‹ #سر_به_مهر 💚' ›
5- آسان شدن بلای مرگ
انتقال روح از بدن و کوچ آن به سوی
آخرت در سیر آيات شريفه به "سکره
الموت یا غمرات الموت" تعبیر شده است.
در این لحظات انسان از چند سو در محاصره عوامل گوناگون قرار میگیرد.
_از یک سو فرشتگان مرگ برای قبض روح
او آمده اند.
_از یک سو شیطان به وسوسه های نهایی میپردازد.
_از سویی دیگر علاقه به فرزند و مال و مقام
دنیا او را رها نمیکند.
_و مهمتر اینکه ترسی از مرگ و امیدواری
به خدا و معصومان؛ و اعتقادات دینی که
عمری با آنها زیسته او را مضطرب میسازد.
قرآن بارها روی مسئله مرگ خصوصا لحظه
جاندادن تاکید داشته است و به انسان هشدار
میدهد که چنین لحظه ای برای همه وجود
دارد.
#صحیفه_سجادیه
#دعاے_چهارم
#فراز۱۶تا۱۹
.
.
|| سجّاده هم به او دلبستھ بود..
🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
⟨ #ڪتابچه📚🌱'' ⟩
فرمانروای مه، رمانی است دربارۀ چند خانم که برای سیر و سلوک دست به دامن استادی میشوند که بارها او را آزمودهاند و کرامات مختلفی از او دیدهاند.👀
با انجام دستوراتی که استاد به آنها میدهد و تزکیه نفس، هر کدام به توفیقاتی دست مییابند که به صورت عادی غیرممکن به نظر میرسد.😳
در میانۀ راه، آنچه بیش از همه آزارشان میدهد، شکی است به استادشان، اینکه استاد عرفان آنها، واقعاً با معصومین در ارتباط است، یا …🤨
وقتی یکی از آنها مستجاب الدعوه می شود، یا به چشم بصیرت می رسد و دیگری توان طیالارض پیدا میکند، جایی برای شک باقی نمیماند.😃
آن ها، یقین می کنند و جلو می روند تا شخصاً به حقیقت دست پیدا کنند. کراماتی که زنهای گروه به دست میآورند، روز به روز بیشتر میشود…
فرمانروای مه، رمانی است بدیع و جذاب و کارآمد؛ به ویژه در دورهای که دیننماهای کاذب، تلاش میکنند با تبلیغات دروغین، جایگاه ویژهای بین جوانان، بهخصوص مسلمانان بیابند.👌🏻
.
.
فڪر خوب همراه با
معرفےِ ڪتابهاے خوب😁👇
●📖⨾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
|• #خانواده_درمانے🍃•|
🔰کاراگاه بازی ممنوع❌
با مچگیری همسرتون، اونو راستگو نمیکنید بلکه او دروغگوی حرفهای میشه❗️
با:↯↯
کیف و جیب گشتن
گوشی چک کردن
هی کجایی،کجا میری،کی میای گفتن......!⛔️
📝 امنیت برقرار نمیشه😑
بدتر باعث میشه اون به دروغ گفتن حریصتر بشه😵💫
چون ممکنه با این رفتارای شما همسرتون فکر کنه غرورش داره شکسته میشه...😣
📝عاقلانه رفتار کنیم👌
کارآگاه بازی رو بذاریم کنار اگرم مشکلی هست با منطق و محبت کردن حلش کنیم.🤗🥰
#خانواده_خوشبخت
#سبک_زندگی_درست
#هر_دو_بدانیم
.
.
.
در سـاحل آرامش خانوادھ ☺️
🍃💛•• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
13.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. ⃟ٜٖ👶🏻 •| #نسل_مهدوے🍃|•
⛔️ به این جملات ساعت ها فڪر ڪنیم:
« بچه های ما آر پی جی هم نداشتند!
اما با ایمان! با صلابت! همین جوانان با
دست خالی! اما با دل پر از امید! ایمان به خدا! »
💪#خرمشهر با اینها آزاد شد!
با این جوانها! با این ایمانها! با این امیدها!
🔰«جوانهاے عزیز! بچههاے عزیز من!
فردا مال شما است، آینده مالِ شما است؛
شما هستید ڪه باید این تاریخ را با عزّتش محفوظ نگه دارید؛
شما هستید ڪه این بارِ مسئولیّت را بردوش دارید؛
🔶خرّمشهرها در پیش است؛
نه در میدان جنگ نظامی، [بلکه]
در یڪ میدانے ڪه از جنگ نظامے سختتر است.»
⚠️الان اگه فشار اقتصادے هست،
اگه سختے تربیت هست، اگه مشکلاتے
سر راه #فرزند_آوری هست ....
اما یادمون نره ، خرّمشهرها در پیش است!
.
.
ایرانـم، جـوانـ بمـان😍✌️
°•👶🏻🍼•°Eitaa.com/Heiyat_Majaz
{ #دل_آرا ⛱' }
.
+هـروقـتتونستـیمخـوبِآدمـاییروبگیـم؛
کهبدمـونرومیگفتـن.
اونوقـتتازهمیـشهکـمکـمرومـونحسـابکـرد....
.
- اۍ آرامِ دل هـر غریبِ وحشتزدهـ '🌱
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
⟮ #شـبهاے_بلھبرون⚘️ ⟯
امروز اومدم فقط یک جمله بگم:
بندهی شیطان نَشیم..
.
.
ـــ ـ🪽شھـادت سنگـ را بوسیدنے ڪرد ــ
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
#قصّه_بشنو☺️✌️➻ ◽️رمان #نسل_سوخته بهقلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت یازدهم! › ــــ از اون روز به بعد
#قصّه_بشنو☺️✌️➻
◽️رمان #نسل_سوخته
بهقلم شھید طاها ایمانے
‹ پارت دوازدهم! ›
ــــ توی همون حالت ... کیفم رو گذاشتم روی میز و نیم چرخ ... چرخیدم سمتش ... خیلی
جدی توی چشم هاش زل زدم... محکم مچش رو گرفتم و با یه ضرب ... یقه ام رو از
دستش کشیدم بیرون ...
- بهت گفتم برو بشین جای من ...
برای اولین بار، پی یه دعوای حسابی رو به تنم مالیده بودم... اما پیمان کپ کرد ...
کلاس سکوت مطلق شده بود ... عین جنگ های گالدیاتوری و فیلم های اکشن ... همه ایستاده بودن و بدون پلک زدن ... منتظر سکانس بعدی بودن... ضربان قلب خودمم
حسابی بالا رفته بود ... که یهو یکی از بچه ها داد زد ...
- برپا ...
و همه به خودشون اومدن ... بچه ها دویدن سمت میزهاشون ... و سریع نشستن ... به جز من، پیمان و احسان ...ضربان قلبم بیشتر شد ... از یه طرف احساس غرور می کردم ... که اولین دعوای زندگیم برای دفاع از مظلوم بود ... از یه طرف، می ترسیدم آقای غیور ... ما رو بفرسته دفتر ...
و... اونم من که تا حالا پام به دفتر باز نشده بود ... معلم مون خیلی آروم وارد کلاس شد ... بدون توجه به ما وسایلش رو گذاشت روی میز ... رفت سمت تخته ... رسم بود زنگ ریاضی ... صورت تمرین ها رو مبصر کلاس روی تخته می نوشت ... تا
وقت کلاس گرفته نشه ...بی توجه به مساله ها ... تخته پاک کن رو برداشت ... و مشغول پاک کردن تخته شد ... یهو مبصر بلند شد ...
- آقا ... اونها تمرین های امروزه ...
بدون اینکه برگرده سمت ما ... خیلی آروم ... فقط گفت ...
- می دونم ...
سکوت عمیق و بی سابقه ای کلاس رو پر کرد ... و ما سه نفر هنوز ایستاده بودیم ...
- میرزایی ...
- بله آقا ...
- پاشو برو جای قبلی فضلی بشین ... قد پیمان از تو کوتاه تره ... بشینه پشتت تخته رو درست نمی بینه ...
بدون اینکه حتی لحظه ای صورتش رو بچرخونه سمت کلاس... گچ رو برداشت ...
- تن آدمی شریف است، به جان آدمیت ... نه همین لباس زیباست، نشان آدمیت .
امتحانات ثلث دوم از راه رسید ...
توی دفتر شهدام ... از قول مادر یکی از شهدا نوشته بودم ...
- پسرم اعتقاد داشت ... بچه مسلمون همیشه باید در کار درست، اول و پیش قدم باشه ... باید شتاب کنه و برای انجام بهترین ها پیشتاز باشه ... خودش همیشه همین طور بود... توی درس و دانشگاه ... توی اخلاق ... توی کار و نماز ...این یکی از شعارهای سرلوحه زندگی من شده بود ... علی الخصوص که 2 تا شاگرد اول دیگه هم سر کلاس مون بودن... رسما بین ما 3 نفر ... یه رقابت غیررسمی شکل گرفته بود ... رقابتی که همه حسش می کردن ... حتی بچه های بیخیال و همیشه خوش کلاس ... رقابتی که کم کم باعث شد ... فراموش کنم، اصلا چرا شروع شده بود ... یک و نیم نمره داشت ... همه سوال ها رو نوشته بودم ... ولی جواب اون اصلا یادم نمی اومد ... تقریبا همه برگه هاشون رو داده بودن ... در حالی که واقعا اعصابم خورد شده بود ... با ناامیدی از جا بلند شدم ...
- خدا بهت رحم کنه مهران که غلط دیگه نداشته باشی ... و الا اول و دوم که هیچ ... شاگرد سوم کلاس و پایه هم نمیشی ...
غرق در سرزنش خودم بلند می شدم که ... چشمم افتاد روی برگه جلویی ... و جواب رو دیدم ... مراقب اصلا حواسش نبود ... هرگز تقلب نکرده بودم ... اما حس رقابت و اول بودن ... حس اول بودن بین 120 دانش
آموز پایه چهارم ... حس برتری ... حس ... نشستم ... و بدون هیچ فکری ... سریع جواب رو نوشتم ... با غرور از جا بلند شدم ... برگه ام رو تحویل دادم و رفتم توی حیاط ...
یهو به خودم اومدم ... ولی دیگه کار از کار گذشته بود ... یاد جمله امام افتادم ... اگر تقلب باعث ...
روی پله ها نشستم و با ناراحتی سرم رو گرفتم توی دستم...
- خاک بر سرت مهران ... چی کار کردی؟ ... کار حرام انجام دادی ...
هنوز آروم نشده بودم که ... صبحت امام جماعت محل مون... نفت رو ریخت رو آتیش...
- فردا روز ... اگر با همین شرایط ... یه قدم بیای جلو ... بری مقاطع بالاتر ... و به جایی برسی ... بری سر کار ... اون لقمه ای هم که در میاری حرامه ...
خانواده ها به بچه هاتون تذکر بدید ...فردا این بچه میره سر کار حالا ... و با تلاش و زحمت پول در میاره ... اما پولش حلال نیست ... لقمه حرام می بره سر سفره زن و بچه اش ... تک تک اون لقمه ها حرامه ... گاهی یه غلط کوچیک می کنی ... حتی اگر بقیه راه رو هم درست بری ... اما سر از ناکجا آباد در میاری ... می دونی چرا؟ ... چون توی اون پیچ ... از مسیر زدی بیرون ... حالا بقیه مسیر رو هم مستقیم بری ... نتیجه؟ ... باید پیچ رو برگردی ... حالا برید ببینید اثرات لقمه حرام رو ... چه بلایی سر نسل و آدم ها و آینده میاره ...
کلمات و جملاتش ... پشت سر هم به یادم می اومد ... و هر لحظه حالم خراب تر می شد ...
ڪپےبدونذڪرنامنویسندهممنوع!.📌
.
.
.
🌤 •• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
ــ #وقت_بندگی 🌻• .
رسولخدا 'صلىاللهعليهوآله:
بر شما باد به نماز شب اگرچه يك ركعت باشد،
زيرا نماز شب انسان را از گناه باز مىدارد
و خشم پروردگار را (نسبت به انسان)
خاموش مىكند و سوزش آتش را در
قيامت از انسان دفع مىکند.
📚 منبع: كنز العمال، 7/21431
.
.
✨تو را بایـد خواند؛
شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه..
❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi
┋#ازخالق_بهمخلوق♡┋
« و لَقَد خَلَقْنا الاِنسانَ فی کـَبـَد »
همانا ما انسان را در رنج آفریدیم!
[ سـوره مبارکهٔ بـَلـَد،آیـه ۴ ]
--------------------------------- < 💙🏔>
می بینی! خدای باعظمت اینگونه به
ما بنده ها تذکر داده که دنیای فانی
پر از مشکل و سختی است...
- پس غمگین نباش و به خود او پناه
ببر که یقینا جز او پناهی نمی یابی!
- چهکسے ما را شنیـد الا خدا؟'
♾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
{ #دل_آرا🌻' }
عادتڪردنڪلاچیزِبدیہ..
مثلاهمینڪہبهنبودنامامزمان‹عج›
عادتڪنۍ،🙂💔
اینیہفاجعس..
شیعہبایددغدغہمندِظھورباشہ...
بایدتمومزندگیشرو،
وقفِامامزمانشڪنہ..(:♥️🖐🏿'!
‹ #حواستبہامـٰامزمـٰانتهست؟ ›
حرفهاۍ خودمونیمون..
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
‹ #سر_به_مهر 💚' ›
6- به سلامت بيرون آمدن از آزمایش های سخت
فتنه به معنای وسیله آزمودن و آزمایش است،
که در اصل به گداختن طلا و زر در آتش برای
امتحان ناخالصی آن گویند.🌺
این واژه هنگامی که در آیات و روایات استفاده میشود، مقصود، گمراهی کفر و
عذاب و خلاف و رسوایی است.💚
طبق استناد از آیات و روايات بلا به
کلیه ی امو مربوط به انسان تعمیم داده
میشود چه آنهایی که به اعضای وجود
انسان مربوط میشود مانند گوش و چشم
و زندگی و... چه آنهایی که از حیطه وجودی
او خارج است مانند فرزند و همسر و ایلوتبار
و مال و... .🌸
#صحیفه_سجادیه
#دعاے_چهارم
#فراز۱۶تا۱۹
.
.
|| سجّاده هم به او دلبستھ بود..
🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| #بی_بهونه •🧩|•
امروز رو نیت کن هر کاری که میکنی
برای برطرف کردن موانع ظهور باشه
این طوری خواه ناخواه کارهات رو با
خطکش رضایت امام زمان(عج) میسنجی.
هر کاری که بخوای بکنی به این فکر میکنی
این کارم ظهور رو نزدیک میکنه یا عقب میندازه
حضرت بقیهالله(عج) در نامه ای به
شیخمفید می نویسند:
اگر شیعیان ما یک پارچه و یک دل به پیمان خود با ما وفا می کردند، هرگز سعادت دیدار ما از آنان به تاخیر نمی افتاد و همانا بی درنگ دیداری با معرفت به سراغشان می آمد. تنها اعمال بدشان است که آنان را از ما محروم کرده است.🌺
.
بدونِ بهانهها،
بیشتر به دل مینشینند😌..
🪐••| Eitaa.com/Heiyat_Majazi