eitaa logo
🧕🏻حجاب و عفاف🧕🏻
3هزار دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
8.6هزار ویدیو
71 فایل
﷽ حـجاب بوته خوش بوی گل عفاف است🌱 [برای تعقل و تفکر آزاد اندیشانه ؛حول مسئله عفاف و حجاب گرد هم آمده ایم ] بگوشیم @fendreck @Sarbaaz_mahdi313 @KhademAllah7 مدیر تبادل و تبلیغات @majnon_rahbarr کپی باذکرصلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 "دختران جوان باید مراقب باشند!" 🔸 گزیده‌ای از بیانات مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) 🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻   . ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈ 「⃢🦋➺@hejab_o_efaf ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
هدایت شده از  زندگی نامه شهیدان
فرازی از وصیت نامه شهید علاء حسن نجمه از شهدای مدافع حرم حزب الله لبنان خطاب به بانوان مسلمان: «هرگاه تصمیم گرفتی بدون حجاب و با ظاهر غیر اسلامی بیرون بروی، بدان که غرب را در تهاجم فرهنگی‌اش یاری می‌کنی و توجه جوانانی که سعی بر حفظ نگاهشان دارند را جلب می‌کنی! مبادا حجابی که بر تو واجب شده تا تو را با نجابت فاطمی پاکدامن نگه دارد را تحریف کنی چراکه تو آبروی تمامی دختران محجبه و پاکدامن هستی. با این همه اگر همچنان به این مسئله بی توجه بودی، بدان که دیگر اسم شیعه بر روی تو نمی‌توان گذاشت.» 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
🔶️استر در تاریخ یهود دختری‌ست که توانست با توطئه و خدعه هفتادوهفت هزار ایرانی را به کشتن بدهد و اعدام کند، اسرائیل در بنرهای شهر به مهسا امینی لقب استر معاصر رو داده! 🔹️ماجرا از زمانی شروع شد که خشایار شاه از «وُشتی» ملکه‌ی باحیای ایرانی جدا شد و برای یافتن همسر جدید از میان مردم مراسمی ترتیب داد و اینجا بود که استر با حیله‌ و نیرنگ و مخفی نگه داشتن هویت واقعی خود، به دربار شاهی وارد شد. او با کمک عموی خود 《مردخای》کشتار وحشیانه ی ایرانیان را رقم زد که تا امروز صهیونیست ها این روز نحس را به اسم عید پوریم جشن میگیرند! 🔹️نگاه ابزاری به زن و دختر تنها دستاوردی است که جامعه تفکری یهود(صهیونیست) به آن افتخار میکند ! ابزاری که هرجا و در هر زمان آنها را به مقاصد پلید خود برساند ! این تفکر داعیه حقوق زنان دارد ! طنزی تلخ که در دنیای امروز شاهد نتایج آن هستیم! ⚠️"البته میتوان گفت لقبی در خور و مناسبی برای این شخص انتخاب کردند ، چرا که او نیز دختران ایرانی زیادی را به تاریکی فراخواند" ✍هانیه‌سادات محمدی 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
❇️یادداشت | ✅️اختصاصی 🔺 مراجعه به ویدئو ♦️ اصل زوجیت را به مسلخ برده‌اند ✍🏼|خانم مریم اردویی 🔹حضور زنان در ورزشگاه تاکنون با حواشی بسیاری همراه بوده است. اولین حضور زنان در ورزشگاه با طعنه‌هایی چون «زور فیفا بر حوزه‌ی علمیه چربید» تا کلیدواژه‌ی «عادی‌سازی شد» همراه بود. برخی نیز مبنای فقهی فتاوای برخی مراجع تقلید مبنی بر عدم جواز تماشای فوتبال زنده مردان توسط زنان را به سخره گرفته و نوشتند: «حالا مگر یک وجب پا چقدر از آن فاصله قابل دیدن است که مفسده داشته باشد.» هرچند در این مسئله، فقه فردی نمی‌تواند پاسخگو باشد، چراکه ما با یک مسئله‌ی کاملا اجتماعی روبروییم که باید ناظر به تبعات اجتماعی و سیاسی، مورد مداقه‌ی فقهی قرار گیرد. متاسفانه جنجال رسانه‌ها در کنار بلند کردن پرچم دفاع از حقوق زنان، سطح بحث را آنقدر تقلیل داد که خطر بزرگ این مطالبه‌ از دید مردم، مسوولان و چه بسا فقها پنهان ماند. اکنون که برخی آسیب‌های این حضور بیش از پیش عیان گشته، قصد دارم در این یادداشت از آسیب‌های اولیه‌ فراتر رفته و لایه‌های عمیق‌ و پنهان‌تر آن را قدری بشکافم. 🔸اگر حواشی هر بار ورود زنان به ورزشگاه را دنبال کرده باشید، به ویژه حواشی اخیر دیدار پرسپولیس و سپاهان، قطعا به خشونت کلامی و ادبیات رکیکی پی برده‌اید که زنان در خلال مسابقه خطاب به مردان به کار می‎برند؛ الفاظی که تا قبل از این بیشتر از دهان مردان شنیده می‌شد. همچنین انجام حرکاتی شنیع خطاب به هواداران مرد که کنشی برخاسته از بی‌تقوایی مردانه به حساب می‌آید. از رصد مجموعه کنش‌ها و واکنش‌های زنان در ورزشگاه با دو نوع مسئله روبرو می‌شویم. اول مردانه شدن ادبیات و حرکات زنان که به معنای به مسلخ رفتن زنانگی است. چراکه مردان از لحاظ جنسیتی بیشتر از زنان در معرض آفت خشونت هستند و خشونت کلامی به نوعی دلالت بر رفتاری مردانه دارد. از طرفی به کار بردن فحش رکیک توسط زنان که به لحاظ جنسیتی حیامندتر از مردان هستند و باید مظهر پاکی و مهر باشند، دلالت بر بی‌حیایی و فاصله گرفتن از مزیت‌های زنانگی دارد. دومین مسئله پر رنگ شدن دیالکتیک هگلی بین دو جنس زن و مرد است. به عبارتی فضای هواداری ورزشگاه که خود ایجاد کننده‌ی فضایی دو قطبی است، بستر ساز فضای دیالکتیکی بین دو جنس شده و آن را شدت می‌بخشد. پیامد چنین فضا و بستری از یک سو منجر به نابودی زنانگی و از سویی دیگر سبب دامن زدن به تخاصم به جای تلائم و سازگاری میان زن و مرد و در نهایت نابودی اصل زوجیت خواهد شد. 🔹با وجود آمدن چنین فضایی مهلک‌ترین ضربه به پیکر خانواده وارد خواهد شد. چراکه به فرموده‌ی رهبر انقلاب «تشکیل خانواده ناشی از یک قانون عامّ آفرینش است؛ آن قانون عبارت است از قانون زوجیّت» در واقع ورود زنان به ورزشگاه که با حمایت بنیاد هیفوس همراه بود، زیربنای خانواده که زوجیت است را نشانه رفته است. بنیاد هیفوس که بنیان‌گذار آن انجمن امانیست هلند می باشد در سال ۱۹۶۸ در هلند و به هدف مبارزه با مذهب و پایان دادن به باورهای مذهبی در کشورهای جهان سوم تأسیس شد. این بنیاد بر مبنای فرهنگ فردگرای غربی، برای آزادی و خواست فردی ارزش قائل است. به طوری که هر کس آزادانه حق دارد هر تصمیمی بگیرد و این تصمیمات فردی باید مبنای تغییرات اجتماعی قرار گیرد. بر همین اساس خانواده یکی از کانون‌های مورد حملات هیوفس است. چشم‌انداز این بنیاد در رابطه با خانواده پایان دادن به چارچوب ازدواج سنتی و حمایت از خانواده‌های همجنس‌باز است، به نحوی که زنان بتوانند با ازدواج سفید و هم باشی، خانواده‌هایی تک والدی تشکیل دهند. به عبارت دقیق‌تر عملکرد هیفوس در راستای در هم ریختگی مرزهای جنسیتی، فراهم آوردن بستر انحرافات جنسی و تغییر استاندارهای اخلاقی جوامع اسلامی است. در چنین فضایی همجنس‌گرایی نیز بر مبنای عقل ابزاری قابل توجیه خواهد بود. متاسفانه حکم ناعادلانه‌ی اخیر فدراسیون با روکش جذاب حمایت از حقوق زنان مبنی بر زنانه شدن ورزشگاه در بازی سپاهان و پرسپولیس، شتاب حرکت در این سراشیبی را بیشتر خواهد کرد. 🔻پایگاه تحلیلی تخصصی عصر زنان 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پرچمت بالاست خانوم دکتر... دمت هم گرم.. روزت هم مبارک دختر ایران.. 🇮🇷✋ 🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻   . ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈ 「⃢🦋➺@hejab_o_efaf ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✉️ دستور کار هر کسی، برای یاری امام زمان علیه‌السلام مشخصه! کلیپ | | 🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻   . ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈ 「⃢🦋➺@hejab_o_efaf ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
🔴 عزم به مهدی (عج)، پنج پیامبر را از پیامبرانِ الوالعزم نمود! 🌕 امام باقر ع فرمودند: خداى عزوجل (در عالم ذر) از پيغمبران پيمان گرفت و فرمود: مگر من پروردگار شما نيستم‌؟ و اين محمد رسول من نيست و اين على امير مؤمنان نميباشد؟ گفتند: چرا پس نبوت آنها پا بر جا شد؛ و از پيغمبران اولو العزم پيمان گرفت كه من پروردگار شمايم و محمد رسولم و على امير مؤمنان و اوصياء بعد از او، واليان امر من و خزانه داران علم من و اينكه مهدى (عج) كسى است كه بوسيله او دينم را نصرت دهم و دولتم را آشكار كنم و از دشمنانم انتقام گيرم و بوسيله او خواهى نخواهى عبادت شوم. گفتند: پروردگارا! اقرار كرديم و گواهى داديم، ولى آدم نه انكار كرد و نه اقرار نمود، پس مقام اولو العزمى براى آن پنج تن از جهت مهدى ثابت شد و براى آدم عزمى براى اقرار به آن يافت نشد؛(از اين رو از پيغمبران اولو العزم خارج گشت) اينست گفتار خداى عزوجل: «و هر آينه از پيش با آدم عهدى كرديم، او فراموش كرد و برايش تصميمى نيافتيم. 📗تفسير نور الثقلين ج ۳، ص ۴۰۰ 🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻   . ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈ 「⃢🦋➺@hejab_o_efaf ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فروش‌ لباس و مانتوهای نامناسب!!!😕 📝 پاورقی 📌 شنبه تا چهارشنبه 🕗 ساعت ۱۹:۴۵ 📺 شبکه دو سیما 🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻   . ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈ 「⃢🦋➺@hejab_o_efaf ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 💠نقش محرک ها برای انتخاب و ادامه مسیر در نوجوان👌 🔮اگه می خوای چرخه ی نقش و اثرگذاری انگیزه های بیرونی و تبدیل آن به انگیزه درونی این کلیپ رو ببینی. 🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻   . ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈ 「⃢🦋➺@hejab_o_efaf ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تعجب مردم از تصاویر زنان در یک غرفه نمایشگاه کتاب ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻   . ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈ 「⃢🦋➺@hejab_o_efaf ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
❌تیتر فعلا این باشه: ارتش اَبَر گودرت اسقاطیل توسط زنبورها ناکار شد😂 🔻ارتش اسقاطیل اعلام کرد 11 نظامی این رژیم در جنوب نوار غزه توسط زنبورها اوخ شده و به بیمارستان منتقل شده‌اند🤦‍♂ 🔻ماجرا اینه که تانک ارتش صهیونیستی رفته تو یه منطقه که پر از کندوی زنبور عسل بوده، زنبورا هم از خجالت کودک کشای اسقاطیلی دراومدن😄😄😂😂😂 🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻   . ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈ 「⃢🦋➺@hejab_o_efaf ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
۹۹ درصد زنبورها رهگیری شدند 😁😁😄😄 🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻   . ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈ 「⃢🦋➺@hejab_o_efaf ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧕👥به دختران خود، آگاهی هدیه بدهید. 📲نشر حداکثری لطفا📲 🔻خیییییلی نادر هستند پسرانی که از راه دوستی با دختری ازدواج کنند؛ خییییییلی نادرتر هستند اون درصد کمی که ازدواج کردند به طلاق ختم نشده باشند! 🔻بیشتر دخترا تو رابطه دنبال ازدواجن ولی بیشتر پسرا خیر. یعنی یه چند روزی حالشو ببره و بعد هم خداافظ. دختره بمونه و قلب شکسته!!! اینجاست که اسلام احکام مهریه و نفقه می‌ذاره و برگ برنده رو میده به خانوما «زن زندگی آزادی واقعی این شکلیه دوستان 🔻منبع: حامین مدیا 💟روز_دختر 📀این هم یک فیلم دیگر که شامل حال دخترایی میشه که خواسته یا ناخواسته به امید ازدواج وارد رابطه‌ای بدون مسئولیت و تعهد میشن و ارزش یک دختر تا این حد پایین میارن.. 🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻   . ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈ 「⃢🦋➺@hejab_o_efaf ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥چرا حجاب براشون مهمه؟ 🌷حجاب ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ 🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻   . ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈ 「⃢🦋➺@hejab_o_efaf ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ بررسی آمار تجاوز و جرائم جنسی در کشور های دنیا بر اثر گسترش فرهنگ غرب 🔻 کشور ترکیه دارای بیشترین آمار آزار جنسی در دنیاست. 🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻   . ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈ 「⃢🦋➺@hejab_o_efaf ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
قرائت‌ هرشب ‌دعای ‌فرج ‌به ‌نیت‌ ظهور...🤲 🕊 🦋 🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻   . ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈ 「⃢🦋➺@hejab_o_efaf ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕شعر زیبای حسین طاهری در اجتماع بزرگ مردم قم: ❣آن دختر اگر کم بُوَد امروز حجابش او دختر ما، دختر ایران وطن ماست‼️ اوهم بخدا پاره ای از جان و تن ماست 💖 °ْ°ْ°ْ°ْ°ْ°ْ°ْ°ْ°ْ°ْ°ْ°ْ°ْ°ْ°ْ°ْ°ْ°ْ اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ🤲🏻 ‌ 🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻   . ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈ 「⃢🦋➺@hejab_o_efaf ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
💠آیت الله حق شناس(ره) خدا شاهد است من همه اش می خواهم دل شما را توجه بدهم، به استفاده از وقت سحر، بلند شو! اصلا پرودگار به واسطه این برخاستن، درد را از شما، از بدن شما برطرف می کند. رزق شما توسعه پیدا می کند، دنیا و آخرت شما آباد خواهد شد. 📚مواعظ 2 ص 87 نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم 🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻   . ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈ 「⃢🦋➺@hejab_o_efaf ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
💚⃟○━━@hejab_o_efaf قسمت :نوزدهم دویدم توی باغچه. زیر همان درختی که اولین بار بعد از نامزدی دیده بودمش، نشستم و گریه کردم. از فردای آن روز، مراسم ویژه قبل از عروسی یکی پس از دیگری شروع شد؛ مراسم رخت بران، اصلاح عروس و جهازبران. پدرم جهیزیه ام را آماده کرده بود. بنده خدا سنگ تمام گذاشته بود. سرویس شش نفره چینی خریده بود، دو دست رختخواب، فرش، چراغ خوراک پزی، چرخ خیاطی و وسایل آشپزخانه. یک روز فامیل جمع شدند و با شادی جهیزیه ام را بار وانت کردند و به خانه پدرشوهرم بردند. جهیزیه ام را داخل یک اتاق چیدند. آن اتاق شد اتاق من و صمد. ? فصل ششم شبی که قرار بود فردایش جشن عروسی برگزار شود، صمد از پایگاه برگشت و تا نیمه های شب چند بار به بهانه های مختلف به خانه ما آمد. فردای آن روز برادرم، ایمان، سراغم آمد. به تازگی وانت قرمز رنگی خریده بود. من را سوار ماشینش کرد. زن برادرم، خدیجه، کنارم نشست. سرم را پایین انداخته بودم، اما از زیر چادر و تور قرمزی که روی صورتم انداخته بودند، می توانستم بیرون را ببینم. بچه های روستا با داد و هوار و شادی به طرف ماشین می دویدند عده ای هم پشت ماشین سوار شده بودند. از صدای پاهای بچه ها و بالا و پایین پریدنشان، ماشین تکان تکان می خورد. انگار تمام بچه های روستا ریخته بودند آن پشت. برادرم دلش برای ماشین تازه اش می سوخت. می گفت: «الان کف ماشین پایین می آید.» خانه صمد چند کوچه با ما فاصله داشت. شیرین جان که متوجه نشده بود من کی سوار ماشین شده ام، سراسیمه دنبالم آمد. همان طور که قربان صدقه ام می رفت، از ماشین پیاده ام کرد و خودش با سلام و صلوات از زیر قرآن ردم کرد. از پدرم خبری نبود. هر چند توی روستا رسم نیست پدر عروس در مراسم عروسی دخترش شرکت کند، اما دلم می خواست در آن لحظاتِ آخر پدرم را ببینم. به کمک زن برادرم، خدیجه، سوار ماشین شدم. در حالی که من و شیرین جان یک ریز گریه می کردیم و نمی خواستیم از هم جدا شویم. خدیجه هم وقتی گریه های من و مادرم را دید، شروع کرد به گریه کردن. بالاخره ماشین راه افتاد و من شیرین جان از هم جدا شدیم. تا خانه صمد من گریه می کردم و خدیجه گریه می کرد. وقتی رسیدیم، فامیل های داماد که منتظرمان بودند، به طرف ماشین آمدند. در را باز کردند و دستم را گرفتند تا پیاده شوم. بوی دود اسپند کوچه را پر کرده بود. ادامه دارد…✒️ 💚⃟○━━@hejab_o_efaf
💚⃟○━━@hejab_o_efaf قسمت :بیستم مردم صلوات می فرستادند. یکی از مردهای فامیل، که صدای خوبی داشت، تصنیف های قشنگی درباره حضرت محمد(ص) می خواند و همه صلوات می فرستادند. صمد رفته بود روی پشت بام و به همراه ساقدوش هایش انار و قند و نبات توی کوچه پرت می کرد. هر لحظه منتظر بودم نبات یا اناری روی سرم بیفتد، اما صمد دلش نیامده بود به طرفم چیزی پرتاب کند. مراسم عروسی با ناهار دادن به مهمان ها ادامه پیدا کرد. عصر مهمان ها به خانه هایشان برگشتند. نزدیکان ماندند و مشغول تهیه شام شدند. دو روز اول، من و صمد از خجالت از اتاق بیرون نیامدیم. مادر صمد صبحانه و ناهار و شام را توی سینی می گذاشت. صمد را صدا می زد و می گفت: «غذا پشت در است.» ما کشیک می دادیم، وقتی مطمئن می شدیم کسی آن طرف ها نیست، سینی را برمی داشتیم و غذا را می خوردیم. رسم بود شب دوم، خانواده داماد به دیدن خانواده عروس می رفتند. از عصر آن روز آرام و قرار نداشتم. لباس هایم را پوشیده بودم و گوشه اتاق آماده نشسته بودم. می خواستم همه بدانند چقدر دلم برای پدر و مادرم تنگ شده و این قدر طولش ندهند. بالاخره شام را خوردیم و آماده رفتن شدیم. داشتم بال درمی آوردم. دلم می خواست تندتر از همه بدوم تا زودتر برسم. به همین خاطر هی جلو می افتادم. صمد دنبالم می آمد و چادرم را می کشید. وقتی به خانه پدرم رسیدیم، سر پایم بند نبودم. پدرم را که دیدم، خودم را توی بغلش انداختم و مثل همیشه شروع کردم به بوسیدنش. اول چشم راست، بعد چشم چپ، گونه راست و چپش، نوک بینی اش، حتی گوش هایش را هم بوسیدم. شیرین جان گوشه ای ایستاده بود و اشک می ریخت و زیر لب می گفت: «الهی خدا امیدت را ناامید نکند، دختر قشنگم.» خانواده صمد با تعجب نگاهم می کردند. آخر توی قایش هیچ دختری روی این را نداشت این طور جلوی همه پدرش را ببوسد. چند ساعت که در خانه پدرم بودم، احساس دیگری داشتم. حس می کردم تازه به دنیا آمده ام. کمی پیشِ پدرم می نشستم. دست هایش را می گرفتم و آن ها را یا روی چشمم می گذاشتم، یا می بوسیدم. گاهی می رفتم و کنار شیرین جان می نشستم. او را بغل می کردم و قربان صدقه اش می رفتم. عاقبت وقت رفتن فرا رسید. دل کندن از پدر و مادرم خیلی سخت بود. تا جلوی در، ده بار رفتم و برگشتم. مرتب پدرم را می بوسیدم و به مادرم سفارشش را می کردم: «شیرین جان! مواظب حاج آقایم باش. حاج آقایم را به تو سپردم. اول خدا، بعد تو و حاج آقا.» توی راه برعکس موقع آمدن آهسته راه می رفتم. ریزریز قدم برمی داشتم و فاصله ام با بقیه زیاد شده بود. دور از چشم دیگران گریه می کردم. ادامه دارد…✒️ 💚⃟○━━@hejab_o_efaf
💚⃟○━━@hejab_o_efaf قسمت :بیست و یکم صمد چیزی نمی گفت. مواظبم بود توی چاله چوله های کوچه های باریک و خاکی نیفتم. فردای آن روز صمد رفت. باید می رفت. سرباز بود. با رفتنش خانه برایم مثل زندان شد. مادر صمد باردار بود. من که در خانه پدرم دست به سیاه و سفید نمی زدم، حالا مجبور بودم ظرف بشویم. جارو کنم و برای ده دوازده نفر خمیر نان آماده کنم. دست هایم کوچک بود و نمی توانستم خمیرها را خوب ورز بدهم تا یک دست شوند. آبان ماه بود. هوا سرد شده بود و برگ های درخت ها که زرد و خشک شده بودند، توی حیاط می ریختند. هر روز مجبور بودم ساعت ها توی آن هوای سرد برگ ها را جارو کنم. دو هفته از ازدواجمان گذشته بود. یک روز مادر صمد به خانه دخترش رفت و به من گفت: «من می روم خانه شهلا، تو شام درست کن.» در این دو هفته همه کاری انجام داده بودم، به جز غذا درست کردن. چاره ای نبود. رفتم توی آشپزخانه که یکی از اتاق های هم کف خانه بود. پریموس را روشن کردم. آب را توی دیگ ریختم و منتظر شدم تا به جوش بیاید. شعله پریموس مرتب کم و زیاد می شد و مجبور بودم تندتند تلمبه بزنم تا خاموش نشود. عاقبت آب جوش آمد. برنج هایی که پاک کرده و شسته بودم، توی آب ریختم. از دلهره دست هایم بی حس شده بود. نمی دانستم کی باید برنج را از روی پریموس بردارم. خواهر صمد، کبری، به دادم رسید. خداخدا می کردم برنج خوب از آب دربیاید و آبرویم نرود. کمی که برنج جوشید، کبری گفت: «حالا وقتش است، بیا برنج را برداریم.» دو نفری کمک کردیم و برنج را داخل آبکش ریختیم و صافش کردیم. برنج را که دم گذاشتیم، مشغول سرخ کردن سیب زمینی و گوشت و پیاز شدم برای لابه لای پلو. شب شد و همه به خانه آمدند. غذا را کشیدم، اما از ترس به اتاق نرفتم. گوشه آشپزخانه نشستم و شروع کردم به دعا خواندن. کبری صدایم کرد. با ترس و لرز به اتاق رفتم. مادر صمد بالای سفره نشسته بود. دیس های خالی پلو وسط سفره بود. همه مشغول غذا خوردن بودند، می خوردند و می گفتند: «به به چقدر خوشمزه است.» فردا صبح یکی از همسایه ها به سراغ مادرشوهرم آمد. داشتم حیاط را جارو می کردم. می شنیدم که مادرشوهرم از دست پختم تعریف می کرد. می گفت: «نمی دانید قدم دیشب چه غذایی برایمان پخت. دست پختش حرف ندارد. هر چه باشد دختر شیرین جان است دیگر.» اولین باری بود در آن خانه احساس آرامش می کردم. ? فصل هفتم دو ماه از ازدواج ما گذشته بود. مادر صمد پا به ماه شده بود و هر لحظه منتظر بودیم درد زایمان سراغش بیاید. عصر بود. تازه از کارهای خانه راحت شده بودم. می خواستم کمی استراحت کنم. کبری سراسیمه در اتاقم را باز کرد و گفت: «قدم! بدو… بدو… حال مامان بد است.» 💚⃟○━━@hejab_o_efaf
هدایت شده از 🧕🏻حجاب و عفاف🧕🏻
اعمال‌قبل‌از‌خواب😴☝️🏻 🤲خدای مهربانم خودت ارام بخش دلهایمان باش در نگرانی 🤲شفا بخش جسم و روحمان باش در بیماری 🤲 و گره گشای مشکلاتمون باش در گرفتاری الهی آمین🤲 ✨شهدا دستگیرتون✨ ⚡️شبتون بخیرو در پناه خدا⚡️ التماس‌دعای فرج✋🏻 💫 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا