یاد داری که چگونه پسرت می لرزید
نَفَسِ شوهر خونین جگرت می لرزید
خاطرت هست که سوزاند دلِ مولا را
خاطرت هست که می گفت بزن زهرا را😭
که به آن جانیِّ قَدار، محبت نکنی
قاتلت را به صفِ حشر شفاعت نکنی
ظلم و جور و ستمِ بی عددش یادت هست
جایِ دست و ضرباتِ لگدش یادت هست😭💔
مدینه کار گره خورد،ورق داشت بر میگشت،همه چی داشت عوض میشد،یه مرتبه نانجیب دید اینجوریِ،سریع گفت: بزن قنفذ...😭
بزن زهرا رو...😭💔
کربلا هم یه جایی دیدن کار گره خورد...
جنگ داره عوض میشه،شمشیرهارو انداختن،ورق داره بر میگرده،نانجیب گفت: بزن حرمله...💔
مدینه با غلاف زدن...
کربلا با سه شعبه زدن...
ای خدا! به اون لحظه ای که...
امام باقر فرمود: ضربه های غلاف، مادرِ ما فاطمه رو به شهادت رسوند...😭😭
به اون لحظه...
خدایا! فرجِ امام زمانِ ما برسان...
نانجیبِ دومی خودش نوشت،گفت: وقتی اومدم پشت در،از افتخاراتش برا معاویه می نویسه،انگار کشور فتح کرده،وقتی اومدم پشت در، صدا نفس کشیدن های فاطمه رو می شنیدم،معاویه! چنان با لگد به در زدم،صدایِ شکسته شدن استخوان های پهلویِ فاطمه رو هم شنیدم...😭😭😭
ای وای مادرم😭😭😭💔💔
اما بمیرم زینب هم صدایِ شكستن استخوان های مادر رو شنید...💔
یه بار اینجا زینب صدای شكستن استخوان هارو شنید،یه بار وقتی بالا تل زینبیه ایستاده بود،دید اسب هارو نعل تازه زدن،بر بدن داداشش حسین...😭
آه حسین.....
بعد از تو ،مدینه و سكوت و حسرت
مدینه و غروب و غربت
آه،علی و روزگار غم ها
علی و خاطرات زهرا😭💔
ای بهار من خدانگهدار
قرار من خدا نگهدار😭
دیگه علی داره خداحافظی میكنه،😭
یكبار خودش خداحافظی میكنه،هی به این بدن نگاه میكنه،جواب پیغمبر رو چی بدم؟هی سر به دیوار میگذاره موقع غسل، های های گریه میكنه،یه وقت هم میگه بچه ها بیایید خداحافظی كنید،دیگه مادر رو نمی بینید...😭😭
فاطمه بی تو بی سپاهم
فاطمه بی تو بی پناهم💔😭
بعد از تو، نه همدمی نه غم گُساری
نه صبر و طاقت و قراری
آه، از آسمون بی ستاره
شب علی سحر نداره😭
خدانگهدارت ای خوشی ز عمر ندیده
خدانگهدارت ای صنوبری خمیده
خدانگهدارت دست علی یارت😭💔
حلال کنید وقتتون رو گرفتم..
حرفی سخنی پیرامون هیئت امشب داشتید
اینجا درخدمتیم👇
@Daricheh_khadem