eitaa logo
🧕🏻حجاب و عفاف🧕🏻
3هزار دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
8.1هزار ویدیو
71 فایل
﷽ حـجاب بوته خوش بوی گل عفاف است🌱 [برای تعقل و تفکر آزاد اندیشانه ؛حول مسئله عفاف و حجاب گرد هم آمده ایم ] بگوشیم @fendreck @Sarbaaz_mahdi313 @KhademAllah7 مدیر تبادل و تبلیغات @majnon_rahbarr کپی باذکرصلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از  زندگی نامه شهیدان
‌ ‌ 🌿🌺ذکر تهلیل‌های دهه اول ماه ذی الحجه🌺🌿 (از امیرالمومنین علیه السلام: هر کس این تهلیل ها را هر روز از این دهه بگوید، خدای عزوجل به ازای هر تهلیل، درجه‌ای در بهشت از در و یاقوت می‌دهد که بین هر دو درجه... لا اِلهَ اِلا اللّهُ عَدَدَ الّلَیالى وَالدُّهُورِ لا اِلهَ اِلا اللّهُ عَدَدَ اَمْواجِ الْبُحُورِ لا اِلهَ اِلا اللّهُ و رَحْمَتُهُ خَیْرٌ مِما یَجْمَعُونَ لا اِلهَ اِلا اللّهُ عَدَدَ الشَّوْکِ وَالشَّجَرِ لا اِلهَ اِلا اللّهُ عَدَدَ الشَّعْرِ وَالْوَبَرِ لا اِلهَ اِلا اللّهُ عَدَدَ الْحَجَرِ وَالْمَدَرِ لا اِلهَ اِلا اللّهُ عَدَدَ لَمْحِ الْعُیُونِ لا اِلهَ اِلا اللّهُ فِى الّلَیْلِ اِذا عَسْعَسَ وَالصُّبْحِ اِذا تَنَفَّسَ لا اِلهَ اِلا اللّهُ عَدَدَ الرِّیاحِ فِى الْبَرارى وَالصُّخُورِ لا اِلهَ اِلا اللّهُ مِنَ الْیَوْمِ اِلى یَوْمِ یُنْفَخُ فِى الصُّورِ در روایت است که حضرت علی علیه السلام هر روز از دهه اول، ۱۰ بار این تهلیل‌ها را می‌گفته‌اند.) توصیه شده است حتي المقدور با تسبیح تربت گفته شود ‌ ‌ ❇️تهلیل ✅️ذی الحجه 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
🍃سلامتی ورفع موانع فرج... اِجماعاً صلوات:)🌸
💠تلنگر_قرآنی: آگاه باش! ✍وَلا تَقُف ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمُ إنَ السَمعَ وَ البَصَرَ وَ الفؤاد کُلُّ اُولئِکَ کانَ عَنهُ مَسؤُولا (اسراء:36) وقتی که به تاریکی می‌رسی، می‌ایستی و قدم از قدم بر نمی داری. نکند در چاه و چاله‌ای بیقتی. وقتی هم که نمی دانی چیزی درست است یا نه، هیچ قضاوتی نکن و اجازۀ حرکت و گفتن به زبانت نده. این سفارش حق است: لاَ تَقفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمُ؛ «چیزی را که بدان آگاهی نداری و برایت روشن نیست دنبال نکن.» 📗كتاب سی تدبر، سی تلنگر،محمد رضا رنجبر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻ذکر بسیار مهم هر روز صبح قبل از شروع کار ذکر برعکس تسبیحات 🟢 ۳۳ بار سبحان الله، ۳۳ بار الحمدلله و ۳۴ بار الله اکبر
ازدواج حضرت زهرا و امیرالمؤمنین1.mp3
2.59M
✍️ زن نماد بزرگ مَنشی است. ⬅️ از بچگی به پسرهایتان ناز کشی را بیاموزید. 📌برگرفته از جلسه «ناز کبریا» 🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻   . ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈ 「⃢🦋➺@hejab_o_efaf ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
✨﷽✨ 🍂 شکایت دردهایتان را نزد خدا ببرید. 🔶قَالَ إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَي اللّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ (یوسف/٨۶) ⚡️ترجمه : (يعقوب) گفت: من ناله آشكار و حزن (پنهان) خود را فقط به نزد خدا شكايت مى برم و از (عنايت و لطف) خداوند چيزى را مى دانم كه شما نمى دانيد. 🔴 قطعا خدا سخن بندگانش را می شنود. پس در بن بست ها به خدا و اولياى او پناه ببريم. 🍁چه کسی بهتر است از خدایی که درد دل های مارا می شنود و بهترین راه حل و درمان را برایمان در نظر می گیرد؟ ⚡ درد دل کردن با خدا، هم به انسان آرامش می‌دهد، هم ايمان انسان را به علم و قدرت خدا بیشتر می کند، و هم پیامدهای سوء درددل کردن با سایر انسانها را ندارد و منجر به غیبت و.... نمی شود. 🍃یا مَن اِلیه شَکَوتُ اَحوالی🍃
📞 از هـادی بہ همۂ خواهـران ... حجابتـان را مثل حجـاب حضرت زهرا (س) رعایت ڪنید نہ مثل حجاب هـای امروز چون این حجـاب هـا بوی حضرت زهـرا (س) نمی‌دهد. شهید_هادی_ذوالفقاری شهید_مدافع_حرم
🔵فرزندآوری جهاد زنان است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 ورودی دانشگاه الزهرای تهران نیست؛ یه فروشگاه توی پایتخت اسپانیاست🇵🇸 به این میگن صدور انقلاب اسلامی به دنیا 🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻   . ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈ 「⃢🦋➺@hejab_o_efaf ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دستگیری عاملان نزاع در شهرک غرب تهران 🔹اوایل خرداد ماه امسال وقوع نزاع و درگیری گروهی از اراذل و اوباش در مجتمع تجاری گلستان در شهرک غرب به پلیس اطلاع داده شد 🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻   . ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈ 「⃢🦋➺@hejab_o_efaf ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
🔴 عربستان سعودی اولین فروشگاه مشروبات الکلی را افتتاح کرد. نفوذ صهیونیست در لایه های مختلف حکام سعودی جدی است و بصورت آرام می‌خواهند سرزمین پیامبر را حرام و فحشا آلوده کنند.😏😏 به احتمال قوی چند وقت دیگه درباره چادر زنهاشون هم تصمیم بعدی رو میگیرن...🙄🙄 🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻   . ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈ 「⃢🦋➺@hejab_o_efaf ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
🍃حجاب!! آئینه ی تمام نمای اقتدا به خانم‌حضرت( زهرا سلام‌الله‌علیها )🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 او با احساس ناکافی دادن به زنان ثروتمند شد 🔺نکته‌ی جالب آنجاست که در چهره‌ی ثروتمندترین زن جهان که از فروش لوازم آرایشی پولدار شده است خبری از بوتاکس و ارایش انچنانی، حذف چین های پیشانی نیست. به عنوان زن ثروتمند جهان روند طبیعی افزایش سن خود را طی میکند‌. ✍عالیه سادات 🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻   . ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈ 「⃢🦋➺@hejab_o_efaf ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 شرحی بر اینکه چرا نگاه به نامحرم حرام است؟ 🔹با تجربه عملی بیماری های روانی و انحرافات بشری در بستر آزادی‌های غربی بهتر می‌توان فهم دقیقی از دستورات ظریف اسلام در رابطه با مواجه‌ی با نامحرم به دست آورد. ✍عالیه سادات 🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻   . ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈ 「⃢🦋➺@hejab_o_efaf ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
🕊 « اَللّهُمَّ اکشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَعَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، اِنَّهُمْ يرَوْنَهُ بَعيداً وَنَريهُ قَريباً بِرَحْمَتِک يا اَرْحَمَ الرَّاحِمين بِحَق زینب کبری سلام الله علیها ⚘️عجل لولیک الفرج🕊 نمازباعشق مثل شهدا🌷 آقاےماغمےازدلمان‌بردار 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🟢 یکی از سالکان الی الله بود که حدود ۴۰ سال قبل از دنیا رفت . اویک زن روحانی مطابق قرآن بود. ایشان تالیفات و شاگردان بسیاری از خانم ها داشت. او می گفت: هیچ ریاضت نفسی برای زن مانند خانه داری نیست .لذا بهترین خانه داری ها را می کرد. دائماً می گفت: زن از خانه شوهر به بهشت می رود یا از خانه شوهر به جهنم می رود. بانو امین چشم برزخی داشتند ، خیلی از اولیای خدا از جمله آیت الله ناصری این را گواهی دادند. حکایت معروفی است که ایشان را در خواب در بهشت دیدند و پرسیدند: آنجا چه چیز بیشتر به درد می خورد؟ ایشان در پاسخ گفتند: «اگر می دانستم صلوات چه گنجی است، تمام عمر صلوات می‌فرستادم» 📗 پاورقی کتاب بابا سعید - گروه فرهنگی ابراهیم هادی- صفحه ۹۰ ـ 🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻   . ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈ 「⃢🦋➺@hejab_o_efaf ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
‍ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 💚⃟○━━@hejab_o_efaf 🌷 ✅ فصل هفدهم 💥 همان روز عصر دوباره برگشتیم همدان. این‌بار هم سمیه‌ی ستار را با خودمان آوردیم. فردای آن روز صبح زود از خواب بیدار شد. نمازش را خواند و گفت: « قدم! من می‌روم، مواظب بچه‌ها باش. به سمیه‌ی ستار برس. نگذاری ناراحت شود. تا هر وقت دوست داشت نگهش دار. » گفتم: « کی برمی‌گردی؟! » گفت: « این‌بار خیلی زود! » 💥 پایان هفته‌ی بعد، صمد برگشت. گفت: « آمده‌ام یکی‌دو هفته‌ای پیش تو و بچه‌ها بمانم. » 💥 شب اول، نیمه‌های شب با صدایی از خواب بیدار شدم. دیدم صمد نیست. نگران شدم. بلند شدم رفتم توی هال. آن‌جا هم نبود. چراغ سنگر روشن بود. دیدم صمد نشسته توی سنگر روی سجاده‌اش و دارد چیز می‌نویسد. گفتم: « صمد تو این‌جایی؟! » هول شد. کاغذی را تا کرد و گذاشت لای قرآن. گفتم: « این‌وقت شب این‌جا چه‌کار می‌کنی؟! » گفت: « بیا بنشین کارت دارم. » 💥 نشستم روبه‌رویش. سنگر سرد بود. گفتم: « این‌جا که سرد است. » گفت: « عیبی ندارد. کار واجب دارم. » بعد دستش را گذاشت روی قرآن و گفت: « وصیت‌نامه‌ام را نوشته‌ام. لای قرآن است. » ناراحت شدم. با اوقات تلخی گفتم: « نصف‌شبی سر و صدا راه انداخته‌ای، مرا از خواب بیدار کرده‌ای که این حرف‌ها را بزنی.؟! حال و حوصله داری‌ها. » گفت: « گوش کن. اذیت نکن قدم. » گفتم: « حرف خیر بزن. » خندید و گفت: « به خدا خیر است. از این خیرتر نمی‌شود! » 🔰ادامه دارد... 💚⃟○━━@hejab_o_efaf
‍ ‍ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 💚⃟○━━@hejab_o_efaf 🌷 ✅ فصل هفدهم 💥 قرآن را برداشت و بوسید. گفت: « این دستور دین است. آدم مسلمان ِزنده باید وصیتش را بنویسد. همه چیز را برایتان تمام و کمال نوشته‌ام. نمی‌خواهم بعد از من حق و حقوقتان از بین برود. مال و اموالی ندارم؛ اما همین مختصر هم، نصف مال توست و نصف مال بچه‌ها. وصیت کرده‌ام همین‌جا خاکم کنید. بعد از من هم بمانید همدان. برای بچه‌ها بهتر است. اگر بعد از من جسد ستار پیدا شد، او را کنار خودم خاک کنید. » 💥بغض کردم و گفتم: « خدا آن روز را نیاورد. الهی من زودتر از تو بمیرم. » خندید و گفت: « در ضمن باید تمرین کنی از این به بعد به من بگویی ستار، حاج ستار. بعد از شهادتم، هیچ‌کس مرا به اسم صمد نمی‌شناسد. تمرین کن! خودت اذیت می‌شوی‌ها! » 💥 اسم شناسنامه‌ای صمد، ستار بود و ستار، برادرش، صمد. اما همه برعکس صدایشان می‌زدند. صمد می‌گفت: « اگر کسی توی جبهه یا محل کار صدایم بزند صمد، فکر می‌کنم یا اشتباه گرفته یا با برادرم کار دارد. » می‌خندید و به شوخی می‌گفت: « این بابای ما هم چه کارها می‌کند. » 💥 بلند شدم و با لج گفتم: « من خوابم می‌آید. شب به‌خیر، حاج صمد آقا. » سردم بود. سُریدم زیر لحاف. سرما رفته بود توی تنم. دندان‌هایم به‌هم می‌خورد. از طرفی حرف‌های صمد نگرانم کرده بود. 🔰ادامه دارد... 💚⃟○━━@hejab_o_efaf
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 💚⃟○━━@hejab_o_efaf 🌷 ✅ فصل هفدهم فردا صبح، صمد زودتر از همه‌ی ما از خواب بیدار شد. رفت نان تازه و پنیر محلی خرید. صبحانه را آماده کرد. معصومه و خدیجه را بیدار کرد و صبحانه‌شان را داد و بردشان مدرسه. وقتی برگشت، داشتم ظرف‌های شام را می‌شستم. سمیه و زهرا و مهدی هنوز خواب بودند. آمد کمکم. بعد هم رفت چند تا گونی سیمان را که توی سنگر بود، آورد و گذاشت زیر راه‌پله. بعد رفت روی پشت‌بام را وارسی کرد. بعد هم رفت حمام. یک پیراهن قشنگ برای خودش از مکه آورده بود. آن را پوشید. خیلی بهش می‌آمد. ظهر رفت خدیجه و معصومه را از مدرسه آورد. تا من غذا را آماده کنم، به درس خدیجه و معصومه رسیدگی کرد. گفت: « بچه‌ها! ناهارتان را بخورید. کمی استراحت کنید. عصر با بابا می‌رویم بازار. » بچه‌ها شادی کردند. داشتیم ناهار می‌خوردیم که در زدند. بچه‌ها در را باز کردند. پدرشوهرم بود. نمی‌دانم از کجا خبردار شده بود صمد برگشته. گفت: « آمده‌ام با هم برویم منطقه. می‌خواهم بگردم دنبال ستار. » صمد گفت: « باباجان! چند بار بگویم تنها جنازه‌ی پسر تو و برادر ما نیست که مانده آن‌طرف آب. خیلی‌ها هستند. منتظریم ان‌شاءاللّه عملیاتی بشود، برویم آن‌طرف اروند و بچه‌ها را بیاوریم. » پدرش اصرار کرد و گفت: « من این حرف‌ها سرم نمی‌شود. باید هر طور شده بروم، ببینم بچه‌ام کجاست؟! اگر نمی‌آیی، بگو تنها بروم. » 💥 صمد نگاهی به من و نگاهی به پدرش کرد و گفت: « پدر چان! با آمدنت ستار نمی‌آید این‌طرف. اگر فکر می‌کنی با آمدنت چیزی عوض می‌شود، یاعلی. بلند شو همین الان برویم؛ اما من می‌دانم آمدنت بی‌فایده است. فقط خسته می‌شوی. » پدرش ناراحت شد. گفت: « بی‌خود بهانه نیاور. من می‌خواهم بروم. اگر نمی‌آیی، بگو. با شمس اللّه بروم. » 💥 صمد نشست و با حوصله‌ی تمام، برای پدرش توضیح داد جسد ستار در چه منطقه‌ای جا مانده. اما پدرش قبول نکرد که نکرد. صمد بهانه آورد شمس اللّه جبهه است. پدرش گفت: « تنها می‌روم. » صمد گفت: « می‌دانم دلتنگی. باشد. اگر این طور راضی و خوشحال می‌شوی، من حرفی ندارم. فردا صبح می‌رویم منطقه. » پدرشوهرم دیگر چیزی نگفت؛ اما شب رفت خانه‌ی آقا‌شمس‌اللّه. گفت: « می‌روم به بچه‌هایش سری بزنم. » 💥 بچه‌ها که دیدند صمد آن‌ها را به بازار نبرده، ناراحت شدند. صمد سربه‌سرشان گذاشت. کمی با آن‌ها بازی کرد و بعد نشست به درسشان رسید. به خدیجه دیکته گفت و به معصومه سرمشق داد. گوشه‌ای ایستاده بودم و نگاهش می‌کردم. یک‌دفعه متوجه‌ام شد. خندید و گفت: « قدم! امروز چه‌ات شده. چشمم نزنی! برو برایم اسپند دود کن. » گفتم: « حالا راستی‌راستی می‌خواهی بروی؟! » گفت: « زود برمی‌گردم؛ دو سه روزه. بابا ناراحت است. به او حق بده. داغ دیده است. او را می‌برم تا لب اروند؛ جایی که ستار شهید شده را نشانش می‌دهم و زود برمی‌گردم. » به خنده گفتم: « بله، زود برمی‌گردی! » خندید و گفت: « به جان قدم، زود برمی‌گردم. مرخصی گرفته‌ام. شاید دو سه روز هم نشود. حالا دو تا چای بیاور برای حاج‌آقایتان. قدر این لحظه‌ها را بدان. » 🔰ادامه دارد... 💚⃟○━━@hejab_o_efaf
قرائت‌ هرشب ‌دعای ‌فرج ‌به ‌نیت‌ ظهور...🤲 🕊 🦋 🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻   . ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈ 「⃢🦋➺@hejab_o_efaf ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا