آی اونی که گفتی مریض دارم...
گرفتارم...
امشب مجلس بنام مادر عباسه...
مطمئن باش ابالفضل العباس...
به گریه کن های مادرش نظر داره...
مواظب باش دست خالی از این مجلس نری
مرحوم مامقانی در کتاب تنقیح المقال نوشته...
بعد واقعه کربلا...
وقتی بشیر وارد مدینه شد...
اومد محضر بی بی ام البنین...
عرضه داشت خانم جان...
بچه هات رو در کربلا کشتند...
😭😭😭😭
بی بی فرمودند...
ای بشیر...
أخبِرنی عَن أبِی عَبدالله الحُسَین
بشیر از حسینم چه خبر...
😭😭😭
عرضه داشت...
بی بی جان نبودی...
دستهای عباست رو قطع کردند...
عمود آهنین به فرقش زدند...
فرمود ای بشیر...
اَوْلادِی وَ مَنْ تَحْتَ الْخَضْراءِ کُلُّهُمْ فَداءً لاَِبِی عَبْدِ اللّهِ الْحُسَیْن علیه السلام
تمام بچه هام فدای حسین...
همه عالم فدای حسین...
😭😭😭😭
بشیر همه بچه هام فدای حسین...
به من بگو...
الان آقام حسین کجاست...
یدفعه بشیر صدا زد...
بی بی جان...
حسینت رو...
با لب تشنه سر از تنش جدا کردند...
هر کجا نشستی ناله بزن یاحسین...
😭😭😭😭
قدم اگر خمید فدای سر حسین
جانم به لب رسید فدای سر حسین
ام البنین سابق این شهر عاقبت
شد مادر چار شهید فدای سر حسین
😭😭😭😭
یا امّ بنین حال گرفتار ندیدی
دستان قلم، اشک علمدار ندیدی
بر پیکر بی دست علمدار رشیدت
آشفتگیِ سیّد و سالار ندیدی
مادر به خدا بس که وفا داشت اباالفضل
غوغای مُواسات سپهدار ندیدی
گر آب نیاورد نگو آبرویش رفت
خون بارش آن دیده و رخسار ندیدی
شق القمر کوفه که در علقمه رخ داد
تکرار رخ حیدر کرار ندیدی
آنقدر ادب داشت که با سر به زمین خورد
سجاده ی خون بر بدن یار ندیدی
پس داد هر آن درس که در نزد تو آموخت
بالندگی مکتب ایثار ندیدی😭😭😭😭
شنیدید وقتی می اومد تو قبرستان بقیع چهار صورت قبر درست می کرد، شروع می کرد گریه کردن، طوری گریه می کرد که دشمنُ به گریه می انداخت، بعضی ها تو تاریخ نوشتند مروان می اومد گریه می کرد، همه می گفتند عجب مادری! می گفت مادر بمیرم برات شنیدم عمود به سرت زدند، کی جرأت کرده به پسر ام البنین ضربه بزنه؟! بعد می گفت راستی شنیدم اول دستاتُ قطع کردند، آخه آدم بی دست که نمی تونه دفاع کنه از خودش…😭😭😭