اخه مادرِ ما آروم اشک میریخت و
غصه میخورد💔
تا مبادا آه و ناله شو
همسایه های دیوار به دیوار
بشنون..
بی مادری سخته نه؟!
دیگه مادر نباشه که شبا برای ما تا صبح گریه کنه
بگه خدایا به منه فاطمه ببخشش..
دیگه مادر نباشه که تا لحظه دردش
تا آخرین لحظه گریه کنه
غم بچه هاشو بخوره💔
علی که وارد خانه شد
دید فاطمه لباس نو به تن کرده
دید حسن و حسین و نشونده پیشش داره موهاشونو شونه میکنه
دید فاطمه داره آرد خمیر میکنه که نان درست کنه
مادر مادره
بزرگ هم که باشی
هرکسی هم باشی
بچه ی مادرتی
مادر تو نماز صدات زد
باس نمازتو بشکونی
برسی خدمت مادر
بگی جانِ مادر؟
+فاطمه جان حالت بهتر شد؟!
دیگه درد نداری الحمدالله که به کارای خونه مشغول شدی؟!
_نه علی جان امروز روز آخره خواستم امروز و تا میتونم براشون مادری کنم💔
من و صدا زدین اگه صدا شنیدین آب وضو بیارین نماز بخونم
اگه نشنیدن بدونین بچه هام یتیم شدن💔