فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوریجات 🪁...
ای ضامنِ چشمان آهـو ها :)
پیش ابـاعـبداللّٰه ضامن اربعین کرببلایمان باش!💔
نابترین استورےها؛
اینجـا دانلود ڪن🤓👇
http://Eitaa.com/Heiyat_Majazi
مداحی آنلاین - آه من الفراق - مهدی رسولی.mp3
7.58M
|••| #دل_صدا 🎼 |••
آه من الفراق ای کعبهی عراق
از حال دلم میشه بگیری سراغ💔😰
#جاماندگان_اربعین
صد مرده زنده مےشود از ذڪر یاحسـین🖤🍂
🎧 |•Eitaa.com/Heiyat_Majazi
. ⃟ٜٖ👶🏻 •| #نسل_مهدوے🍃|•
✅ چرا نسل قبل کودکی شاد تری داشتند؟
🔸کودکان قدیم کمتر، تنها بودند اما
امروزه کودکان تنها ترند یا در خانه خواهر
و برادری ندارند یا فاصله سنی زیادی با هم دارند.
🔸کودکان نسل قبل بیشتر اوقات خود را در
حیاط، کوچه یا خانه همسایه با دوستانشان
بازی میکردند اما کودکان امروز در آپارتمان ها
از ترس همسایه ها یا شکستن وسایل خانه
تحت فشار والدین هستند که ساکت باشند.
🔸کودکان در گذشته ساعتها خیره به
صفحه دیجیتالی نبودند و با اسباب بازی
واقعی بازی میکردند.
🔸کودکان نسل قبل زیر دوسال
از مادرشان جدا نمی شدند
🔸قدیمترها هنوز نابغه سازی کودکان مد نبود
و کودکان مجبور نبودند برای چشم و هم چشمی
میان بزرگسالان کودکی خود را فدا کنند.
.
.
ایرانـم، جـوانـ بمـان😍✌️
°•👶🏻🍼•°Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| #عرفات🎐
یَا مَنِ اسْتَجابَ لِزَکَرِیَّا فَوَهَبَ لَهُ یَحْیىٰ وَلَمْ یَدَعْهُ فَرْداً وَحِیداً، یَا مَنْ أَخْرَجَ یُونُسَ مِنْ بَطْنِ الْحُوتِ، یَا مَنْ فَلَقَ الْبَحْرَ لِبَنِى إِسْرائِیلَ فَأَنْجاهُمْ وَجَعَلَ فِرْعَوْنَ وَجُنُودَهُ مِنَ الْمُغْرَقِینَ، یَا مَنْ أَرْسَلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ، یَا مَنْ لَمْ یَعْجَلْ عَلَىٰ مَنْ عَصاهُ مِنْ خَلْقِهِ، یَا مَنِ اسْتَنْقَذَ السَّحَرَةَ مِنْ بَعْدِ طُولِ الْجُحُودِ وَقَدْ غَدَوْا فِى نِعْمَتِهِ یَأْکُلُونَ رِزْقَهُ، وَیَعْبُدُونَ غَیْرَهُ وَقَدْ حادُّوهُ وَنادُّوهُ وَکَذَّبُوا رُسُلَهُ؛
ای که دعای زکرّیا را اجابت کرد و یحیی را به او بخشید و او را بیکس و تنها وا نگذاشت،ای که یونس را از دل ماهی در آورد،ای که دریا را برای بنی اسراییل شکافت و آنان را نجات داد و فرعون و لشگریانش را از غرق شدگان قرار داد،ای که بادها را مژده دهندگانی پیشاپیش باران رحمتش فرستاد،ای که بر عذاب نافرمانان از بندگانش شتاب نورزد،ای آنکه ساحران روزگار موسی را از ورطه هلاکت رهانید، پس از سالیان طولانی که در انکار حق بودند و در عین حال متنعّم به نعمت او رزقش را میخوردند و برای غیر او بندگی میکردند، با او مخالفت داشتند و برای او شبیه قرار داده بودند و پیامبرانش را تکذیب کردند؛
.
.
دانه دانه ذڪر تسبیحم فقط شد حسیـــن
🎐🍃 @heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
#قصّه_بشنو☺️✌️➻ ◽️رمان #نسل_سوخته بهقلم شھید طاها ایمانے ‹ پارتهفتادوچهارم! › طول کشید تا باور
#قصّه_بشنو☺️✌️➻
◽️رمان #نسل_سوخته
بهقلم شھید طاها ایمانے
‹ پارتهفتادوپنجـم! ›
چهره اش هنوز گرفته بود ...
ـ ولی بازم خوشم نمیاد بری خونه های مردم ...
منظور ناگفته اش واضح بود ... چند ثانیه با لبخند بهش نگاه کردم ...
ـ فدای دل ناراضیت ... قرار شد شاگردهای دختر بیان مؤسسه ... به خودشونم گفتم
ترجیحاً فقط پسرها ... برای شروع دست مون یه کم بسته تره ... اما از ما حرکت ... از
خدا برکت ... توکل بر خدا ...
دلش یکم آرام شد ... و رفت بیرون ... هر چند چند روز تمام وقت گذاشتم تا رضایتش
رو کسب کردم ... کدورت پدر و مادر صالح ... برکت رو از زندگی آدم می بره ..
اما غیر از اینها ... فکر سعید نمی گذاشت تمرکز کنم ... مادر اکثراً نبود ... و سعید توی
سنی که باید حواست بیشتر از قبل بهش باشه ... و گاهی تا 9 و 10 شب ... یا حتی
دیرتر ... برنمی گشت خونه ... علی الخصوص اوقاتی که مامان نبود ...
داشتم کتاب های شیمی رو ورق می زدم اما تمام حواسم پیش سعید بود ... باید باهاش
چه کار می کردم؟ ... اونم با رابطه ای که به لطف پدرم ... واقعا افتضاح بود ...
ساعت از هشت و نیم گذشته بود که کلید انداخت و اومد تو ... با دوست هاش بیرون
چیزی خورده بود ... سر صحبت رو باهاش باز کردم ...
- بابا میری با رفقات خوش گذرونی ... ما رو هم ببر ... دور هم باشیم ...
خون خونم رو می خورد ... یواشکی مراقبش بودم و رفقاش رو دیده بودم ... اصلا آدم
های جالب و قابل اعتمادی نبودن ... اما هر واکنش تندی باعث می شد بیشتر از من
دور بشه و بره سمت اونها ... اونم توی این اوضاع و تشنج خانوادگی ...
ـ رفته بودیم خونه یکی از بچه ها ... بچه ها لپ تاپ آورده بودن ... شبکه کردیم نشستیم
پای بازی ...
ـ ااا ... پس تو چی کار کردی؟ ... تو که لپ تاپ نداری ...
ـ هیچی من با کامپیوتر رفیقم بازی کردم ... اون لپ تاپ باباش رو برداشت ...
همین طور آروم و رفاقتی ... خیلی از اتفاقات اون شب رو تعریف کرد ... حتی چیزهایی
که از شنیدن شون اعصابم بهم می ریخت ...
سیگار از دستم در رفت افتاد روی فروششون ... نسوخت ولی جاش موند ... بد گندش
در اومد ...
ـ جدی؟ ... جاش رو چی کار کردید؟ ...
اصلاً به روی خودم نمی آوردم که چی داره میگه ... اما اون شب اصلاً برای من شب
آرامی نبود ... مدام از این پهلو به اون پهلو می شدم ... تمام مدت، حرف های سعید
توی سرم می پیچید ... و هنوز می ترسیدم چیزهایی باشه که من ازش بی خبر باشم
... علی الخصوص که سعید اصلا با من راحت نبود ...
تمام ذهنم درگیر بود ... وسط کلاس درس ... بین بچه ها ... وسط فعالیت های فرهنگی...
الهام ... سعید ... مادر ... و آینده زندگی ای که من ... مردش شده بودم ...
مامان دوباره رفته بود تهران ... ما و خانواده خاله ... شام خونه دایی محسن دعوت بودیم
... سعید پیش پسرهای خاله بود... از فرصت استفاده کردم و دایی رو کشیدم کنار ...
رفتیم تو اتاق ...
ـ دایی شنیدم می خوای کامپیوترت رو بفروشی ... چند؟ ...
با حالت خاصی ... یه نیم نگاهی بهم انداخت ...
ـ چند یعنی چی؟ ... می خوای همین طوری برش دار ...
قربانت دایی ... اگه حساب می کنی برمی دارم ... نمی کنی که هیچ ...
نگاهش جدی تر شد ...
- خوب اگه می خوای لپ تاپ رو بردار ... دو تاش رو می خواستم بفروشم ... یه مدل
بالاتر واسه نقشه کشی بگیرم... ولی خوبیش اینه که جایی هم لازم داشته باشی میتونی با خودت ببری ...
پولش هم بی تعارف، مهم نیست ...
- شخصی نمی خوام ... کال کلاً خواستم یکی توی خونه داشته باشیم ...
ایده لپ تاپ دایی خوب بود ... اما نه از یه جهت ... سعید خیلی راحت می تونست برش
داره ... و با دوست هاش برن بیرون ... ولی کامپیوتر می تونست یه نقطه اتصال بین من
و سعید ... و سعید و خونه بشه ...
صداش کردم توی اتاق ...
- سعید می خوام کامپیوتر دایی رو ازش بخرم ... یه نگاه بکن ببین چی داره؟ ... چی کم داره؟ ...
میشه شبکه اش کنی یا نه؟ ... کلاً می خوایش یا نه؟ ...
گل از گلش شکفت ...
ـ جدی؟ ...
ـ چرا که نه ... مخصوصا وقتی مامان نیست ... رفیق هات رو بیار ... خونه در بست مردونه ...
ڪپےبدونذڪرنامنویسندهممنوع!.📌
.
.
.
🌤 •• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
ــ #وقت_بندگی 🌻 •
رسـول بزرگـوار(ص) می فرمایند:✨
«بر شما باد نماز شب اگرچه يک
ركعت باشد، زيرا نماز شب انسان
را از گناهان باز مى دارد، و خشم
پروردگاررانسبت به انسان خاموش
مى كند وسوزش آتش را در قيامت
از انسان دفع مى كند! 🦋»
✨تو را بایـد خواند؛
شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه..
❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi
.🖤⃟🌿.
#مخاطب_خاص
أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ
سلام بر آن اعضاےِ قطعه قطعه شده😭
.
.
اَمیٖرےٖحُسِینٌوَنِعْمَالْاَمیٖر↯
.🖤⃟🌿. https://eitaa.com/heiyat_majazi
•﴿#ازخالق_بهمخلوق✨﴾•
چرا ناراحتی! وقتی خدا انقدر قشنگ میگه:
« يتولاكَ اللهُ بينما تظُنُّ أنكَ بمفردِكَ. ✨»
هنگامی که فکر میکنی تنها وبی کسی
خدا از تو مراقبت می کند🦋:)
------------------------------------<💛🙃>
- چهکسے ما را شنیـد الا خدا؟ :)
♾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
{ #دل_آرا🌻' }
.
.
.
💡 باهاش زندگے کردیم یا ازش چشمپوشے کردیم؟
🖊 استاد علے صفایـے حائرے
.
.
.
حرفهاۍ خودمونیمون..
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
‹ #سر_به_مهـر 💚' ›
6-سوء خلق
بداخلاقی و تندخویی از قویترین عوامل سیه روزی و تیره بختی و سوزانندهی ریشه سعادت و سلامت، برباد دهندهی خیر دنیا و آخرت است.🙂
مکارم اخلاقی لازمهی شخصیت ملکوتی انسان است. درحالی که سوء خلق درنتایج شخصیت دنیوی انسان است.صاحبان شخصیت معنوی دارای باطن نیکو و سالمی هستند و در پی کسب حلالها و نیکی ها، و دوری از محرمات هستند.🌺
#صحیفه_سجادیه
#دعاے_هشتم
#فراز۱
#محرم
.
.
|| سجّاده هم به او دلبستھ بود..
🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| #بی_بهونه •🧩|•
دعای استغفار خیلی برای گرفتن حاجت
و برکت در رزق عالیه حتما بخونین🫶✊️
امیرالمومنین (ع) به مرد عربی که از فقر نزد حضرت شکایت برده بود. فرمود: «ای برادر قسم به خدا بنده ای نیست که با این دعا به درگاه خدا استغفار کند، مگر این که خدای متعال به برکت آن، گناهانش را آمرزیده، حوائجش را برآورده و به مال و اولادش فراوانی و برکت عطا فرماید:🥹👇
استغفروا ربکم انه کان غفارا یرسل السماء علیکم مدرارا و یمددکم باموال و بنین و یجعل لکم جنات و یجعل لکم انهارا.
(کامل دعا در اینترنت بزنین میاد )
.
.
بدونِ بهانهها،
بیشتر به دل مینشینند😌..
🪐••| Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«🥀»
#خادم_مجازی
بر تن و قامت شهر، رخت عزا جامه کنید
بوی تابوت پر از تیر حسن (ع) می آید
https://eitaa.com/heiyat_majazi
«🥀»