هییتی بشین رفقا
هییتی ها بلدن چطور دل آقارو ببرن..
اصلا اشک ریختن برا حسین و با دنیا و خوشگلی هاش عوض نمیکنن..
اول هییتمون بگم
کیا امشب دعوتن؟
دعوت امشب فرق میکنه ها
یه دعوت بدون اطلاعیه..
بی خبر دعوتت کردن
یه چند دقیقه ای دلاتونرو قرض میخوام
وضو یادتون نره
شده وقت اذان دم گوش خدا بگی
خدایا خودمونیم
یه جا نداری برام؛ تو لشکر آقا؟
اخه خودت گفتی ویسرلی امری
خودت گفتی کارساز و راه سازی
این یکیو برام راه میندازی؟
بله برون حاج یکتا رو گوش دادین؟
"بله" بگیم به سربازی آقا
به کار برای مولا
دلبری کردنو دلداده ها خوب بلدن..
دلداده به یار و دل بُریده از دنیا
تنها جمله ای که میتونم به عاشقی کردنای شهدا بگم..
رفقا اهل بیت به تموم حرفامون
درد و دلامون
به اشک و آهِمون
خوب گوش میکنن
زوم میکنن روت..
اگه مستمعی میخوایین که خوشگلم جوابشو بزارن تو کاسَت
برین دم خونه اهل بیت و بزنین..
هر کی بدوه نمیرسه رفقا
هرکی خط پایانش شهادت باشه
باید والسابقون السابقونو پیاده کنه
تا ببره
تا برسه..
تو این دویدنه اونم توی مسابقه بندگی
از پا نیوفتی ها..
از پا بیوفتی باختی
با این حساب
دودوتا چهارتا کردی بیینی
چن مرده حلاجی؟
یادت نره که دودوتا چهارتای ما
با دودوتا چهارتای خدا خیلی فرق میکنه
دودوتای ما همیشه چهارتاش
ولی دودوتای خدا همیشه صدبرابر چهارتای ماست
اینم بگم رفقا
خدا خیلی دل نازکه
ریز و درشت کاراتونو ک
صد درصدی به نام خدا بزنیدا..
اینقدر دلنازکه که اگه
درد دلت رو پیش کسی غیرخدا ببری
خدا بهش بَر میخوره
بقول استاد پناهیان
خدا دوستت داره!
تو سرتو مث کبک کردی تو برف ،
خدا تورو دوستت داره ، تو سرت پایینه ، دنبال دلت رفتی
یه شبی از همین شبا
شبی که فردا روز عرفه بود
یه دخترکی دلشکسته رو به خدا کرد
و میگفت:
شنیدم اهل بیت هیچکسو بی دعوت نمیزارن اونم فردا و روز عرفه و صحرای عرفات..
خدایا منِ بی دعوت کجا برم؟
تنهایی دعا بخونم
تنهایی بیام در خونت؟
تنها تنها قبولم میکنی؟
پس نگاهِ حسینت؟!
منِ بی سر و پا دلم به یه
دعوت خشک و خالی خوش بود و ..
دلم به نگاهشون خوش بود..
این دختر به خیال خودش ناممکن میدونست و میدونست فردا
عمرا بتونه جایی بره...
امکان بیرون رفتن نبود براش
به هیچ وجه
پرستارِ مریضی بود و
باید حواسش پی او میبود..
اشکالی نداره اقا
اشکالی نداره
اگه شما اینجوری بامن حال میکنین
من حرفی ندارم
اما ده دقیقه هم شده از خوابم زدم و نشستم و سفره ی درد و دلمو پیش شما پهن کردم
دست رد نزن آقاجان..
با دل شکسته پای سجاده خوابش برد
و دم اذان بیدار شد و نمازشو خوند و رفت جاش تا بخوابه..
روز عرفه رسید
روزی که باید خودش تنهای تنها
دل شکستشو میسپرد به آقا..
بی دعوت..
بی نگاه..
همون لحظه
زنعموش بهش گفت
بیا بریم دورت بدم
حالی بهت بدم
بریم گشت و گزار
یه ماهِ جایی نرفتی و کارت شده مراقبت
حالا میخوام یه حالی بهت بدم
پاشو آماده شو