[• #منبر_مجازے📿 •]
.
.
وقتی دختر جوان پایش را به پای طلبه می زند😰
🔅آیت الله شیــ👳🏻♂ـخ عبدالنبی اراکی (عراقی) در اوایل طلبگی در سن 20 سالگی که کوران جوانی و طغیان غریزه جنسی است در مدرسه علمیه اراک مشغول به تحصیل علـ📚ــم بودم.در یک شب زمستانی که حدود نیم متر برف🌧 آمده بود،بعد از نماز مغرب و عشاء به حجره رفته و مشغول مطالعه شدم،ناگهان زن جوان وارد حجره شد🚶♀ و گفت:مرا امشب در حجره ات جا بده!
🔅من بلند شدم و او را از حجره بیرون کردم و گفتم:😠تو جوانی و من هم جوان و شیطــ👿ــان هم در کمین و هر آن ممکن است به گناه مبتلا شویم.او را بیرون کردم.باز برگشت و اصرار نمود.از او اصرار،به آمدن حجره و ماندن شب تا صبح،و از من انکار و عدم پذیرش او.. پس از مشاجره زیاد،آن زن گفت:
🔅بسیار خوب،من می روم ولی با توجه به این که من زن جوانی هستم و محل امنی ندارم،🙅🏻♀اگر رفتم و برای من مسئله ای پیش آمد،فردای قیامت باید پاسخگو باشی... این حرفش مرا منقلب کرد و با خود گفتم:
🔅اگر واقعا چنین شد،فردای قیامت چه جوابی دارم؟!😐 به او گفتم:بسیار خوب بیا داخل.سپس گفتم:من آن غذا را پخته ام.به اندازه خوراکت بردار و بخور و آن طرف کرسی بخواب😴.
من هم فعلا مطالعه دارم.
🔅غذایش را خورد و خوابید.من هم طبق معمول به مطالعه پرداختم و پس از مطالعه خوابیدم.ساعتی از خواب نگذشته بود که پای آن زن به پای من خورد و از خواب بیدار شدم....با خود گفتم:
چون در عالم خواب است،متوجه نیست.
🔅مجددا خوابیدم.پس از ساعتی دوباره پایش به پای من خورد،با کمی مکث من همچنان توجیه کردم که احتمالا در اثر شدت سرما و فعالیت روز خسته😩 شده،اکنون که به جای گرم رسیده درنهایت بی هوشی است و از روی عمد نیست...
🔅بار سوام خوابیدم،هنوز ساعتی نگذشته بود که پایش به پای من خورد با شیوه ای خاص!! این بار متوجه شدم،توجیهات قبلی من اشتباه بوده و این زن میخواهد مرا به دام گناه بیاندازد!!🏻♂
از این رو در آن شب سرد زمستانی با وجود نیم متر برف روی زمین،بر آن شدم که به هر طریق ممکن از این دام شیطانی که این زن برای من گسترده است،رهایی یابم لذا همان ساعت از حجره بیرون آمدم و تا صبح روی آن برف ها راه افتادم تا سرما بر من غلبه کرد....همین که هوا روشن 🌤شد،او را از حجره بیرون کردم و با این شیوه بر شیطان غلبه یافتم💪
🍃بعد از جریان خداوند تبارک و تعالی به من عنایت فرمود و علم تعبیر خواب را به من داد🍃
📚منبع: کرامات و حکایات عاشقان خدا جلد دوم ص 180 و 181
🌸 #داستانآموزنده
#کنترلشهوت
.
.
پاتوق نخبگـــان😌👇
[•⏳•] @Heiyat_Majazi