۶ وقتی رفته بود حج
تو صف اولِ راهپیمایی برائت از
مشرکین به شهادت رسید..
شهید حاج حسین دخانچی
۱۵۲ هزار ساعت زجر کشید..
نه دستاش کار میکرد نه پاهاش
فقط چشماش کار میکرد..
جانبازِ قطع نخایی بود
جایی که چشماش بهش میخورد
نوشته شده بود:چرا پای بازم
چرا دست یازم،مرا خواجه اینگونه
بی دست و پا میپسندد..
قبلِ شهادتش همسرش خیلی
بیقراری میکرد..با همون آرامشی
که داشت بهش گفت بود:جای منو
توی بهشت آقا بهم نشون داده..
خیلی عاشق امام حسین بود
شهدا توسلشون به ائمه
خیلی قشنگه..
خانومش تعریف میکرد خواهرم
قبل رفتن به زیارت کربلا اومده
بود برا خداحافظی...
معمولا همه میگن رفتی اونجا حرم آقا
التماس دعا و یادِ ما هم باش و دو رکعت
نماز زیارت بخون از طرف ما..
ولی حاج حسین به خواهر خانومش
میگه رفتی کوفه زیارت مسلمبنعقیل
بهشون بگو شما غریبی هوای غریبها
رو هم خیلی داری..بگو حاج حسین گفت
حاجتی دارم میخوام انشاالله شما اونو
امضا کنی..خواهر خانومش وقتی از زیارت برگشت سرکوچه حجله شهید
رو دید...
شهدا فهمیدن..عاشق شدن..
و سربلند بیرون اومدن:)
الگوشون الگوی راستینی بوده
و هست..رسمشون مرامشون
مرامِ مولاشون حسینبنعلےِ..
شهدا هل ناصر من ینصرنےِ
مولاشون رو شنیدند و لبیک گفتن..
ماها چی؟! ماها کجاۍ کاریم؟!
جون
مسلمبنعوسجه
نافعبنهلال
زهیربنسلیم
حُربنیزیدریاحے
حبیببنمظاهر
وهببنعبدالله
و...
هر کدوم قصهای دارند..
قصه دلباختگے و دلدادگے
به مولایشان حسین را:)
وهبِ تازه مسلمان و تازه داماد،
با همسرش هانیه و مادرش
همراهِ مولاشون شدن..
اموهب مادری که پسرش رو
فدا کرد در راه حسین..
مثل مادرای شهید تلخابی:)
زهیر بن سلیم..
پدری که با پسرش
وارد میدان شد اما
پدر سمتِ حق و حسین رفت
و پسر سمت باطل و لشکر کفر
رفیق!
چی میشه
که ایمانمون
به مویی بند میشه؟!
حُر بن یزید ریاحی..
سد راه امام شد:
نمیتوانید برگردید.
باید راهی را انتخاب کنید که
نه به کوفه برسد و نه مدینه...
+نینوا:)
حُر کسی بود که آب رو
روی امام بست..
حتما الان از خودت میپرسی
پس چرا حر رو جز یاران امام
نام بردی؟!
امام به رو به حر گفت
مادرت به عزات بشینه حر!
حر گفت حیف که مادرت زهراست:)
حر ادب کرد به امام...