° #نھج_علے(ع)☀️📖 [211] °
🍃🌺🍃🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌼🍃🌸🍃🌺🍃
✨بہ نام خـــــــداے علے✨
🙂 این لباسها رو باید باهم بپوشین
😄کدوم لباسها رو گفتی؟
🙂 لباس های زیرین که #ترسِ
خداست و لباس های رویی که
#آرامش و #خونسردی هستن.
🙂 خوب ژست بگیرین
😉 ببینم چطوری؟
🙂 دندوناتون رو رو هم فشار
بدین.
😉 چه فایده ای داره؟؟
🙂 #مقاومت شما رو در برابر
ضربات شمشیر #دشمن بیشتر بشه
🙂 پیش از اینکه #شمشیر رو از
#غلاف خارج کنین چند بار تکون
بدینش. با گوشه چشمتون به
دشمنانتون نگاه کنین.
🙂 پی در پی حمله کنین و از
لکه ننگ #فرارکردن دوری کنین.
😒 چرا؟؟
🙂 #فرارکردن لکه #ننگ برای
نسل های آینده و باعث آتش
روز قیامت هستش.
☺️ پس باید چیکار کنیم؟؟
🙂 از #شهادت خرسند باشین و
به آسونی ازش #استقبال کنین.
😂 حالا این آموزش نظامی بود
یا عقیدتی ؟؟
😁 مخلوط بود.
📚|• #نهج_البلاغه. خطبه ۶۶
مطابق با ترجمه #محمّد_دشتی
🍃🌺🍃🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌼🍃🌸🍃🌺🍃
#هشتڪ_و_محتوا_تولیدےاست👇
#ڪپے⛔️🙏
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
باعلے تاخــ💚ـدا؛
پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇
|•✍•| @heiyat_majazi
💠🍃
🍃
°•| #انرجی (62)😍💪🏻 |•°
•°|مـ🌸ـوضوع:ڪمڪ رسانـی|°•
سلامـ👋🏻
هــوا چـقـدر سـرده🌬
همہ جـا بـارون مـیاد😍
گـمـونـم هـمین روزاسـت ڪہ ایـران بـزرگتـرین پـارڪ آبـی خـاورمـیانہ بشہ😁
از بـس دعا کردید بارون بـیاد، اومـد☔️😅
ولـی بـاید دعـا ڪردن رو هـم یـاد بـگیریمـااا☺️
همـوطور ڪہ امـیر سـخن و بیـان درباره بـارون مےفرمایند:
خـدایا مـا را بـا ابـــ☁️ـر هاے رام سیراب ڪن نہ ابر هاے سرڪ😱ــش.
دیـگہ براے ما اون ابـر سرڪشہ اومد☹️😁.
در همـین راســتا ڪہ بـارون شـدت گرفتہ و ابـرها سرڪش شدند،
ســیل هـم گـفـت حـالا ڪه عیده و همہ میرند گردش چطوره مـنم یہ سـر برم شـمـ🌲ـال←گـلستان→، شـیراز و...
دیــگہ گـلستان برا خـودش یہ پـا ونیز شده🌊 و از اونجایی ڪه مُدبرمون👤 هـم از ونـیز خوششون نـمییاد رفتہ قــشم😐
البتہ ایـنم بگم ڪہ مقام معظم دلـبری بہ رئیس ڪل نیروهاے مسلح(سرادر سرلشڪر باقرے)دستور دادند ڪہ نیروهاشون رو براے ڪمڪ بفرستند بہ مناطق سیل زده.
جـدا از اینـا ایـن وسط مـا مردم هستیم ڪہ بایـد یاعلے بگیم و بہ ڪمڪ مناطق سـیل زده اے مثل گلستان بریم☺️
همونطور ڪہ شاعـرمون سعدے هست و مےفرماید:😌
بنے آدم اعضای یــــڪدیگرند🤗
ڪہ در آفرینش ز یڪ پیڪرند
چو عضو بدرد آورد روزگار😱
دگر عضو ها رو نماند قرار😰
در ضمن حـتما نـباید مشڪلی پیش بیاد ڪہ بہ همدیگہ ڪمڪ ڪنیم.😎
ماها همیشہ باید گوشمون👂🏻رو تیـز براے شنیدن صداے ڪمڪ و پـاهامون رو آماده رفتن🏃🏻 بہ خدمت ڪنیم،حـالا اگہ نـدایی رو هـم نشنیدی🗣 بہ نداے قلـبــــ❤️ـت گـوش ڪن ڪه چـی میگہ☺️
دوسـت مـن!😍
دسـت گـیر تـا دستت رو بگـیرن
قـانون سوم نیوتون ڪہ یادتونہ☺️
بہ هر چی نیرو وارد ڪنی بهت نیرو وارد میکنہ😎.اگہ جایی،سالی،وقتی⏰ دستِ ڪسی رو گرفتے مطمئن باش ڪسی دست تو رو میگیره و بالعڪس.☺️
تــا درودے دیـگر بدورد بـاد✋😉
#قانــون_سوم_نیوتون☺️
#مناطق_سـیل_زده😪
#ڪشتہ_شـدگان🏴
#هشتڪ_تولیدےاست👇
#ڪپے⛔️🙏
#بازنشر ≈ #صدقه_جاریه🍃
.
.
یڪ فنجانمعنوےجاتهمراهانرجے😍👇
[°🍹°] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 •°| #قصه_دلبرے(4) 📚 |•° رمان : #دل_آرام_من قسمت 6⃣0⃣ امین همیشه عادت داشت کیف👛 مرا ن
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
•°| #قصه_دلبرے(4) 📚 |•°
رمان : #دل_آرام_من
قسمت 7⃣0⃣
گاهی در خانه با هم ورزش رزمی کار میکردیم. نانچیکو را به صورت حرفهای به من یاد داد🗡
🔫تیراندازی با اسلحه شکاری با اهداف روی سنگ، برگ درخت و ..هردومان برای زندگی خیلی ذوق داشتیم..😊
آنقدر که وقتی کسی میگفت بچهدارشوید،با تعجب میگفتم چرا باید بچهدار شوم؟😳
وقتی این همه در زندگی خوشم چرا باید به این زودی یک مسئولیت دیگری را هم قبول کنم که البته وقت من و امینم را محدودتر میکند..😁
به امین میگفتم «تو بچه دوست داری؟»میگفت: «هروقت تو راضی شوی و دوست داشته باشی.
تو خانم خانهای. تو قرار است بچه را بزرگ کنی. پس تو باید راضی باشی.»😃
میگفتم؛«نه امین،نظر تو برای من خیلی مهم است. میدانی که هر چه بگویی من نه نمیگویم.»میگفت «هیچوقت اصرار نمیکنم.
باید خودت راضی باشی.»😊
من هم پشتم گرم بود.
👈تا کسی حرفی میزد،میگفتم فعلاً بچه نمیخواهم،شوهرم برایم بس است.شوهرم همه کسم است.
فکر میکردم زمان زیادی دارم تا بچهدار شوم...😔
اواخر امین میگفت«زهرا خیلی بد است که ما این طور هستیم، باید وابستگی ما به هم کمتر شود...»
انگار که میدانست قرار است چه اتفاقی بیفتد. برای من میترسید. حرفهایش را نمیفهمیدم.
اعتراض کردم که «چرا اینطور میگویی؟ خیلی خوب است که 2 سال و 8 ماه از زندگی مشترک ما میگذرد و این همه به هم وابستهایم که روز به روز هم بیشتر عاشق هم میشویم.»
واقعاً علاقه ما به نسبت ابتدای آشناییمان خیلی بیشتر شده بود.گفت:«آره،خیلی خوب است اما اتفاق است دیگر..خدایی ناکرده...»😔
گفتم:«آهان! اگر من بمیرم برای خودت میترسی؟»😡
گفت:«نه! زهرا زبانت را گاز بگیر این چه طرز حرف زدن است؟😡
اصلاً منظورم این نیست!»
از این حرفها خیلی ناراحت میشد.
گفتم:«همه از خدا میخواهند که اینقدر با هم خوب باشند!» دیگر چیزی نگفت..
#ادامھ_دارد🍃
بھ قلم: #زندگےنامهشهیدامینڪریمے
#بهروایتهمسرشهید
🌸کپے با ذڪر منبع
و نام نویسنده بلامانع است...🍃
🌹| @Heiyat_Majazi
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
°| #نوستالژے(213) 📺🎈 |°
کاربرای فعـال هیئتــ📢
زووود تند سریع رنگش ڪنین😁
نبینم از خط بیرون بزنیداا☺️👌
هرشماره هم رنگ خودش
دو،❤️ سه،💙 و چهــار
به همین ترتیب پیش برو😌👌
#هشتڪ_و_محتوا_تولیدےاست👇
#ڪپے⛔️🙏
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
.
°|کلےشادابیجاتِـ باحالگونہ
از دهه شصتےها و اندڪے هفتاد😎👇
{📻} @Heiyat_majazi
°| #ازخالق_بہمخلوق (70)☎️ |°
بهتـرینـ رازدار خـداونـد مهـربانـ اسٺ😊👇
عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَے غَیْبِهِ أَحَدًا💫
داناے نهان اسٺ👑
و ڪسے را بر غیب خود آگاه نمےکند👌
📖منبع←قرآن ڪریمـ
🌺سوره عشق←جـن
✨آیہ زیبـا←26
.
.
.
الابِذِڪــرالله تَطمَئِنّ القلـــوب☺️👇
|•💚•| @heiyat_majazi
°| #حرفاے_خودمـونے(596) 😊✋ |°
ﻟﺤﻈـﻪ ﻫــﺎ⏰ نه دیر می آیند و نه زود
آن ها درست سر وقت می آیند😎
این ما آدم هاییم که دیر یا رود، می رسیم !
.
.
.
••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾••
🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•| #خانمےڪه_شماباشے (38)👛|•
ترفندهای کاربردی مخصوص پذیرایی😃
#پارت_اول
یہ عالمہ نڪتہ هست؛جانمونے😍👇
•|👒|• @heiyat_majazi
°⏳| #منبر_مجازے(582) |⌛️°
پیامبر خدا (ص):
زیاد استغفار کنید👌
زیرا خداوند عزوجل
استغفار را به شما یاد نداد
مگر براى این ڪه
میخواهدشما را بیامرزد❤️
📚:منتخب میزان الحکمة:۴۲۸
پاتوق [ #منبر_مجازے👳🎙: 👇]
🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
°| #نوحه_خونے (231) 🙏 |°
الآن فضا قویتر از زمان جنگه
حرارتش، آتشش.........
#استادپناهیان🎤
#اوصیکمبالدانلود 💯
#السلامعلیکمیااهلبیتالنبوة✋
#دان_ڪن_شارژ_شے 👇
@Heiyat_Majazi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
°| #حرفاے_خودمـونے(597) 😊✋ |°
🏴🏴🏴
#بـــایـــدتڪان_خـــورد☺️
🍃🌸وقتی تلفـ📱ـن روے
آیفـون📣 بـاشـہ
حـاضـرے هـرحـرفی روبـزنی؟!🤔
#عالـــــمروےآیفونه!!
🍃🌸خـدا هـم صدامـونـو میشنوه
هم تصـویـرمـونـو میبینـه..!!
✨او بہ بنـدگانش آگاهو بینـاست✨
.
.
••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾••
🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
°⏳| #منبر_مجازے(583) |⌛️°
#تلنگرانه.°
این شبکههای #مجازی
پیاده نظام شیطاناند !
وقتهایی تا پُشتِ سنگر هایِ
اعتقادیمان هم #نفوذ میکنند ...
#یکی_از_افسران_فضای_مجازی_باشیم
.
.
پاتوق [ #منبر_مجازے👳🎙: 👇]
🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
° #نھج_علے(ع)☀️📖 [212] °
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
✨بہ نام خـــــــداے علے✨
😠 چطوری با شما مدارا کنم؟
مدارا کردن با شما مثل وصله
کردن لباس پاره ایه که هر طرف
اون رو بدوزن از طرف دیگه پاره
میشه.
☹️ هر وقت دسته ای از
#مهاجمان شام به شما
#یورش آوردن هر کدوم
رفتین توی خونه تون و
در و بستین.
☹️ #خوار و #ذلیل اون کسیه
که رو کمک شما حساب کنه.
می دونم چطور شما رو #اصلاح
و کجی هاتون رو #راست کنم
اما #اصلاح شما رو به قیمت
#فساد #روح خودم جایز نمی دونم.
☹️ شما آن گونه که #باطل رو
می شناسین از #حق آگاهی ندارین
و اون طوری که در نابودی #حق
تلاش می کنین در نابودی باطل
سعی نمی کنین.
☺️ اینجا کجاست؟
🙂 کوفه
☺️ اون آقا کی بودن؟؟
🙂 امام علی(ع)
☺️ چرا انقدر دلخون؟؟
🙂 مردم کوفه ان دیگه.
📚|• #نهج_البلاغه. خطبه۶۹
مطابق با ترجمه #محمّد_دشتی
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#هشتڪ_و_محتوا_تولیدےاست👇
#ڪپے⛔️🙏
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
باعلے تاخــ💚ـدا؛
پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇
|•✍•| @heiyat_majazi
°| #فتوا_جاتے( 10) 👳🏻 |°
#پرسش⁉️
: پـیامــ💚ـبر"ص" درمـــورد نفـــاق ودورویـے در آخرالزمـان چـــه فرمـــودنــد❓
#پاسخ✅
رســول گـرامی اســـلام حضـرت محمــ💚ـد"ص" فـــرمودند
:زمـــانی مـیـاد کـــه نفاق ودورویے ❌ آشکـــار
میشـه و امانــت از بیــن مــیره و رحـــمت
(میان👥 مـردم) گرفـــته میــشه و شخــص👱
امیــن (به خیانـ⛔️ـت) متهـــم میـــشه و غیر
امیــن (خیــ😠ـانت کار ) مورد اعتمــاد قــرار
میگیــره بــه طــوریکــه فتــنه ها مثــل
شـ🌌ـب تاریــک وظلــمانی شــما رو (ما رو)
فرا میگیره.
#مـنبـع:نحــج الفصـاحه حدیـث 60
#ظهــور_نزدیک_اسـت
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج❤️
#مهدیار💚
#ڪپے ⛔️🙏
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
.
.
.
─═┅✫✰💎✰✫┅═─
این ڪانال دیگه هیچ شبهـهاے رو
بے پاسخ نذاشته؛ بدو جوــین شو😉👇
🍃:🌹| @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 •°| #قصه_دلبرے(4) 📚 |•° رمان : #دل_آرام_من قسمت 7⃣0⃣ گاهی در خانه با هم ورزش رزم
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
•°| #قصه_دلبرے(4) 📚 |•°
رمان : #دل_آرام_من
قسمت 8⃣0⃣
برای جشن ازدواج برادرم آماده میشدیم.میدانستم امین قرار است به مأموریت برود اما تاریخ دقیق آن مشخص نبود..☹️
تاریخ عروسی و رفتن امین یکی شده بود..
به امین گفتم:«امین، تو که میدانی همه زندگیم هستی ...»😔
خندید و گفت:«میدانم!مگر قرار است شهید شوم.»
گفتم:«خودت میدانی و خدا،که در دلت چه میگذرد اما میدانم آنجا جایی نیست که کسی برود و به چیز دیگری فکر کند.»
سر شوخی را باز کرد گفت:《مگر میشود من جایی بروم و خانمم را تنها بگذارم؟》😃
باز هم نگفت که قرار است به سوریه برود. اول گفت می خواهم به مأموریت اصفهان بروم.
مأموریتی که 10 روز و شاید هم 15 روز طول میکشد. غصهام شد..😔
گفتم:«تو هیچ وقت 10 روز مرا تنها نگذاشتهای..!
خودت هم میدانی حتی در سفرهای استانی 4-3 روزهات من چه حالی پیدا میکنم.😭
شبها خواب ندارم و دائماً با تو تماس میگیرم...»
گفت:«ببین بقیه خانمها چقدر راحت همسرشان را وقت سفر بدرقه میکنند و میگویند به سلامت!»
گفتم:«نمیدانم آنها چه میکنند،شاید همسرشان برایشان مهم نباشد...»
گفت:«مگر میشود؟»😳
گفتم:«من نمیدانم شاید اصلاً آنها دوست دارند همسرشان شهید شود...»😕
سریع گفت:«تو دوست نداری شوهرت شهید شود؟»
گفتم:«در این سن و سال دلم نمیخواهد تو شهید شوی.ببین امین حاضرم خودم شهید شویم اما تو نه!»
گفت:«پس چطور است که در دعاهایت دائماً تکرار میکنی یا امام حسین خودم و خانوادهام فدای تو شویم؟»
گفتم:«قربان امام حسین بشوم،خودم فدایش میشوم اما فعلاً بمان. اصلاً این همه کار خیر ریخته! سرپرستی چند یتیم را بر عهده بگیر و...»
برنامه سوریهاش را به من نگفته بود! فقط گفت آموزش نیروهای اعزامی به سوریه را به عهده دارم.
گاهی کمی دیرتر به خانه میآیم...😊
کلی شکایت میکردم که بعد از ساعت کاری نماند و به خانه برگردد.😣
میخواست مرا هم سرگرم کند تا کمتر خانه باشم اما من برنامه باشگاه،استخر و ..را طوری چیده بودم که وقتی ساعت کاری او به اتمام میرسد،به خانه بیایم.
دقیقاً این کار را انجام دادم تا سرم گرم نشود و از امین غافل نشوم!
به خانه میآمدم و دائماً تماس میگرفتم که من غذا را آماده کردم و منتظرت هستم،کجایی؟!
🔆گاهی حتی بین روز مرخص ساعتی میگرفت و به خانه میآمد!
میخندیدم و میگفتم بس که زنگ زدم آمدی؟
میگفت:«نه،دلم برایت تنگ شده...»😊
یک وقتایی که پنجشنبه و جمعه هم مأموریت داشت اواسط هفته مرخصی میگرفت و به خانه میآمد...
آنقدر مرا وابسته خودش کرده بود و آنقدر برایش احترام قائل بودم که حتی وقتی برای میهمانی به خانه مادرم میرفتیم،عادت کرده بودم پایین پایش کنار مبل بنشینم..🙊
هرچه میگفت:«بیا بالا کنارم بنشین من راحت نیستم...»
میگفتم:«من اینطور راحتترم..دستم را روی زانوهایت میگذارم و مینشینم...»🙈
امین میگفت:«یادت باشد دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست»🤔
راستش را بخواهید دلم میخواست همیشه همسرم جایگاهش بالاتر از من باشد..😌
امین همه جوره هوای من را داشت بنابراین عجیب نبود که تمام هستیام را برای او بگذارم..😍
#ادامھ_دارد🍃
بھ قلم: #زندگےنامهشهیدامینڪریمے
#بهروایتهمسرشهید
🌸کپے با ذڪر منبع
و نام نویسنده بلامانع است...🍃
🌹| @Heiyat_Majazi
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°| #نوستالژے(214) 📺🎈 |°
وحــالا خود فامیـل دور😍✌️
آقای مجری چطورمطوری؟!😃
این در مرارا کی وا کرد؟!😂
#هشتڪ_و_محتوا_تولیدےاست👇
#ڪپے⛔️🙏
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
.
°|کلےشادابیجاتِـ باحالگونہ
از دهه شصتےها و اندڪے هفتاد😎👇
{📻} @Heiyat_majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😎•| #مغزبانے (975) |•😎
#مجـله_شبانگاهے(11)
همـهـ ڪارها رو #سپـاه انجام مےده
خط مقدم همــهـ جبهـ ها
اعم از اقتصاد و سازندگے
#سپــــاهِ امـــا آخرش
دزد خــطابشون مےکنند😒
#سردار_جعفری😎
لطفا اگهـ اطلاع نـــداریم
راجع به نـــیروهای مسلح
و ویژه راجع بهـ #سپاه حرف نـــزنیم✋
#عشق_شمــایید_بقیهـ_اداتونو_درمیارن
•|😎|• @heiyat_majazi
[• #وقت_بندگے💓 •]
.
.
نمـــاز شب (20) مــاه رجب
✨2رڪعت ✨
حمــدیڪمرتبه
ســوره قــدر 5مــرتبــه
✨ثواب ✨
خـــداونــد به او ثواب
حضــرت ابراهیــم،وموسے وعیسےو
یحیے رامیــدهد و هیچ گزندے
ازجن و انس به او نمیرسد
وخداوند به او به چشم رحمت
مےنگرد
.
.
یڪ ـجُرعـہ آرامش😌👇
[•🍃⏰•] @heiyat_majazi
°| #ازخالق_بہمخلوق (71)☎️ |°
یڪےاز ویژگےهای نیڪوڪاران😊👇
الَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي السَّرَّاء وَالضَّرَّاء
وَالْكَاظِِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ 💫
النَّاسِ وَاللّه يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ👑
همانان كه در فراخے و تنگے انفاق مىڪنند😍 و خشم خود را فرو
مىبرند و از مردم در مىگذرند😃
و خداوند نیكوكاران را دوست دارد❤️
📖منبع←قرآن ڪریمـ
🌺سوره عشق←آل عمـران
✨آیہ زیبـا←134
.
.
.
الابِذِڪــرالله تَطمَئِنّ القلـــوب☺️👇
|•💚•| @heiyat_majazi
°| #حرفاے_خودمـونے(598) 😊✋ |°
موفقیت خود را به این نسبت میدهم 😎
که من هرگز نه بهانه میاورم 😐
و نه بهانهای را میپذیرم.😜
.
.
.
••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾••
🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
°⏳| #منبر_مجازے(582) |⌛️°
آیتالله بهجٺ(ره)😇
خوشا به حال ڪسے ڪه خطاے خود را
ببیندو به عیب خودٺوجه داشته باشد😊
و عیوب دیگران را ندیده بگیرد و خود را
ڪامل و بےنقص نبیند بلڪه در موارد
خطا و اشتباه خود را خطاڪار ببیند✋
📚در محضر بهجٺ،ج١،ص٣٠٠
پاتوق [ #منبر_مجازے👳🎙: 👇]
🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
1_20211833.mp3
2.81M
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
°| #نوحه_خونے (232) 🙏 |°
شلمچه و فکه،چزابه
#طلاییه مجنون یک رازه
اونجایی که قدم هر #شهیدیه
#پلاک هایی که زیر #خاک ها مخفیه
#سیدرضانریمانی 🎤
#اوصیـکمبالدانلود 💯
#دان_ڪن_شارژ_شے 👇
@Heiyat_Majazi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
°| #حرفاے_خودمـونے(599) 😊✋ |°
🍃🌺🍃🌸🍃
"🌱یا مَن یُعْطی مَن لَم یَسئَلهُ🌱"
🌺 این قسمت ازدعایِ رجب
خیلی دلبره😍
🍃🌸این بند،همهیِ فرق رجب
با ماههای دیگهس 😊
✨ای خدایی ڪه حالِ دلِ
اونایی که
حتی[ ازت نخواستن]
هم خوب میڪنی✨
#دلبرمنیڪه🙃
🍃🌺🍃🌸🍃
••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾••
🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
° #نھج_علے(ع)☀️📖 [213] °
🍃🌺🍃🌸🍃🌼🍃🌺🍃🌸🍃🌼🍃🌺🍃
✨بہ نام خــــــداے علے✨
😁 موضوع انشاء:
پیامبر خود را توصیف کنید.
☺️ خاتم #پیامبران گذشته و
گشاینده درهای بسته و آشکار
کننده #حق با #برهان است.
☺️ دفع کننده #لشکرهای باطل
و در هم کوبنده #شوکت #گمراهان
است.
😊 بار سنگین #رسالت را بر
دوش کشید ک به #فرمان
#خدا قیام کرد و به سرعت
راه خوشنودی او را پیمود.
😉 حتی یک قدم به عقب برنگشت
و #اراده او سست نشد و در پذیرش
و گرفتن #وحی نیرومند بود #حافظ
و #نگهبان #عهد و پیمان خدا بود
و در اجرای فرمان او تلاش کرد.
😜 #پرچم های #حق را برافراشت
#احکام نورانی را برپا کرد. او پیامبر
#امین و مورد #اعتماد و گنجینه دار
#علم نهان خداست
😁 نشد نشد!!!!
موضوع رو عوض می کنم یه
موضوع دیگه آماده می کنم.
📚|• #نهج_البلاغه. خطبه ۷۲
مطابق با ترجمه #محمّد_دشتی
🍃🌺🍃🌸🍃🌼🍃🌺🍃🌸🍃🌼🍃🌺🍃
#هشتڪ_و_محتوا_تولیدےاست👇
#ڪپے⛔️🙏
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
باعلے تاخــ💚ـدا؛
پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇
|•✍•| @heiyat_majazi
💠🍃
🍃
°| #انرجی (63)😍💪🏻 |°
←| مـ🌸ـوضوع:خـــبــــ🎙ــر |→
سلامـ👋🏻
حال دلتـون چطوره؟☺️
خـب خـب شروع میڪنم انرجے امروز رو😎
آیـا میدونستید ڪہ هر ڪدوم از برخے شمـاهـا یڪ خبرنگـار هـست؟🙃
وا نمےدونستـیـد😁
برخــی از مـاهـا واقعـا خبرنگـار هستیمااا😉
بذاریــد بـــا یــہ مـثال بهتون بــگم😌
وقتے ڪہ ســیــل🌊 مهمون خونہ هاے شیرازے هاے عزیزمون شـد همہ خـبرنگارهامون👤 بہ جـاے رفـتن بہ یڪ جاے امن بہ ضبط و ثبــت خـبـر پـرداختند😐
یـــا مواقعے ڪہ تصـادف رانندگے🚗 اتفاق میوفتہ همہ دوربـین های تلـفن همـراهشون📱 رو روشـن و دوباره بہ ضبط و... مےپردازند😶
.
وقـتی ڪہ بـہ عنـوان یڪ شهروند خبــر ها رو بہ مسئولیـــن👥 و رســانہ ها🎥 برسونیم خیـلی خوب و زیباست😍 امـا برخـی مواقع نہ تنها زیبـا نیست بلڪہ ڪشنــده است😱😧
پـــس چہ خــوبہ ڪہ نحوه استفــاده صحیح از تلفـن همـراه📲 رو یـاد بگـیریم و بــدونیم ڪہ چہ وقتـــ بــاید چہ ڪارے رو انـجام بـدیم☺️
در ضــمن خــبرنگار هاے گرامے بہ هشـدار ها هـم توجـہ ڪنید ڪہ مسئولینے چون مسئولین حــ🌙ـــــلال احمـــــــــــــــر چی میگن در مـورد حوادث طبیعے چون سیـــل🙂🙃.
تــــا درودے دیگـر بدرود بـــــاد✋🏻😉
#خبرنــــــــــــگــارخــوبـــ😎🎙
#حــــوادثــــــــــــ😱
#هشتڪ_تولیدےاست👇
#ڪپے⛔️🙏
#بازنشر ≈ #صدقه_جاریه🍃
.
.
یڪ فنجانمعنوےجاتهمراهانرجے😍👇
[°🍹°] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 •°| #قصه_دلبرے(4) 📚 |•° رمان : #دل_آرام_من قسمت 8⃣0⃣ برای جشن ازدواج برادرم آماده می
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
•°| #قصه_دلبرے(4) 📚 |•°
رمان : #دل_آرام_من
قسمت 9⃣0⃣
انگار داشتیم کَل کَل میکردیم!😣
نمیدانم غرضش از این حرفها چه بود🤔 وسط حرفها،انگار که بخواهد از فرصت استفاده کند..!
گفت:«راستی زهرا احتمالاً گوشیام آنتن هم نمیدهد.»😕
صدایم شکل فریاد گرفته بود.😠
داد زدم«آنتن هم نمیدهد!تو واقعاً 15 روز میخواهی بروی و تلفن همراهت آنتن هم نمیدهد؟»😠
گفت:«آره،اما خودم با تو تماس میگیرم نگران نباش..»😊
دلم شور میزد..😢
گفتم:«امین انگار یک جای کار میلنگد.جان زهرا کجا میخواهی بروی؟»😢
گفت:«اگر من الآن حرفی به تو بزنم خب نمیگذاری بروم. همش ناراحتی میکنی.»
دلم ریخت.....
گفتم:«امین، سوریه میروی؟»
میدانستم مدتی است مشغول آموزش نظامی است.
گفت:«ناراحت نشویها، بله!»
کاملاً یادم است که بیهوش شدم.
شاید بیش از نیم ساعت.
امین با آب قند بالای سرم ایستاده بود..
تا به هوش آمدم ،
گفت:«بهتر شدی؟»
تا کلمه سوریه یادم آمد،دوباره حالم بد شد. گفتم:«امین داری میروی؟واقعاً بدون رضایت من میروی؟»
گفت:«زهرا نمیتوانم به تو دروغ بگویم..بیا تو هم مرا به با رضایت از زیر قرآن رد کن..😔
حس التماس داشتم..😢
گفتم:«امین تو میدانی من چقدر به تو وابستهام..تو میدانی نفسم به نفس تو بند است...»😔
گفت:«آره میدانم»
گفتم:«پس چرا برای رفتن اصرار میکنی؟»😢
صدایش آرامتر شده بود،انگار که بخواهد مرا آرام کند...
گفت:«زهرا جان من به سه دلیل میروم.
دلیل اولم خود خانم حضرت زینب (س) است..
دوست ندارم یکبار دیگر آنجا محاصره شود..! ما چطور ادعا کنیم مسلمان و شیعهایم؟
دوم اینکه به خاطر شیعیان آنجا،مگر ما ادعای شیعه بودن نداریم؟شیعه که حد و مرز نمیشناسد..!
سوم هم اینکه اگر ما نرویم آنها به این جا میآیند.زهرا؛ اگر ما نرویم و آنها به اینجا بیایند چه کسی از مملکت ما دفاع میکند؟»
تلاشهای امین برای راضی کردن من بود و من آنقدر احساساتی بودم که اصلاً هیچ کدام از دلایل مرا راضی نمیکرد..
گفتم:«امین هر وقت همه رفتند تو هم بروی. الآن دلم نمیخواهد بروی.»
گفت:«زهرا من آنجا مسئولم.میروم و برمیگردم اصلاً خط مقدم نمیروم.کار من خادمی حرم است نه مدافع حرم.نگران نباش.»
انگار که مجبور باشم گفتم:«باشه ولی تو را به خدا برای خرید سوغات هم از حرم بیرون نرو!»
آنقدر حالم بد بود که امین طور دیگری نمیتوانست مرا راضی کند..😔
نمیدانم چگونه به او رضایت دادم.
رضایت که نمیشود گفت..گریه میکردم و حرف میزدم؛دائم مرا میبوسید و
میگفت «اجازه میدهی بروم؟»
فقط گریه میکردم..😭
حالا دیگر بوسههایش هم آرامام نمیکرد.
چرا باید راضی میشدم؟😔
امین،تنهایی،سوریه...
به بقیه این کلمات نمیخواستم فکر کنم..😔
تا همین جا هم زیادی بود!
ادامه دارد..😉
#ادامھ_دارد🍃
بھ قلم: #زندگےنامهشهیدامینڪریمے
#بهروایتهمسرشهید
🌸کپے با ذڪر منبع
و نام نویسنده بلامانع است...🍃
🌹| @Heiyat_Majazi
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃