✨رخصت می طلبم از صاحب الزمان"عج"
که سعادت اینو داشتم راوی هیئت مجازی
در دل های حقیقی شما باشم....✋🏻
شهيدان، ای سبک بالان عاشق🍃
زمين با همه عظمت و بزرگی اش
با همه قدرت و جاذبه اش🌏💙
توان جذب شمارا نداشت
نه مال تواناست شما را جذب كند و نه مقام
نه زيبا رويان توانستند شما را جذب كنند و نه طنازان
نه احترام ديگران
شما آسمانی بوديد🌌
شما خدا را ديديد و من هوا را
شما عاشقی كرديد و پرواز نموديد و من هوس بازی كردم و
در جا ماندم شما برنده از رفتنتان شديد و من شرمنده از بودنم
پس شرمنده ام. شهيدان شرمنده ام💔
پرودگارا:
کوله بار تمنایم خالیست🥀 و موج سخاوت تو همچنان جاری🌊
نمی ایستم از حرکت تا باران مهربانیت نایستد💧🌱
°•گمشده:
_جاده تاریک زندگی ام روز به روز سیاه و ظلمت خودش را با تازیانه های سرد بر روی پرده ی زندگی ام به نمایش میگذاشت.
در جاده پر و پیچ و خم و تاریک زندگی ام گم شده بودم.
ان قدر در تاریکی مطلق فرو رفته بودم که روشنایی و نور امید برایم حسرت شده بود.
"حال گمشده را گمشده میفهمد و بس!!!!"
_مثل کودکی ام!که در دل شهر گم شده بودم که با پریشان حالیم با وجود اینکه انتظار گمشده را به قلبم میدادم، ناگهان غریب ترین آشنا؛
سربازی که با چهره نورانی و ارامبخش✨
قلب بی قرارم رو تسکین داد🙃
_با او همدل و هم قدم شده و اولین بریدگی جاده ی تاریکی را دور زدیم🛣 و مسیر روشنایی رو در پیش گرفتیم💛
هر جاده ای خاطره ها میسازدو برایت بهترین ها و سخت ترین هارا به ارمغان می اورد.🌾
_تولد دوباره ی من!جان تازه ای برای روح خسته و دل شکسته ام شد..
نور امید را غریب ترین اشنا به دل بی قرارم بخشید💫
و با وجودش انیس دلم و دنیای تاریکم شد💕
انتهای جاده زندگیم دیگر به بن بست نخورد...
بلکه به قشنگ ترین و بهترین هدف
ان هم عاشقی خدا ختم به خیر شد🕋
دنیای تاریکم رنگ و بوی دیگری گرفت.
رنگ دنیایم مقدس شد و بوی خدایی گرفت🍂🧡
قصه از انجا شروع شد ک
در گروهی از عشاق خدا عضو شدم😇
اولش فقط برای اینک روی دوستامو زمین نندازم اومدم🙂
و پیام هارو هم نمیخوندم
نمیدونم چیشد
ک یه شب شروع کردم پیام های رفاقت یه دخترای گروهو بخونم✨
و فردا شب
۱۰ تا کارت پستال توی گروه گذاشتن!
و گفتن عدد انتخاب کنین!
من عدد ماه تولدم(۹) انتخاب کردم
ک باعث دلخوری یکی از عزیزترینامم شد
امیدوارم منو بخشیده باشه🙃
لینک برام باز نشد!
ناراحت شدم💔
بهم گفتن رفیق شهیدت
شهید بابک نوری هریس هستند🙃
نمیشناختمشون!!
رفتم پی وی یکی از دخترا!
گفتم چجوری دوست میشین؟
گفت:
یهو یه شهید ب دلت میشینه😇
میری تحقیق!
عاشقش میشی
باهاش حرف میزنی!
اونو رفیق و برادر خودت میدونی🙃💜
ولی اینو بدون!
قبل از اینک تو شهیدیو انتخاب کنی!
اون شهید بزرگوار تورو انتخاب میکنه🧔🏻💛
دیدی میخوای بری مشهد اقا نمیطلبه؟
شهدام همینطورن!
تا نخوان حتی بیادشونم نمیوفتی!🧡🍂
خیلی خبر خوشحال کننده ای بود💫
من خیلی سعی کردم خودمو از اون منجلاب زندگیم بیرون بکشم
ولی نشد!
تا اینک
داداش بابکم
اومد!
زندگیمو دستش گرفت
کمکم کرد!
عوض شدم
خیلی زیاد!
حتی خودمم موندم🙃
اما با مخالفت خانواده روبه رو شدم!
مسخره کردنم!
پشت سرم حرف زدن!
تهمتایی ک بهم زدن💔
و .....
ک بگذریم
اما ایندفعه هدف داشتم!
کسی نمیتونست جلوی هدفمو بگیره
اومدن سراغم گفتن
چجوری میتونی نمازتو بخونی؟
قرآنتو چطور!
ما نمیتونیم کمکمون کن!
رابطه با بعضی از دوستام کمرنگ تر شد! با اینک من بهشون وابسته بودم!
ی سری اخلاقیاتم عوض شد!
عصبانیتم کمتر
(همیشه موقع عصبانی شدنم قیافشون جلوی چشممه)
احترام ب خانواده
همه و همش عوض شد
باعث خوشحالی مامانم شدم🙃
و مامانم بهم افتخار کرد ک وارد این دنیای کثیف نشدم
و این حس خیلی خوبیه🙃