eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 2⃣6⃣1⃣ کشیش گفت: بله! جرج جرداق
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت 4⃣6⃣1⃣ کشیش در دستی قاشق و در دستی دیگر چنگال، به نقطه ای از میز غذاخوری خیره مانده بود. ایرینا کنارش نشسته بود و با اشتها غذا خورد. اما سرگئی در حالی که لقمه را به آرامی می جوید، کشیش را در نظر داشت. 📚📚📚 @Heiyat_Majazi یولا نگاهی به کشیش و نگاهی به سرگئی انداخت، بعد با انگشت روی دست سرگئی زد و با چشم و ابرو، به او اشاره کرد. سرگئی نوک چنگالش را به طرف کشیش گرفت و بعد او را صدا زد و گفت: پدر؟ کجایید؟ کشیش مزه ای زد و گنگ و گیج به سرگئی نگاه کرد. سرگئی گفت: چه شده پدر؟ انگار توی این عالم نیستید. کشیش قاشق و چنگال را روی بشقاب غذایش گذاشت و گفت: چیزی نیست، اشتها ندارم. ایرینا با چنگال به بشقاب کشیش اشاره کرد و گفت: وا! تو که چیزی نخورده ای ؟! کشیش رو به یولا گفت: ممنون دخترم، غذای خوشمزه ای بود. بعد از جا بلند شد و زیر نگاه های متعجب سرگئی و ایرینا ویولا و حتی آنوشا، به طرف اتاقش رفت. پشت میز کارش نشست، کتاب خورشید وش را به دست گرفت و عینکش را به چشم زد. فکر کرد با وجود کتاب هایی که خریده، خواندن کتاب رمان حال و حوصله ی ویژه ای می طلبد، مخصوصا برای او که حال و حوصله ی خواندن رمان را نداشت. با وجود این نگاهی به فهرست فصل های آن انداخت؛ عناوین برایش آشنا بودند، به نظر می رسید نویسنده رمانش را بر اساس وقایع زندگی علی نوشته است. 🍃 بھ قلمـ✍: 🌸کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است ...🍃 منـبع📥 📩 @chaharrah_majazi رمــان فوق العاده😍☝️ هــــــر روز ساعت 14:30 و هر شــب ساعت🕘 از،این ڪانال😎👇 📚 @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃
°| (452) 😊✋ |° 🍃🌸🍃🌺🍃 🍃🌸 تو گرداب زندگے، اونجایے ڪہ همہ چے بہ هم پیچیده و چرخ می خوره...... 🌺 آره دقیقاً همون جایے ڪہ زیر پات هے خالے میشہ و....... 🌹 همون جایے ڪہ فڪر مے ڪنی دستت بہ هیچ چے بند نمیشه..... 🌻همون جاها فڪر ڪن: کسے ڪہ من و آفریده دستم رو ول نڪرده ، باید پیداش ڪنم ، منتظرِ یہ ذره 👌اراده از طرف منہ. ✨ اون محڪم ترین و قوی ترین پشتوانہ من در زندگےِ✨ 🍃🌸🍃🌺🍃 ••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾•• 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
° (ع)☀️📖 [135] ° 🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃 ✨ بہ نام خـــــــداے علے✨ 🙂 نبینم غصه بخوری. چی شده ؟ کشتی ات غرق شدن؟ 😞 نه از این که هر روز یه عده از کشور میرن ناراحتم. 🙂 مبادا برای رفتن اونا غصه بخوری. این رفتن برای شدن اونا وخلاص شدن تو از رنج اونها کافیه. 🙂 اونا از و گریختن و به سوی و با سر رفتن. 🙂 اونا دنیاپرستایی هستن که به سمت اون(دنیا) رویکردن و با عجله دنبال اون می دوند. 🙂 اونا عدالت رو میشناسن و می دونن که در برابر همه یکسان هستن. پس دارن به طرف انحصارطلبی گام برمی دارن 🙂 خدا لعنتشون کنه. 📚|• .نامه۷۰ مطابق با ترجمه 🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃 👇 ⛔️🙏 🍃 باعلے تاخــ💚ـدا؛ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇 |•✍•| @heiyat_majazi
پنج خصلت مهم-دکتر رفیعی.mp3
1.15M
🎧🍃 🍃 |° (176)🙏°| پنج5⃣خصلت که اگه در زندگی انسان نباشه❌هیچ بهره‌مندی‌ در اون زندگی نیستـــ😱 🎤 💯 👇 🍃 @Heiyat_Majazi 🎧🍃
💠🍃 🍃 •°| (28) 😍💪|•° °•|مـ★ـوضوع:ارتباط با جنـــ💑ـس مخالف|°• انرجے امروزمـون شاتالاب به دلاے مهربونتونــ😍💚💜💛❤️💙 خب خب😎👇🏻 یه مهمونے امروز انرجے مارو منور کردن که باحرفای ژذابشون،سر شوق آمدن مارا کم است😍😌 یہ مهموݧ فوق العآده گرامےطور🙊 داریم بہ نام خانم(ب ز)👩 +اشتباه نڪنید اون(‌ب ز) نیستااا😁 در ضمن اوشوݧ آقا بودݧ🙎♂🚔 خانم دڪتر تشریف آوردݧ لطفا با ما همراه باشیـد😍 خب خانم دڪتر شما فرمودین ڪہ این گونہ ارتباط ها بیشتر در سنین نوجوانے پیش مےیاد درستہ؟😶😰 معمولا کسانے بہ این گونہ ارتباط ها تن ميدن ڪہ از نظر عاطفے و روانے دچار مشڪل شدݧ🙁 نوجواݧ ها هم بہ دلیل این ڪہ توے این سن بہ دوره ے بلوغ مےرسن و یڪم حساس تر مےشن و خب حس تنوع طلبے شوݧ زیاد میشہ، وارد این ارتباط ها میشن😪 +آخ گفتید خانم دڪتر منم یہ خواهر🙍 دارم ڪہ توے دوره نوجوانے هست و خیلے دل نازڪ شده تا یہ چیز مےگم گریہ مےکنہ😁😅 خب طبیعے هست ولے باید یڪم شرایط شوݧ رو درڪ کرد😊 +این گونہ ارتباط ها معمولا با چہ هدفے در نوجواݧ ها صورت مےگیره؟🤔 آقا پسرها معمولا با هدف محڪ زدݧ دخترها و حس ڪنجڪاوے ڪہ دارݧ وارد این ارتباط ها میشن🙎♂ دخترخانم ها هم با هدف ازدواج🙍 +اینجورے ڪہ دخترخانم ها از نظر روحے آسیب مےبینن😱😰 بلہ متاسفانہ😔 در این گونہ روابط چوݧ دختر ها احساسےترند💑 و با هدف ازدواج وارد و خیلے زود اعتماد مےکنن و اسیر چندتا دوســـ❤️ــت دارم و عاشقتم میشن، زمانے ڪہ اون پسر رهاش کنہ 🙅♂ دختر خانم خیلے بد آسیب روحے مےخوره، و این توے زندگے آینده اش هم تاثیر مےذاره😔 حالا باید چیڪار ڪرد با این مشڪل؟😢 اول ڪہ باید بیشتر بہ بچہ هاموݧ توجہ ڪنیم بہ خصوص اگہ بچه نوجوون داریم👱👩 براشوݧ برنامہ ریزے ڪنیم و خیلے هواشوݧ رو داشتہ باشیم😍 براشوݧ هدیہ ڪتاب بخریم📚 چوݧ توے این دوره زود باور میشن و هر حرف و خبرے رو جدے مےگیرݧ🗞📰 یعنے میخوام بگم ڪہ سطح آگاهیشوݧ رو بالا ببریم📈 راه هاے استفاده درست از گوشے رو بهشوݧ یاد بدیم📱 و حرف ها و ایده هاشوݧ رو جدے بگیریم👌 +چہ نڪات خوبے عرض کردید خانم دڪتر😍 بالاخره همہ ے ما این دوره رو گذروندیم و خب باید با فرزندانماݧ مثل یڪ دوست باشیم و اوݧ ها رو درڪ ڪنیم☺️ +مخلص کلام هر گلے زدین بہ سر خودتون زدین🌹😁 بلہ درستہ☺️ در کل نوجواݧ ها و جواناݧ نیاز بہ رشد و ترقے دارݧ و این هم از اعتماد ما بہ اوݧ ها پیش میاد، در کل باید زمینہ رو براے این عزیزاݧ فراهم ڪنیم👌 +بال و پرشوݧ بدیم🕊😄 بلہ☺️ اگہ ما بهشوݧ اعتماد ڪنیم و روابطموݧ رو باهاشوݧ محڪم تر ڪنیم اونا هم دنبال این گونہ ارتباط هاے کاذب و زود گذر نمےرن🙃🙂 +گفتوگوے خیلے باارزشے بود خیلے ممنوݧ از شما😍. امیدوارم کمکے ڪرده باشم☺️ خب دوستاݧ گلم اینم از امروزموݧ امیدوارم مفید بوده باشہ😍 تا بعد بدورد✋ . . . یڪ فنجان‌معنوےجات‌همراه‌انرجے😍👇 [°🍹°] @Heiyat_Majazi
°•| (62)💡😃 |•° تحقیقے کہ مجلہ📰 Cochrane Library آن را منتشر کرد، به این موضوع اشاره دارد کہ شستن دست‌ها با آب و صابون روشے ساده و موثر در جلوگیرے از انتشار ویروس‌هاے👻 دستگاه تنفس مےباشد؛ از ویروس روزمره سرماخوردگی گرفته تا ویروس‌های خطرناکے که منجر به شیوع بیمارے های واگیر دار می شود.😷 و اینجاست که دستور الهے💗 را به یاد مےآوریم جایے کہ خداوند در قرآن مےفرماید 🌕💛🌕💛🌕💛🌕💛🌕 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ ترجمہ : اے كسانے كه ايمان آورده‌ايد هنگامے كہ براے نماز بپاخاستيد صورت و دستها را تا آرنج بشوئيد 🌼المائده:6🌼 🌕💛🌕💛🌕💛🌕💛🌕 دانستنے‌هاے جــذابـ و خـاصـ👇 |•🎓•| @heiyat_majazi
°| #نوستالژے (155) 📺🎈 |° جشـ🎀ــن تڪلـ💚ـیفـامون‌ یـادش بخیـر😍👌 #هشتڪ_و_محتوا_تولیدےاست👇 #ڪپے⛔️🙏 #بازنشر ≈ #صدقه‌جاریه🍃 °|کلےشادابیجاتِـ ‌باحال‌گونہ از دهه شصتےها و اندڪے هفتاد‌😎👇 {📻‌} @Heiyat_majazi
°| (452) 😊✋ |° مثل بادبادڪ🎈 باش با اينڪه☝️🏻 ميدونه زندگــيش به نخےبنده بازم تـــو آسـمون میرقـ💘ـصه ميخـنده!👒🍃 هميشه بخـــند و نـگران نباش☺️👌 و بدون ڪه✌️🏻 دست خداست.❤️ . . . ••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾•• 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
•| #جینگولے_جاتے (15)🍭 |• 🌸•[خوشگل سازے گلدون]•🌸 با استفاده از تور و نوار ڪتان و چسب چوب، میتونید گلدون هایے ڪه ساده هستن رو بهشون رنگ و رو بدید حتے میتونید تور هارو به رنگ هاے مختلف، رنگ آمیزے ڪنید...☺️👌 #هشتڪ_تولیدےاست #بازنشر ≈ #صدقه‌جاریه🍃 بفرمایین بہ ـڪارِتون میادا😉👇 |•🍬•| @Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°| (907) 😎💪 |° امـــروز 19 دی مــاه است روز قیــــــام مردم قــم✅ و همیشه در ایــن روز مـــردم قم وعــده دیــدار دارند با مقـــام معظم رهبری(دامـه برڪاه)☺️ از ایـــن دیدارها نصیب هممون😎 مشــروح دیـــدار ایشان ☝️ بــــا مردم قــم🎥 👇 ⛔️🙏 🍃 . . . ••┈••••┈••❅😉❅••┈••••┈•• تحلیل‌هاے نابے ڪه هیچ‌جا نخواندید با مغــزبـــانے، بصیـــــــرت دهیـــد👇 ~° 📡: @Heiyat_Majazi °~ ¯\_______(ツ)_______/¯
°| (453) 😊✋ |° 🍃🌺🍃 🌺از آســـمون پرسیدم پرستار ڪیہ؟ گفت : وسیع تر از من 🍃🌸از کوه🗻 پرسیدم پرستار ڪیہ؟ گفت: مقاوم تر از من ☀️از آینہ پرسیدم پرستار ڪیہ؟ گفت: پاڪ تر از من 🍀از آب پرسیدم پرستار ڪیہ؟ گفت: زلال تر از من 🌹 از مادرم پرسیدم پرستار ڪیہ؟ گفت مہربان تر از من 🤔 واقعا پرستار کیہ؟ 🍃🌺🍃 ••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾•• 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
° (ع)☀️📖 [136] ° 🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃 ✨بہ نام خــــــداے علے✨ 😒 آقا من میگم اصلا چرا علی (ع) باید بعد از پیامبر می شد؟ 🙂 من چرا بگم. خود امام علی از خودشون دفاع می کنن. 😒 خودشم جوابی نداره. 🙂 تو نهج البلاغه اومده از روش میگم. + و پیامبر حافظ راز های پیامبر بودن. 😒 راز داری اونا چه ربطی داره؟ + می دونن که من حتی یک لحظه هم فرمان و رسولش نبودم. + با جان خودم پیامبر رو یاری کردم اونجاهایی که قهرمانان عرب پاهاشون لرزیده و به عقب فرار کردن. + وقتی یافتن سرشون رو سینه من بود مسؤول غسل پیامبر هم من بودم. + فرشتگان به من در دادن پیامبر کمک می کردن .من صدای خوندن بر پیامبر رو می شنیدم . + پس چه کسی جز من در و به ایشان نزدیکتر است. 😒 آقا من قانع شدم ولی این کدوم خطبه نهج البلاغه بود ؟ 📚|• . خطبه ۱۹۷ مطابق با ترجمه 🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃 👇 ⛔️🙏 🍃 باعلے تاخــ💚ـدا؛ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇 |•✍•| @heiyat_majazi
°| (133) 👳🏻 |° تا حالا شده تو عمق انجام گناه برای پیش بردن کارتون و انجام گناهتونــ😠 نیاز به مُهره دارین و فقط زورتون به آدمایی میرسه که سست اراده ان!✋🏻 فقط هم برای اینکه تسلیم هوست بشن میگی !😒 بدبخت تو هوا و هوس برت غلبه کرد😏 نتونستی مواظب هوای نفست باشی که نزنه جاده خاکی!😓 چیکار به یکی دیگه داری؟!😕 و تا بهشون بگی قبول میکنن هرکاری کنن! درحــالی که هیچکس نمیتونه گناه کسی رو گردن بگیــره!😊👌 حالا میخواد هرچے باشه.. ⛔️🙏 😉 🍃 . . . ─═┅✫✰💎✰✫┅═─ این ڪانال دیگه هیچ شبهـه‌اے رو بے پاسخ نذاشته؛ بدو جوــین شو😉👇 🍃:🌹| @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 4⃣6⃣1⃣ کشیش در دستی قاشق و در دستی
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت 5⃣6⃣1⃣ کشیش کتاب را از او گرفت و پرسید: این رمان فقط درباره على است؟ جوان پاسخ داد: خیر، زندگینامه ی کاملی از امام است؛ فصل آخرش درباره ی شهادت امام علی است. البته حاضرم این را به شما هدیه بدهم. کشیش عنوان کتاب را که دید خوشش آمد؛ «خورشیدوش» نوشته ی ابراهیم بن ابوالحسن. رو به جوان گفت: این را هم بر می دارم، البته نه به عنوان هدیه؛ پولش را پرداخت می کنم. جوان به کشیش خیره شد و پرسید: ببخشید، شما استاد دانشگاه هستید؟ کشیش گفت: نه پسرم، من یک هستم. جوان با تعجبی و توأم با هیجان گفت: خیلی است؛ شما یک کشیش مسیحی هستید و این همه کتاب درباره ی امام علی خوانده اید و باز هم به دنبال کتاب های دیگر می گردید! کشیش گفت: شما نهج البلاغه على را خوانده اید؟ جوان پس از مدت کوتاهی سرش را تکان داد و گفت: ای ... چند باری بخش هایی از آن را خوانده ام ... اما قرآن را همیشه می خوانم. کشیش گفت: خوب است، خوب است. باز شما جوانان مسلمان بهتر از جوانان مسیحی، کتاب آسمانی تان را می خوانید. اغلب جوانان مسیحی حتی یک بار هم دستشان به انجیل نخورده است. آن روز کشیش قادر نبود همه ی کتاب هایی را که خریده حمل کند. جوان کتاب فروش، کتاب ها را داخل کارتن قرار داد و آن را تا داخل تاکسی حمل کرد و در حالی که دست های کشیش را به گرمی می فشرد، او را بدرقه کرد. کشیش کارتن کتابها را گوشه ی اتاق گذاشت، کتاب خورشیدوش را برداشت و روی میز گذاشت، تا شب هنگام آن را مطالعه کند. 🍃 بھ قلم: 🌸کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است...🍃 منـبع📥 📩 @chaharrah_majazi رمــان فوق العاده😍☝️ هــــــر روز ساعت 14:30 و هر شــب ساعت🕘 از،این ڪانال😎👇 📚 @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 5⃣6⃣1⃣ کشیش کتاب را از او گرفت و پرسید: ای
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت 6⃣6⃣1⃣ کشیش در دستی قاشق و در دستی دیگر چنگال، به نقطه ای از میز غذاخوری خیره مانده بود. ایرینا کنارش نشسته بود و با اشتها غذا خورد. اما سرگئی در حالی که لقمه را به آرامی می جوید، کشیش را در نظر داشت. یولا نگاهی به کشیش و نگاهی به سرگئی انداخت، بعد با انگشت روی دست سرگئی زد و با چشم و ابرو، به او اشاره کرد. سرگئی نوک چنگالش را به طرف کشیش گرفت و بعد او را صدا زد و گفت: پدر؟ کجایید؟ کشیش مزه ای زد و گنگ و گیج به سرگئی نگاه کرد. سرگئی گفت: چه شده پدر؟ انگار توی این عالم نیستید. کشیش قاشق و چنگال را روی بشقاب غذایش گذاشت و گفت: چیزی نیست، اشتها ندارم. ایرینا با چنگال به بشقاب کشیش اشاره کرد و گفت: وا! تو که چیزی نخورده ای ؟ کشیش رو به یولا گفت: ممنون دخترم، غذای خوشمزه ای بود. بعد از جا بلند شد و زیر نگاه های متعجب سرگئی و ایرینا ویولا و حتی آنوشا، به طرف اتاقش رفت. پشت میز کارش نشست، کتاب خورشید وش را به دست گرفت و عینکش را به چشم زد. فکر کرد با وجود کتاب هایی که خریده، خواندن کتاب رمان حال و حوصله ی ویژه ای می طلبد، مخصوصا برای او که حال و حوصله ی خواندن رمان را نداشت. با وجود این نگاهی به فهرست فصل های آن انداخت؛ عناوین برایش آشنا بودند، به نظر می رسید نویسنده رمانش را بر اساس وقایع زندگی علی نوشته است 🍃 بھ قلم: 🌸کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است...🍃 منـبع📥 📩 @chaharrah_majazi رمــان فوق العاده😍☝️ هــــــر روز ساعت 14:30 و هر شــب ساعت🕘 از،این ڪانال😎👇 📚 @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 6⃣6⃣1⃣ کشیش در دستی قاشق و در دستی دیگر چن
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت 7⃣6⃣1⃣ فصل آخر رمان، عنوانش "غروب خورشید" بود. تصمیم گرفت مطالعه ی کتاب را از فصل پایانی شروع کند. تقه ای به در خورد و سرگئی وارد شد. وسط اتاق ایستاد . چه شده پدر؟ چرا این قدر به هم ریخته و افسرده اید؟ چیزی هستی من باید بدانم یا کمکتان کنم؟ کشیش از بالای عینک به او نگاه کرد و گفت: کمی خسته ام، کمی هم نگران. سرگئی به میز کار پدر نزدیک شد، کنار آن ایستاد و پرسید: نگران چه هستید؟ کشیش گفت: نگران آینده ام؛ نمی دانم باید چه کار کنم و چه وقت به مسکو برگردم و تا وقتی راه حلی برای این مسأله پیدا نکنم، باید مثل یک فراری، دور از شهر و دیارم باشم. سرگئی لبخندی زد و گفت: خدا را شکر که مشکل شما این است پدر. اگر این مشکل سبب می شود که پیش ما بمانید، باید گفت خدا پدر آن دو جانی را بیامرزد که طمع ورزیشان سبب چنین خیری شده است! بهتر است با هم یک سفر به مسکو برویم و هر چه دارید بفروشیم و برگردیم و قید مسکو را برای همیشه بزنید. کشیش گفت: من به اندازه ی کافی در غربت زیسته ام سرگئی. دلم می خواهد در وطن خودم بمیرم. سرگئی بدون این که بنشیند، باسنش را به لبه ی کاناپه تکیه داد و گفت: حرف از مرگ نزنید پدر که من همیشه از آن وحشت داشته ام. کشیش گفت: تو هنوز هم از یاد مرگ غافلی پسر! انگار صدای علی را می شنوم که می گوید: شما را به یاد آوری مرگ سفارش می کنم. از نکنید. چگونه مرگ را فراموش می کنید در حالی که او شما را نمی کند؟ 🍃 بھ قلم: 🌸کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است...🍃 منـبع📥 📩 @chaharrah_majazi رمــان فوق العاده😍☝️ هــــــر روز ساعت 14:30 و هر شــب ساعت🕘 از،این ڪانال😎👇 📚 @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃
°| #نوستالژے (156) 📺🎈 |° یادش بخیر بابامـ یه پیڪـ🚙ـان ٦٥ داشتـ وقتے روشن میڪرد اهل محل به آسمون نگاه میڪردنـ👀 و دنبال هلے‌ڪوپتـ🚁ـر میگشتن😂 #هشتڪ_و_محتوا_تولیدےاست👇 #ڪپے⛔️🙏 #بازنشر ≈ #صدقه‌جاریه🍃 °|کلےشادابیجاتِـ ‌باحال‌گونہ از دهه شصتےها و اندڪے هفتاد‌😎👇 {📻‌} @Heiyat_majazi
°| #مغزبانے(908) 😎💪 |° #لقــب_جــدید❌😎 الـــــو ســلام📞 دفتـــر جــان بــولتون⁉️ از،طــرف مــن بهش بگـین از 👇 لقــب جــدیدش خــوشش اومــده آیـا😄 #احمق_درجه_یــــــڪ😁 چـــه قــدر هــم بهش میاد دلبنـدم😜 احمــق بودنـــت فـــزونے یابــد☺️ #شتــر_در_خــواب_بینــد_پنـبه_دانه❌ #هشتڪ_تولیدےاست👇 #ڪپے⛔️🙏 #بازنشر ≈ #صدقه‌جاریه🍃 . . . ••┈••••┈••❅😉❅••┈••••┈•• تحلیل‌هاے نابے ڪه هیچ‌جا نخواندید با مغــزبـــانے، بصیـــــــرت دهیـــد👇 ~° 📡: @Heiyat_Majazi °~ ¯\_______(ツ)_______/¯
°| (455) 😊✋ |° •|🤔|• ﭼﻪ ﺟﺎﻟﺐ ﺍﺳﺖ •|😉|• ﻧﺎﺯ ﺭﺍ ﻣﯽ کشیم؛ •|😨|• ﺁﻩ ﺭﺍ ﻣﯽ کشیم؛ •|🤒|• ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺭﺍ ﻣﯽ کشیم؛ •|😤|• ﻓﺮیاﺩ ﺭﺍ ﻣﯽ کشیم؛ •|😣|• ﺩﺭﺩ ﺭﺍ ﻣﯽ کشیم؛ •|🗓|• ﻭﻟﯽ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍین ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻝ ، •|🎨|• ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻧﻘﺎﺵ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﺸﺪﻩ ﺍیم •|😕|• ﮐﻪ ﺑﺘﻮﺍنیم ﺩﺳﺖ بکشیم! •|😐|• ﺍﺯ ﻫﺮ آﻧﭽﻪ ﺁﺯﺍﺭﻣﺎﻥ میدﻫﺪ... 🌹🍃 ••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾•• 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
°⏳| (455) |⌛️° [😍]راه بهشتی شدن تضمینی [👌]این تعبیر در این روایت منحصر به فردمی‌باشد و [🤒]در هیچ روایت دیگری چنین عتابی با این لحن شديد از پیامبر (ص)دیده نشده است [🌸]پیامبر اسلام (ص) در حديثي خاص چنین فرمودند: [😢]خاك بر سر کسیکه خاك بر کسیکه [🤕]خاك بر کسیکه [😔]پدر و مادرش پيش او به پيرى رسند و او بهشتى نشود 📚نهج الفصاحة ص: 503، حدیث 1666 . . . پاتوق [ 👳🎙:👇] 🍃:🌸| @heiyat_majazi ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
°| (134) 👳 |° آیا آگاه ڪردن فردی ڪه حڪم مسأله ای را نمے داند، واجب است؟ ⛔️🙏 😉 🍃 . . . ─═┅✫✰💎✰✫┅═─ این ڪانال دیگه هیچ شبهـه‌اے رو بے پاسخ نذاشته؛ بدو جوــین شو😉👇 🍃:🌹| @Heiyat_Majazi
°| (909) 😎💪 |° 👌 امام خميني (ره) مے فــرمایند: ✅از هیچ کس نترسید الا خدا و به هیچ کس امید نبندید الا خدای تبارک و تعالی و اگر چنانچه امید خودتان را به خدای تبارک و تعالی تمام کنید به این معنا که تام بشود این امید شما، اطمینان برای شما بیاورد این امید شما، من به شما اطمینان می دهم که آسیبی، این مملکت نبیند. 📚صحیفه نور ، جلد ۱۳ ، صفحه ۳۹ ای جــناب روحانے😉 ڪه امــروز از امام رحمــه الله در بــرابر👌 مرحوم هاشمے،😱 در مــراسم، تـرحیمشان صحــبت ڪردی، امــام رحمــه الله حــرفاهای دیگـــری هم زده اند💯 دل بــــه آمــــریڪا نبــــندید👌 امـــا شمــا همچنــان توهــم را دارید😱😱 👇 ⛔️🙏 🍃 . . . ••┈••••┈••❅😉❅••┈••••┈•• تحلیل‌هاے نابے ڪه هیچ‌جا نخواندید با مغــزبـــانے، بصیـــــــرت دهیـــد👇 ~° 📡: @Heiyat_Majazi °~ ¯\_______(ツ)_______/¯
°| (456) 😊✋ |° 🍃🌺🍃 🌟از يـخ پرسيدن ڪہ چرا اينقدر سردے ؟ 🍃🌸 يـخ جوابــــ خوبے داد گفت : ڪہ من اوّلم آب و آخرم آبِ پس *گرمے* را با من چہ ڪار؟ 👌پس اِی انسان ، ڪہ اوّلت *خاک* و آخـَرَت هم *خاکِ*؛ پس اين همہ *غرور* از كجا ؟🤔 🍃🌺🍃 ••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾•• 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
° (ع)☀️📖 [ 137] ° 🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃 ✨ بہ نام خـــــداے علے✨ 😁 اگه گفتی امروز چه روزیه؟ 🙂 روز معلم ؟ 😁 خیر ! یه هفته قبل بود 🙂 بگو دیگه؟! 😁 روز پنجاه بدر 😍 🙂 وای آره یادم رفته بود . چه آش ها و غذاهایی بخورم من!!!😋 😁 امسال یه کار مهمتر داریم😒 🙂 چکاری ؟ 😁 دعای بارون.! 😁 یه دعا بلدم جواب داده. بخونیم. 😁 خدایا تو را می خوانیم حالا که همه شده اند و ابر بر ما نمی بارد 🙂 فرض کن خدا بهت بگه چه جور بارونی می خوای؟ 😁 بارانی ده که بسیار ببارد تا زمین های بلند ما پر گیاه شود و در زمین های پست روان گردد. 😁 بارانی ده دانه دُرُشت که پیاپی برای سیراب شدن ما ببارد چنان که قطرات آن یک دیگر را برانند و دانه های ان به شدت بر هم کوبیده شوند. 😁 بارانی پرآب که زدگان به های فراوان رسند و آثار از بین برود. 😁 حالا برو بزار به دعا م برسم 🙂 باشه ولی بگو این دعا رو باید از کی یاد بگیرم. 😁 این دعا اینجاست👇 📚|• . خطبه۱۱۵ مطابق با ترجمه 🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃 👇 ⛔️🙏 🍃 باعلے تاخــ💚ـدا؛ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇 |•✍•| @heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 7⃣6⃣1⃣ فصل آخر رمان، عنوانش "غروب خورشید"
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت 8⃣6⃣1⃣ و چگونه به زنده ماندن طمع می ورزید در با مهلت نمی دهد؟ مرگ گذشتگان برای عبرت شما کافی است. آن ها را به گورهایشان حمل کردند بی آن که بر مرکبی سوار باشند. آنان را در قبرهایشان فرود آوردند بی آن که خود فرود آیند. چنان از یادها رفتند و فراموش شدند که گویا از آبادکنندگان این دنیا نبوده اند. 📚📚📚 @Heiyat_Majazi آن جا را که وطن خود می داشتند، از آن رمیدند و در جایی که از آن می رسیدند آرام گرفتند. اکنون نه قدرت دارند از اعمال زشت خود دوری کنند و نه می توانند عمل نیکی بر نیکی های خود بیفزایند. آن ها به دنیایی أنس گرفتند که مغرورشان کرد و چون به آن اطمینان داشتند، سرانجام مغلوبشان کرد. کشیش آه بلندی کشید و ادامه داد: پسرم! سرگئی... تو از چیزی وحشت داری که ناخواسته به سویش در حرکتی، ترس از مرگ بی معناست. بلکه با یاد مرگ می توانی غم ها و غصه های دنیا را از خود دور کنی و از زندگی لذت بیشتری ببری. سرگئی گفت: اگر آنچه را به من گفتی خود نیز به آن ایمان داری، پس چرا از کشته شدن می ترسید؟ کشیش گفت: ترس من از آن دو جانی، به معنی ترس از مرگ است. از طرفی، کسی که از مرگ نمی ترسد، هرگز خودش را به زیر ستار نمی اندازد و خودش را در معرض مرگ قرار نمی دهد. غمی که امروز به دلم نشسته، از بلاتکلیفی است؛ از این که در مانده ام باید چه کنم... چرا؟ چون دو انسان طمّاع، چشم به کتابی دوخته اند که مال آنها ، به من هم تعلق ندارد، بلکه امانتی است در دست های من از سوی عیسی مسیح. سرگئی با تعجب به کشیش نگاه کرد و پرسید: چه گفتی پدر؟ امانت عیسی مسیح؟ 🍃 بھ قلم✍: 🌸کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است ...🍃 منـــبع📥 📩 @chaharrah_majazi رمــان فوق العاده😍☝️ هـــرشب ساعت 🕘 و هــر روز ساعت 14:30 از این ڪانال👇 📚 @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃