° #نھج_علے(ع)☀️📖 [192] °
🍃🌺🌸🍃🌸🍃🌸🌺🍃
✨بہ نام خـــــــداے علے✨
😁 سؤالات مصاحبه حضوری
چی بود؟
🙂 فقط یه دونه اش یادم مونده!
😁 خب چیه؟؟
🙂 شرایط #امامت و #رهبری
😁 جوابشم می دونی؟
🙂 بله!!!!
🙂 باید امام و #راهنمای #مردم
به مردمش راست بگه. و راه
#خرد رو بره. فرزند #آخرت باشه
😁 فرزند آخرت باشه، یعنی چی؟
🙂 یعنی اینکه بدونه از اونجا
اومده و قراره به اونجا بره.
😁 خب ادامه ش؟؟
🙂 پس نتیجه میشه اینکه با
#چشم #دل ببینه و به همون
چشم کار کنه.
🙂 اول کارش ببینه کارش به
#نفع اون هست یا به #ضرر
اگه به سودش هست ادامه بده
واگر نه کار رو متوقف کنه.
😁 چه فرقی داره بدونه
یا ندونه؟؟
🙂 #عمل کننده بدون #آگاهی
مثل کسیه که #بیراهه میره که
هرچی تند بره از #هدف دورتر
میشه. ولی عمل کننده با آگاهی
مثل کسیه که #راه_درست رو میره
😁 این کدوم #اصل
#قانون_اساسی هست؟؟
🙂 اصل قانون اساسی رو
نمی دونم من یه جای دیگه خوندم
😁 کجا؟؟؟؟
📚|• #نهج_البلاغه. خطبه۱۵۴
مطابق با ترجمه #محمّد_دشتی
🍃🌺🌸🍃🌸🍃🌸🌺🍃
#هشتڪ_و_محتوا_تولیدےاست👇
#ڪپے⛔️🙏
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
باعلے تاخــ💚ـدا؛
پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇
|•✍•| @heiyat_majazi
💕🍃
🍃
°| #خادم_مجازے|°
سلام به بچه هیئتـی هاے
عاشقـانه های حلال💗🍃
حال و هوای دلتون میزونه؟!☺️✋🏻
چند ثانیه دستاتو بزار روی قلبتـ❤️
ببین چه خوشگل داره میزنه؟
امشب میخوامـ☝️
نبض دلتونو بدین دست شهدا🙂
خیلی خوب بلدن بگیرنش،
ڪه دلاتون بشه تهی از حُبِ دنیا❣
امشب شهدا با دلت ڪار دارنـ☺️
کارت دعوتشون که بهت برسه
ردخور نداره که میــای😉
رفقـا امشب اینجـــا👇🏻
🍃🌸 @heiyat_majazi 🌸🍃
هیئت داریم راس ساعت 22:10
نکنه جابمـونیدا
دلاتون دل تکونی نیازه💓
بیایـن دلاتونو بتڪونین از هـرچی که
نمیــزاره یه جفت بال پرواز بگیرین...🕊
بنده حقیـر
بےنشان
#اللهماخرجحُبدنیامنقلوبنا
#بےنشانُدعایشهـادتبڪنیـد❤️
🍃 @heiyat_majazi
💕🍃
💠🍃
🍃
°•| #انرجی(55)😍💪🏻|°•
°•|مـ❄️ـوضوع:مــیم ر گاف⚰|°•
خوبین؟😉
+مگہ میشہ من بیامــ و شما بد باشید؟!😎😌
خـبـ موضوع امشب ما یہ چیزِ خوبــ هست😅
شاید از مرگـــ بترستیم امـا خبـ ممڪنہ هم نترسیم😁
من ڪہ نمےترسم😎
یعنے تا مرزش رفتم و حضرت عزرائیل اومدݧ فرمودݧ حالا نوبتـــ تو نیست توے صف نزݧ☺️😅
این شد ڪہ الاݧ در خدمتتوݧ هستم😍
قدرمو بدونیداااااا☺️
بگذریم🚶🏻🚶🏻
میدونید دلیل ترسموݧ از مرگــ چیہ؟🤓
چوݧ با اوݧ دنیا آشنا نیستیم😊
دیدید وقتے یہ بچہ دنیا میاد هے گریہ زارے میڪنہ؟👶🏻
دلیلش اینڪه با دنیا🌍 آشنا نیست بہ همین خاطر🙃
حالا ماها هم همینطوریم!!
چوݧ با اوݧ دنیا آشنا نیستیم میترسیم😶
ولے خوبے مرگ بہ اینڪہ یهو ڪارگرداݧ زندگےموݧ ڪات میده🎬
همہ ے ماها یہ با یہ نوع مرگـــ از دنیا مےریم☺️
یڪی تــ🚗ــــــصادفـــ😓
یڪی بیمارے🤕
یڪی حوادث طبیعـے🌊🌪
و امـــا...
اسڪار بهترین مرگـــ تعلق میگیره بہ شهادتـــ😍😍
دیر بجنبے جا مےمیموناااا😢
و اما دوتا دعـا میڪنم بلند آمین بگید:✋🏻
خدایــا ببخش و بیامرز همہ ے پدر و مادرایے رو ڪہ از پیشموݧ رفتن😔😭
و خدایا چناݧ ڪن سرانجاممـ را ڪہ
پایاݧ عمرمــ شهادتــــ باشد😍
تا دوردے دیگر بدورد باد✋🏻😉
#بجنب_تا_شهید_شوے_و_گرنہ_باید_برے_آخر_صف😜
#اگہ_براے_انرجے_نظر_بدے_دعا_میڪنم_شهید_شے😎
#هشتڪ_تولیدےاست👇
#ڪپے⛔️🙏
#بازنشر ≈ #صدقه_جاریه🍃
.
.
.
یڪ فنجانمعنوےجاتهمراهانرجے😍👇
[°🍹°] @Heiyat_Majazi
°| #نوستالژے(199) 📺🎈 |°
من هميشـه دوست داشتمـ😌☝️
يه بار از غذای اينـا مےخوردمـ😋
همیشـه هم یا سوپـ🍲 یا آش
بساط شامشون بود😄✋
غیر این دوتا که غذایی نبود بود؟!😅
عاشق این بودم که کنارهم بودنـ و
ازحرفای روزمرشون برایهم میگفتنـ☺️
#هشتڪ_و_محتوا_تولیدےاست👇
#ڪپے⛔️🙏
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
.
°|کلےشادابیجاتِـ باحالگونہ
از دهه شصتےها و اندڪے هفتاد😎👇
{📻} @Heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 •°| #قصه_دلبرے(3) 📚 |•° رمان : #دایرکتیها قسمت 3⃣1⃣ بارها و بارها حرف طلاق رو پیش کشی
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
•°| #قصه_دلبرے(3) 📚 |•°
رمان : #دایرکتیها
قسمت #آخـــــــــــر
افسوس..افسوس که فرصت ها رو از دست داده بودم..نه تنها فرصت برای به موقع مادر شدن رو از دست داده بودم ،بلکه دچار خطا شده بودم و دیگه هیچ جایی تو دل کیوان نداشتم..!برای آخرین بار رفتم سراغ کیوان...
باهاش حرف زدم..
گفتم منو ببخش!😢
اینهمه گناه میکنیم خدا ما رو میبخشه و به رومون نمیاره...
حالا من فقط یکبار ☝️خطا کردم!
نمیگم خطام کوچیک بوده نه..!!
اما قول دادم که تکرارش نکنم...همون یه بارم باور کن هیچ حسی از جانب من در کار نبود..
ببخش کیوان..!
دلم تنگ شده برا صدات..
دلم تنگ شده برا شنیدن🎼 اسمم از روی لبات..
دلم تنگ شده برای جان گفتنات..
دلم برات تنگ شده کیوان😣
تروخدا ببخش..
کیوان سکوت کرد🤐 و لام تا کام حرفی نزددیگه طاقت این بی محلی و سکوت رو نداشتم. گفتم پس حالا که نمیبخشی طلاقم بده. من دیگه این وضع رو نمیتونم تحمل کنم..
گفت طلاق میخوای؟!
باشه...فردا میرم دادگاه تقاضای طلاق میدم📋فقط تا روز جدایی حق نداری به کسی چیزی بگی..
خیره شدم به گلای قالی...اشک از چشمام سرازیر شد و گفتم باشه!😓
نمیدونستم چی توی سرش میگذره!
میخواست منو بترسونه یا جدی جدی دیگه میخواست طلاق بده!!!
بالاخره تقاضای طلاق داد..
یه پامون تو دادگاه ⚖بود و یه پامون تو خونه...از ترس اون به هیچکس چیزی نگفتم. بالاخره روز موعود فرا رسید..
لباسامو توی چمدون👝 آماده کرده بودم که بعد محضر برگردم بردارم و برم خونه پدری..
رفتیم محضر..
بزور دو تا شاهد پیدا کردیم
نشستیم تا نوبتمون بشه
دل توی دلم نبود..
رنگ به رخ نداشتم!!
همش با خودم میگفتم کاشکی همه چی یه خواب😴 باشه...و از خواب بیدار بشم..
اما خوابی وجود نداشت بعد یکسال تاوان گندی رو که زده بودم باید پس میدادم و آبروم جلوی خانواده ها میرفت..
اسممونو صدا زدن،رفتیم تو🚶♂🚶♀
نشستیم روی صندلی کنار هم. اول اسم منو صدا زدن. چشمهام بارونی شد و روی گونه ها غلتید؛دستام میلرزید😣
به هر جون کندن که بود امضاء ✍کردم و برگشتم سر جام نشستم...
حس خفگی بهم دست داده بود..دلم مرگ میخواست!چه راحت زندگیمو باخته بودم..
چه راحت از کسی که دوسش داشتم جدا شدم..همش با خودم میگفتم خدایا من که بهت قول دادم.. من که به عهدم وفا کردم...پس چرا کمکم نکردی...چرا به دل کیوان نداختی منو ببخشه..پس کو رحمانیتت☹️..کو بزرگیت..پس کجایی خداااا...صدای دل شکستــ💔م رو چرا نشنیدی خدا..!!!
نوبت کیوان شد..
رفت که امضا بزنه..
لرزش دستاشو حس میکردم
خودکارو گ🖊رفت دستش،برد سمت دفتـ📖ــر..!
یه نگاه به من..
یه نگاه به دفتر..
یه دفعه خودکار رو گذاشت روی میز...
ازش پرسیدن
_چی شد؟! امضا کنید لطفا!
+نمیتونم..
_مگه شما نمیخواستی همسرتو طلاق بدی؟
+چرا..
_خب پس امضا کن دیگه برادر من!😕
+نمیتونم..!
_چرا آقای محترم؟
+چون دوسش دارم..می بخشمش..
زل زد تو چشمام و گفت:
وقتی خدا گفته
"باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر و گبر و بت پرستی باز آ
که این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار گر توبه شکستی باز آ "
پس من چه کارم🏻♂
می بخشمش🙂
پایان
#ادامھ_دارد🍃
بھ قلم: #فاطمهقاف
🌸کپے با ذڪر منبع
و نام نویسنده بلامانع است...🍃
🌹| @Heiyat_Majazi
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
سلام رفقا
زیاد مقدمه چینی نمیکنم
هییت هییته شهداست
باوضو اومدی پای این هییت دیگه؟!
این چشم امشب باید اشک بریزه ها
برو وضو بگیر که دلت آماده بشه
خرجش فقط یه یاعلیه..
این شباهم شبای رجبه
یکی از بهترین ماه های خداوند
خدا میگه من مجالس کسی هستم
که با من مجالسة کنه..
رجب بهونه ی خوبیه ها..
هیئت امشب با نام شهدا شروع شد
رفقا شهدا حضور دارناا
مجلس امشب با کارت دعوت شهدا
به دل ناآرومت رسید..
حواست باشه ها
همونایی که از بند دنیا رها شدن و پرکشیدن
امشب قراره یکی از شمارو خریدار بشه..
زوم میکنن رو اشکات
رو آه کشیدنات
رو دل کندنات..
اخرشم حواس جمعا رو میخرن ومیبرن
روهوا هم میبرن..
بزارین امشب بهتون بگم
اونور قصه از چه قراره
اونور برگ برنده ها دست کیاست!
اونور کیا نمرشون بیسته!