eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
قبول‌باشه از همگی 🖤. برای نظرات خوبتون به این آیدی پیام بدید : @Khadem_eshgh 🖤 یاعلی. 🏴'
﴿• 📿 •﴾ . . يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ  ای اهل ایمان! از خدا پروا کنید، و اگر مؤمن [واقعی] هستید آنچه را از ربا [بر عهده مردم] باقی مانده رها کنید. سوره 👈 بقره آیه 👈 ۲۷۸ . . .❣↻ نامـہ اے از عآشق تَـرین رفیـقِ تو👇 .📖↻ Eitaa.com/Heiyat_majazi
.↯ 🌿 ↯. . . 55 دستگاه امتحان 🔶 گاهی ممکنه که انسان یه کار خوبی رو با نیت خوبی انجام بده و شکست بخوره! خب این معلومه که در دستگاه امتحان اینطور برنامه ریزی شده که این کار شکست بخوره 👈🏼 بنابراین انسان نباید ذره ای ناامید و سرخورده بشه. ☢️ مثلا ممکنه خانمی "به خاطر امر ولایت" اقدام به کنه ولی هر کاری کنه بچه دار نشه. 💢 دقت کنید این بچه دار نشدن به این معنا نیست که خدا از اون خانم این نیت خوبش رو قبول نکرده... ❇️ چیزی که قطعی هست اینه که آدم به خاطر امر ولایت زحمت کشیده و همین میشه موفقیت در امتحان. حالا اینکه بچه دار بشه یا نشه واقعا دیگه اهمیتی نداره. 🔸 یا یه خانم یا آقایی به خاطر امر خدا ازدواج میکنند ولی اتفاقا گرفتار یه همسر بسیار بداخلاق یا بی دین میشن. این اصلا به معنای شکست در امتحانات الهی نیست.✔️ 🔸 قطعا خدا در دستگاه خودش میخواسته که اون فرد با اون همسر ازدواج و زندگی کنه و امتحان پس بده. بنابراین دیگه دلیلی برای ناراحتی و افسردگی و احساس شکست وجود نداره... . . ↯.♥.↯ یـٰا مـَنْ عِشـقَہُ شِـفٰـاء ..👇 .↯🌱↯. @Eitaa.com/Heiyat_majazi
•🍃⇩ ⇩🔑• . . 💫•|ریاضت آن کارهاے خلاف شرع نیست که در گذشته بعضے از متصوفه مرتکب مےشدند. ریاضت این است که الان دست شما باز است به بیت‌المال، هیچ‌کس هم نمیتواند متوجه بشود... خدا مشترے است! این که دست نزدے به بیت‌المال، ریاضت این است. این مےشود اراده؛ این اراده در بهشت مےشود «یفجرونها تفجیرا». 👤•| 📝•| 📺•| ۹۹/۱۰/۱۸ . . ↫ و عشـق؛ مَرڪب‌ِحرکت‌است‌نہ‌مقصـدِحَرکتـ👇 ‌•🔐⇩ Eitaa.com/Heiyat_majazi
░•. 👳🏻 .•░ . . سوال: بعضے بانوان از لاڪ ناخن استفاده مےڪنند،آیا مے‌توانند جهت مسح پا،فقط انگشت ڪوچڪ را ڪه لاڪ نخورده است مسح ڪنند؟💅 🍃 . . ‌🧐.•░ درمیانِ‌شڪ‌وشبہ‌بارهاگم‌گشتھ‌ام یڪ‌نشانےازخودت؛درجیبِ‌ایمانمـ‌گذار👇 📖.•░ Eitaa.com/Heiyat_majazi
シ 』‌‌ . . شب عملیات بود! حاج‌اسماعیل‌حق‌گو بہ علے مسگرے گفت: - ببین تیربارچے چه ذڪری میگہ ڪه اینطور استوار جلوےتیروترڪش ایستاده و اصلا ترسے به دلش راه نمیده!😌☝️🏻 نزدیڪ تیربارچے شد و دید داره با خودش زمزمہ میڪنه : دِرِن ، دِرِن ، دِرِن...[آهنگ پلنگ صورتی!]😐😂 معلوم بود این آدم قبلا ذڪرشو گفتہ ڪه در مقابل دشمن این گونہ ،شادمانہ مرگ رو بہ بازی گرفتہ!🙂😎 . . اےكشتگان‌عشق‌برایم‌دعاکنید يعنےنميشودڪه‌مراهم‌صداكنيد؟👇 『🖤:🍃』 Eitaa.com/Heiyat_majazi
🌙 》 🌸میࢪزا جواد آقا ملکے تبریزے:🌸👇 🍃🍂از حضرت صادق (علیه السلام) روایت است کہ هࢪکس نماز شب نخواند، از ما نیست. 🌿 دࢪ سخن دیگࢪے از آن حضࢪت آمده است: منفوࢪترین خلایق نزد پࢪوࢪدگاࢪ، آنانند کہ دࢪ شب مثل لاشہ اے افتاده و دࢪ ࢪوز هم سرگرم بطالت و بیهودگے اند! (بحاࢪ الانوار، ج۱۳، ص۳۵۴) 🍃 کسے که تمام شـــب ࢪا بخوابد و هیچ بخشے را بہ عبادت و خلوت با خدا نپࢪدازد، شیطان بࢪ او مسلط مے شود. 📚 نماز عاࢪفانه، میࢪزا جواد ملکے تبࢪیزے ؏ـمـرے گذشت بعدِ تو و نرفت عادتِ شب زندھ دارے امـ👇 《🍃🕕》 http://Eitaa.com/Heiyat_majazi
هدایت شده از حِفـ♡ـظِ مَجــٱز؎
🍃❣😇{ بخونیم ببینم جمعه دلتنگی ما تبدیل به میشه؟! 🤩😶😍 🌱* Eitaa.com/hefz_majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•🍃⇩ ⇩🔑• . . 💚••امام علے علیه السلام: 🌸••مَن رَجاكَ فَلا تُخَيِّب أمَلَهُ ☔️••ڪسے را که به تو امید دارد، ناامید نڪن. 📘••غررالحکم، حدیث 422 . . ↫ و عشـق؛ مَرڪب‌ِحرکت‌است‌نہ‌مقصـدِحَرکتـ👇 ‌•🔐⇩ Eitaa.com/Heiyat_majazi
••🍃📿••﷽ ○ختم صلوات امروز بہ نیت: 🕊(شهید ابراهیم هادے)🕊 •|صلوات های خواندھ شدھ: 💚200💚 |ارسال صلوات‌ها بھ نشونےِ: @sadattt313ツ ڪولھ‌بارت‌ࢪا پرو‌پیمون‌نگھ‌دار☺️👇 @heiyat_majazi ••📿🍃••
[• 📝•] • +🌵 °|• ‌‌‌‏با این قیافه ی ضایع و داغونی که من موقع نماز صبح باهاش به درگاه الهی پناه می برم و پرودگار که ما را چرب و چیلی و زشت هم بغل می کند میشه فهمید خدا از اوناس که اخلاق براش از همه چی مهم تره...☺️ ✌️🏻 :: 🌱 +🌵 • •|♻️|• این تازه شـروع ماجـراست... ↗️ @heiyat_majazi
【• •】 . . +⚠️‌‌ . . •\• خیلی از گناهای ما از سر بیکاریه... وقتی خودت نفستو مشغول به چیز درست درمون نکنی، اون تو رو مشغول به چیزهایی میکنه که نباید.. بیکار نمون‌.. هر دقیقه یه کار مفید کن✋ . . +⚠️ ↫ ✋🏻         . . | |💚 😌☝️ @heiyat_majazi •🍃•☝️•
🕊🍃 [• 🌙 •] . . •\• ‌اینقد آدم خوبی باشیم که ما نریم دنبال شهادت..؛ اون بیاد دنبالمون❣ :) شدنیه✋ 📿| 🕊| . . 🌷سربازِ آقا نمےمـــونھ‌ تــــــــا ظهور رو ببینھ‌! بلڪھ‌|شهید| مے‌شھ‌ تـ⇜ـا ظهور نزدیڪ شھ‌ @heiyat_majazi 🌿⃟🕊
░•. 👳🏻 .•░ . . پرسش 📝اگر كسی به مسجد برود و كفشش را ببرند آیا می‌تواند كفش دیگری را كه جای آن گذاشته‌اند ببرد؟ ✍اگر كفش او را ببرد و كفش دیگری به جای آن بگذارند چنانچه بداند كفشی كه مانده مال كسی است كه كفش او را برده در صورتی كه از پیدا شدن صاحبش مأیوس و یا برایش مشقت داشته باشد می‌تواند به جای كفش خودش بردارد ولی اگر قیمت آن از كفش خودش بیشتر باشد باید هر وقت صاحب آن پیدا شد زیادی قیمت را به او بدهد و چنانچه از پیدا شدن او ناامید شود باید با اجازه حاكم شرع زیادی قیمت را از طرف صاحبش صدقه بدهد و اگر احتمال دهد کفشی که مانده مال کسی نیست که کفش او را برده حکم مجهول المالک را دارد یعنی باید از صاحبش جستجو کند و اگر از پیدا شدن او نا امید شد از طرف او به فقیر غیر سید صدقه دهد. 📚توضیح المسائل حضرت امام (ره)، م 2581 🍃 . . ‌🧐.•░ درمیانِ‌شڪ‌وشبہ‌بارهاگم‌گشتھ‌ام یڪ‌نشانےازخودت؛درجیبِ‌ایمانمـ‌گذار👇 📖.•░ Eitaa.com/Heiyat_majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
シ 』‌‌ . . [🤣👏🏼]• خاطرھ طنز جبهہ از زبان آزادھ غلامعلے شیرالے! . . اےكشتگان‌عشق‌برایم‌دعاکنید يعنےنميشودڪه‌مراهم‌صداكنيد؟👇 『🖤:🍃』 Eitaa.com/Heiyat_majazi
|≡‌📜≡‌| . . 🍃امام علی؏: یڪے از والاترین مراتب نیڪـ✨ـوڪارے لطف و اِحسان نسبت به یتیمان است😇🌸 📖فهرست غررالحکم، ص ٤٣١ ... . . - خدایا‌نَـزارازدَستِـت‌بِـدَمـ👇 ‌|≡💖≡‌‌| Eitaa.com/Heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
°‌/• #قصه_دلبرے💞 •/° #رهایی_از_شب #قسمت_شصت_و_هشت جواب تلفنهای فاطمه رو یک درمیون میدادم چون در
°‌/• 💞 •/° کلید رو توی قفل چرخوندم. ‌ ‌ صحنه ای که دیدم باور کردنی نبود! نسیم ومسعود به همراه کامران مقابلم ایستاده بودند! کامران یک سبد بزرگ گل در دستش بود و با چشمانی زلال و پر جنب و جوش نگاهم میکرد. از فرط حیرت دهانم وا مونده بود. مسعود با کنایه خطاب به چادر سرم گفت:تعارفمون نمیکنی بیایم داخل خاله سوسکه؟ کم کم حیرت جای خودش رو به عصبانیت داد. نگاه سرد و تندی به مسعود ونسیم کردم و گفتم: فکر نمیکنید باید از قبل خبرم میکردید؟ نسیم با لحن لوسی گفت: _عزیزم باور کن ما هم به اصولات و مبانی اخلاق وفاداریم ولی وقتی تلفنت خاموشه وهیچ راه ارتباطی وجود نداره مجبور شدیم به درخواست آقا کامران بی خبر مزاحمت بشیم. خواستم جواب نسیم رو بدم که کامران با صدایی محجوب گفت: تقصیر من شد عزیزم.ببخش اگه بی خبر اومدیم. ظاهرا اونها اومده بودند که میهمانم باشند ولی من دلم نمیخواست اونها از پاگردم جلوتر بیان! هرآن احتمال میرفت فاطمه از راه برسه و ممکن بود هزار و یکی فکر ناجور درموردم کنه!ولی آخه چطور میتونستم اینها رو از در خونم دک کنم؟! مسعود باز با کنایه به چادرم گفت:خاله سوسکه برید کنار ما بیایم تو!! نسیم در حالیکه در رو هل میداد و داخل میومد گفت : واای اون چیه حالا سرت انداختی؟! نکنه موهات بهم ریختست میترسی کامران فرار کنه؟ با حرص دندونهامو روی هم فشار دادم.و از کنار در عقب رفتم.کامران تردید داشت که داخل بیاد. بازهم صدرحمت به شعور وادب او! او حسابی به خودش رسیده بود یک کت اسپرت آبی تنش بود و شلوار سورمه ای.موهای خوش حالتش رو کمی کوتاه تر کرده و همه رو به سمت بالا سشوار کشیده بود.با این طرز پوشش و آرایش خیلی شباهت به دامادها پیدا کرده بود.مسعود دست او رو گرفت وگفت بیا دیگه داداش!! کامران با دلخوری گفت:فکر نمیکنم صاحبخونه رغبتی داشته باشه به دعوتمون! مسعود نگاهی معنی دار بهم کرد. من روم رو ازشون برگردوندم وبا حالت تشویش وناراحتی دور تر از نسیم روی مبل تک نفره نشستم. مسعود دست کامران رو گرفت و داخل آورد. کامران سبد گل رو در حالیکه روی میز میگذاشت در مبل همجوارم نشست.بینمون سکوت سردی حاکم شد.دلم شور میزد.اگر الان فاطمه می اومد و اینها رو میدید چه فکری درموردم میکرد؟ اصلا باور میکرد که اینها خودشون، بی اجازه ی من وارد این خونه شدند؟ از جا بلند شدم ودر حالیکه به سمت آشپزخونه میرفتم نسیم رو صدا کردم. اونها حق نداشتند که آدرس منو به کامران بدن! این کار اونها کاملا نشون میداد که اونها شمشیرشون رو از رو بستند! چند لحظه ی بعد نسیم در آشپزخونه ظاهر شد.و در حالیکه با چادرم ور میرفت گفت:بله خان جووون؟ چادرم رو از زیر دستش کشیدم وبا غیض گفتم: _به چه حقی آدرس منو به کامران دادید؟ مگه از همون اول قرار براین نبودکه هیچ کس آدرس منو نداشته باشه؟ او خیلی خونسرد گفت:همیشه که شرایط یک جور نیست! با عصبانیت گفتم:یعنی چی؟ پس این یک جنگه آره؟اونشب که از در خونه رفتی میدونستم دیر یا زود زهرتو میریزی.خیلی زود از خونه ی من گم شید بیرون.از همون اولشم اشتباه کردم راتون دادم. او باز هم با خونسردی لج در بیاری جای جواب دادن در یخچالم رو باز کرد و در حالیکه داخلش رو نگاه میکرد با تمسخر گفت:یخچالتم که خالیه! فک کردم یک کیس بهتر پیدا کردی! با این وضعیت قراره دست از شغلت برداری؟ از شدت ناراحتی و عصبانیت داشت منفجر میشدم. دریخچال رو بستم و در حالیکه او را هل میدادم گفتم:بهت گفتم از خونه ی من برید بیرون! او با خنده ای عصبی لپم رو کشید و گفت:جوووون!! نازی!! ببین چقدر عصبانیه! بعد چهره ی اصلیش رو نشون داد و در اوج بدجنسی تو صورتم اومد که :چرا خودت بیرونمون نمیکنی؟! وبعد با خنده ی حرص دربیاری به سمت پذیرایی رفت وخطاب به اونها گفت:هیچ وقت یخچال عسل خالی نبوده! ولی طفلی از وقتی که بیکار شده واقعا به مشکل برخورده!! حیوونی بخاطر همین ناراحته!!دوس نداره پیش مهمون به این عزیزی شرمنده شه!! کامران گفت:پذیرایی احتیاجی نیست. من برای دیدن خود عسل اومدم. نسیم گفت:منم بهش گفتم! ولی عسله دیگه.. کنار کابینتها روی زمین نشستم و سرم رو محکم توی دستم بردم. خدایا چرا باهام اینطوری میکنی؟ هنوز بسم نیست؟ من که توبه کردم.!! هر سختی ای هم به جون میخرم ولی دیگه قرار نشد آبرو و امنیتم رو وسیله ی آزمایشات کنی..حالا چیکار کنم؟ اگه الان فاطمه بیاد چه خاکی به سرم بریزم!!؟؟؟ تو خبرداری که اونها سرخود اومدن داخل فاطمه که خبر نداره!! اشکهام یکی پس از دیگری از روی گونه هام پایین میریخت و چادرم رو خیس کرد.احساس کردم کسی کنارم نشست.با وحشت صورتم رو بالا بردم.کامران با مهربانی ونگرانی نگاهم میکرد.. ادامه دارد... ✍بھ‌ قلمِ:ف.مقیمے °\•💝•\° اوست‌گرفتہ‌شهردل من‌بھ‌ڪجاسفربرم...👇 °\•📕•\°‌ Eitaa.com/Heiyat_majaz
هیئت مجازی 🚩
°‌/• #قصه_دلبرے💞 •/° #رهایی_از_شب #قسمت_شصت_و_نهم کلید رو توی قفل چرخوندم. ‌ ‌ صحنه ای که دیدم ب
°‌/• 💞 •/° کامران کنارم نشسته بود. _عسل؟؟!!! با هق هق و التماس گفتم:کامران خواهش میکنم..قسمت میدم برو..چرا دست از سرمن برنمیداری.بخدا من اونی که تو فکر میکنی نیستم!! کامران لبخند تلخی زد:اینم تقدیر منه! نمیدونم چرا تو زندگی من همه عوضی اند!هرکی رو که فک میکنم هست در اصل نیست! وگرنه الان در آستانه ی سی وسه سالگی باید بچه هامو پارک می بردم. گفتم:من دعا میکنم خدا یک دختر خوب و حسابی قسمتت کنه.فقط التماست میکنم دست از سر من بردار. کامران بغصش رو فروخورد و سرش رو پایین انداخت:چرا؟؟از وقتی اومدم فقط حواسم معطوف توست.واسه چی اینقدر از دیدنم ناراحتی؟ سکوت کرد. پشت هم آب دهانش رو قورت میداد.شاید هم بغضش بود که فرو میخورد! _اونروز بعد از رفتنت خیلی با خودم کلنجار رفتم تا علت کارت رو بفهمم.جمله ی آخرت جوابمو داد.با خودم گفتم کامران عسل هم مثل تو خستست! عسل هم از اینهمه بلاتکلیفی خستست.!! من در این مدت با خیلی دخترها بودم..ولی..ولی عسل در تو یک چیزی هست که.. تو حرفش پریدم:اینا رو قبلنم هم گفته بودی.. کامراااان، چرا نمیخوای بفهمی من بقول خودت خسته ام!! دیگه نمیخوام تو این روابط باشم.میدونم برات مسخره میاد.میدونم تو هم مثل نسیم مسخرم میکنی..ولی کامران من..من دیگه نمیخوام گناه کنم! کامران خیلی عادی سرش رو به حالت تایید تکون داد وگفت:میدونم ..میدونم..اصلا حرفهات مسخره نیست. من با ناباوری نگاهش کردم.میخواستم مطمئن بشم که باهام بازی نمیکنه. او با نگاهی مصمم و دلسوزانه بهم خیره شده بود. پرسیدم:واقعا ..تو..برات مسخره نیست؟ برق دلنشینی در چشمهاش نقش بست و در حالیکه چشمهاشو باز وبسته میکرد به آرومی نجوا کرد:نه...اصلا حسابی گیج شده بودم. او گفت:منم از این شرایط خسته شدم.میخوام تکلیف زندگیم یک بار برای همیشه روشن شه.من میدونم که واقعا اومدنم به اینجا دور از ادب بود ولی باید میومدم واین حرفها رو بهت میزدم و... آه عمیقی کشید و گفت:میخوام از این به بعد محرم هم بشیم. فکم پایین افتاد.چشمام گرد شد. او خودش رو جابجا کرد و با شادمانی گفت:من با خونوادم صحبت کردم.اونا حرفی ندارن.فقط میخوان هرچی زودتر من سرو سامون بگیرم. به لکنت افتاده بودم. گفتم: اممم...حتما داری..شوخ..ی میکنی! کامران من و شما هیچ وجه اشتراکی باهم نداریم. کامران با شور واشتیاق نگاهم میکرد. _چرا این فکر ومیکنی.! من باهیچ دختری بیشتر از یکماه دووم نیاوردم.!! هیچ کدومشون برام جاذبه نداشتند.فقط سرگرم کننده بودند.الان نزدیک هفت ماهه تو رو میشناسم و هر وقت تو قهر کردی اونی که مجنون وار واسه منت کشی میومده من بودم.دختر! تو خواب وخوراک منو گرفتی میدونی چرا؟؟ چون همونی هستی که همیشه آرزوش رو داشتم... حرفهای کامران اگرچه با شور و وصف بی مثالی در زبانش جاری میشد ولی من نمیتونستم باورش کنم .چون بارها از زبون مردها ی دور وبرم شنیده بودم ومیدونستم اگر من هم مثل باقی دخترهایی که نزدیک اینها بودند از همون روز اول تو اتاق خوابشون میرفتم جاذبه ای براشون نداشتم!! پوزخندی زدم و از جام بلند شدم. چقدر خوب بود که چادر سرم کردم.با چادر احساس آرامش داشتم.ولی چرا کامران هیچ عکس العملی نسبت به تغییرات من نشون نداد؟ هم توی کافه هم الان که با چادر مقابلشم؟ او هم ایستاد. من پشت به او ایستاده بودم. با صدای آرومتری گفت:عسل..تو حرف حسابت چیه؟ به سمتش چرخیدم و گفتم:من بچه نیستم که با تصمیمات عجولانه و احساسی آینده م رو تباه کنم.تو یا خیلی احساساتی واحمق هستی یا خیلی زرنگ! چرا باید پسری مثل تو از دختری مثل من خواستگاری کنه؟ _خب شما بگو چرا باید نکنه؟ کلافه و سردرگم گفتم: _معلومه! ! واسه اینکه تو هیچی از من نمیدونی..نه از خودم نه از خونوادم..نه از گذشته م ..نه از.. وسط حرفم پرید ودر حالیکه با احتیاط بیرون آشپزخونه رو نگاه میکرد آهسته گفت:گذشته خانواده ی هرکسی تو رفتارات و طرز حرف زدن اون آدم مشخص میشه..همین قدر بهت بگم که اون قدر میفهمم که فرق بین تو و امثال این دوستت نسیم خیلیه... گذشته ت هرچی میخواد باشه باشه..من دلم میخواد شریک زندگیم کسی باشه که بهش اعتماد داشته باشم..ببخشید رک میگم. .دست هر خری به تنش نخورده باشه. . ادامه دارد... ✍بھ‌ قلمِ:ف.مقیمے °\•💝•\° اوست‌گرفتہ‌شهردل من‌بھ‌ڪجاسفربرم...👇 °\•📕•\°‌ Eitaa.com/Heiyat_majaz
🌙 》 ✨ نماز شب اࢪاده و عزم مے خواهد. خواستن تنها كافے نيست، بايد با تصميم جدے خوابيد. ⚡️ضعفِ اࢪاده جزء مهمترين عوامل محروم ماندن از نماز شــب و سحࢪخيزے مے باشد. بايد با اين ضعف و سستے اࢪاده مبارزه كرد. 🌼 امام علے(علیه السّلام) مے فࢪمايند: «ضادّوا التوانى بالعزم؛ بہ وسيله عزم، با سستے مباࢪزه كنيد» 🌸تفكࢪ دࢪ اهميت نماز شـــب و خواندن دعاهاے قبل از خواب، بࢪاے تقويت اࢪاده و عزم مفيدند. ‼️ دࢪ هࢪ صوࢪت، اگࢪ گاهے موفق بہ نماز شـــــب نشديد، قضاے آن ࢪا بہ جا آوࢪيد. 📀 لوح فشࢪده پࢪسمان، نهاد نمايندگے مقام معظم رهبࢪے دࢪ دانشگاه ها، كد: ۵/۱۰۰۱۰۵۴۵۵ ؏ـمـرے گذشت بعدِ تو و نرفت عادتِ شب زندھ دارے امـ👇 《🍃🕕》 http://Eitaa.com/Heiyat_majazi
﴿• 📿 •﴾ . . سَلْ بَنِي إِسْرَائِيلَ كَمْ آتَيْنَاهُمْ مِنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ ۗ وَمَنْ يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ  از بنی اسرائیل بپرس: چه بسیار نشانه های روشن به آنان عطا کردیم، و هرکس نعمتِ [هدایت] خدا را پس از آنکه به او رسید، تبدیل [به کفر] کند، [بداند] که یقیناً خدا سخت کیفر است. 👌 سوره 👈 بقره آیه 👈 ۲۱۱ . . .❣↻ نامـہ اے از عآشق تَـرین رفیـقِ تو👇 .📖↻ Eitaa.com/Heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
.↯ #حرفاے_درگوشــے🌿 ↯. . . #افزایش_ظرفیت_روحی 55 دستگاه امتحان 🔶 گاهی ممکنه که انسان یه کار خوبی
.↯ 🌿 ↯. . . 56 ☢️ یا مثلا مردم ما در انتخابات سال 84 با نیت درست پای صندوق های رای اومدن و فرد مناسبی رو برای "ریاست جمهوری" انتخاب کردند. اما بعدها این فرد دچار انحرافاتی شد و خرابکاری هایی رو کرد که همچنان هم ادامه داره. ❇️ در این جا با اینکه نیت و عمل درست بوده ولی نهاییش خوب نبوده. این اتفاق حتما طبق خواست و برنامه دستگاه امتحان رقم خورده. ⭕️ بنابراین هیچ کسی نباید بگه چون فلانی که مثلا حزب الهی و انقلابی بود و خراب از آب دراومد پس دیگه ما به افراد انقلابی رای نمیدیم! این نشون دهنده عدم درک دستگاه امتحان هست. 🔸 هم در امتحانات اجتماعی و هم در امتحانات فردی باید به این موضوع دقت کرد که "نباید به موفقیت یا شکست ظاهری در دنیا اهمیت داد". 🔵 بر عکس این هم هست. یعنی گاهی وقت ها یه نفر با نیت بد یه عمل بدی رو انجام میده و اتفاقا نتیجه خوبی هم میگیره و موفق میشه! اینم بخشی از دستگاه امتحان هست... . . ↯.♥.↯ یـٰا مـَنْ عِشـقَہُ شِـفٰـاء ..👇 .↯🌱↯. @Eitaa.com/Heiyat_majazi
•🍃⇩ ⇩🔑• . .   ✨••امام صادق علیه السلام: 🌻«عمل خالص عملیست که نخواهے برای آن عمل از طرف هیچ کس غیر از خداے بزرگ ستایش شوے.»🍃 📘اصول کافے،باب الاخلاص،جلد۲ . . ↫ و عشـق؛ مَرڪب‌ِحرکت‌است‌نہ‌مقصـدِحَرکتـ👇 ‌•🔐⇩ Eitaa.com/Heiyat_majazi
°! 😎 ¡° 🔴 پرواز جنگنده F-۳۵ در آسمان ایران کذب است 🔹 نیمه شب گذشته شنیده شدن صدای آژیر خطر در یکی از مناطق غرب تهران و همزمان پرواز مشکوک یک فروند هواپیمای مسافربری متعلق به خطوط هوایی ترکیه، در فضای عمومی خبرساز شد. 🔹 یک مقام آگاه در نیروهای مسلح شایعه ورود جنگنده‌های اسرائیلی در آسمان کشور را تکذیب کرد و گفت ماجرای دیشب هیچ ارتباطی با تهدیدات هوایی که منجر به فعال شدن سیستم پدافند هوایی کشور شود، نداشته است. . ⛔️ 🍃 . . ✌️🏿°‌¡ جوان حزب اللهے بصیر باشیمـ 👇 📡°! Eitaa.com/Heiyat_majazi