eitaa logo
🧕🏻حجاب و عفاف🧕🏻
3.5هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
7.3هزار ویدیو
71 فایل
﷽ حـجاب بوته خوش بوی گل عفاف است🌱 [برای تعقل و تفکر آزاد اندیشانه ؛حول مسئله عفاف و حجاب گرد هم آمده ایم ] بگوشیـم @Sarbaaz_mahdi313 @fendreck مدیر تبلیغات/تبادلات @majnon_rahbarr گروه جهت تبلیغات https://eitaa.com/43414449/1154 کپی باذکرصلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت_امام_محمد_باقر_ع تسلیت_باد 🏴 هر چه شنیده اید غریبانه دیده ام باور نمی کنید چه رنجی کشیده ام کوفه به شام را در ایام کودکی همپای عمه ام رقیه دویده ام 🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻   . ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈ 「⃢🦋➺@hejab_o_efaf ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیچکس جز آنکه دل بخدا سپرده است رسم دوست داشتن نمیداند:) 🌷شهیدآوینی🕊 ✨️نماز اول وقت♡ ✨️سفارش شهدا:) .❣️
 رسول اكرم صلى الله عليه و آله إِنَّ اللّه َ عَز َّو َجَلَّ أَحَبَّ الْكَذِبَ فِى الصَّلاحِ وَ أبْغَضَ الصِّدْقَ فِى الْفَسادِ؛ خداوند عز و جل، دروغى را كه باعث صلح و آشتى شود دوست دارد و از راستى كه باعث فساد (و فتنه) شود بيزار است. نهج الفصاحه ص 313، حدیث 782  - من لايحضره الفقيه ج 4، ص 353، ح ۵۷۶۲ 🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻   . ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈ 「⃢🦋➺@hejab_o_efaf ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻تذکر همیشه تاثیر داره. کمترین تاثیر تذکر اینه ک: زشتی کارش یادش بمونه. حداقلش اینه ک: شما شریک گناهش نیستی. با او اتمام حجت کردی. آش نخورده و دهن سوخته نمی شی. 🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻   . ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈ 「⃢🦋➺@hejab_o_efaf ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
🔹ازدواج آسان و آسمانی بر دیوارنگاره میدان انقلاب تازه‌ترین دیوارنگاره میدان انقلاب در هفته ازدواج رونمایی شد.این دیوارنگاره به روایتی از پیامبر اکرم مزین است: بهترین ازدواج، آسان‌ترین آن است. 🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻   . ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈ 「⃢🦋➺@hejab_o_efaf ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️🍂 بہ‌خـود مےبالـم ‌ازعشقـت ‌ولے‌ همـواره ‌میپرسـم چہ‌ در ما یـافتے آقـا ڪہ مـا را عاشقـت ڪردے..؟!🌿 صلی الله علیڪ یا ایاعبدالله 🤲🌤 🕯🥀 🖐🏻🕊 ✨اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.✨ 🥀اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 🍂وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🥀وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🍂وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 🕯🍂' الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🤍🍃'
‍ ‍ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 💚⃟○━━@hejab_o_efaf 🌷 ✅ فصل هجدهم 💥 دست‌هایش را باز کرد و نشانم داد. هنوز آثار سوختگی روی دست‌هایش بود. قبلاً هم آن‌ها را دیده بودم اما نه او چیزی گفته بود و نه من چیزی پرسیده بودم. 💥 گفت: « برایم چای بریز. » صدای شرشر آب از حمام می‌آمد. سمیه، زهرا و مهدی خواب بودند و خدیجه و معصومه همان‌طور که صبحانه‌شان را می‌خوردند، بهت‌زده به بابایشان نگاه می‌کردند. چای را گذاشتم پیشش. گفتم: « بعد چی شد؟! » گفت: « عراقی‌ها گروه‌گروه نیرو می‌فرستادند جلو و ما چند نفر با همان اسلحه‌ها مجبور بودیم از خودمان دفاع کنیم. زیر آن آتش و توی آن وضعیت، دوباره صدای ستار را شنیدم. دویدم طرفش، دیدم این‌بار بازویش را گرفته. بدجوری زخمی شده بود. بازویش را بستم. صورتش را بوسیدم و گفتم: " برادرجان! خیلی از بچه‌ها مجروح شده‌اند، طاقت بیاور. " دوباره برگشتم. وضعیت بدی بود. نیروهایم یکی‌یکی یا شهید می‌شدند، یا به اسارت درمی‌آمدند و یا مجروح می‌شدند. دوباره که صدای ستار را شنیدم، دیدم غرق به خون است. نارنجکی جلوی پایش افتاده بود و تمام بدنش تا زیر گلویش سوراخ‌سوراخ شده بود. کولش کردم و بردمش توی سنگری که آن‌جا بود. گفتم: " طاقت بیاور. با خودم برمی‌گردانمت. " 💥 یکی از بچه‌ها هم به اسم درویشی مجروح شده بود. او را هم کول کردم و بردم توی همان سنگر بتونی عراقی‌ها. موقعی که می‌خواستم ستار را کول کنم و برگردانم، درویشی گفت حاجی! مرا تنها می‌گذاری؟! تو را به خدا مرا هم ببر. مگر من نیرویت نیستم؟! 💥 ستار را گذاشتم زمین و رفتم سراغ خیراللّه درویشی. او را داشتم کول می‌کردم که ستار گفت بی‌معرفت، من برادرتم! اول مرا ببر. وضع من بدتر است. لحظه‌ی سختی بود. خیلی سخت. نمی‌دانستم باید چه‌کار کنم؟ » 🔰ادامه دارد... 💚⃟○━━@hejab_o_efaf
‍ ‍ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 💚⃟○━━@hejab_o_efaf 🌷 ✅ فصل هجدهم 💥 صمد چایش را برداشت. بدون این‌که شیرین کند، سر کشید و گفت: « قدم! مانده بودم توی دو راهی. نمی‌دانستم باید چه‌کار کنم. آخرش تصمیمم را گرفتم و گفتم من فقط یک نفرتان را می‌توانم ببرم. خودتان بگویید کدام‌تان را ببرم. این‌بار دوباره هر دو اصرار کردند. 💥 رفتم صورت ستار را بوسیدم. گفتم خداحافظ برادر، مرا ببخش. گفته بودم نیا. با آن حالش گفت مواظب دخترهایم باش. گفتم چیزی نمی‌خواهی؟! گفت تشنه‌ام. قمقمه‌ام را درآوردم به او آب بدهم. قمقمه خالی بود؛ خالی‌خالی. » صمد این را که گفت، استکان چایش را توی سفره گذاشت و گفت: « قدم‌جان! بعد از من این‌ها را برای پدرم بگو. می‌دانم الان طاقت شنیدنش را ندارد، اما باید واقعیت را بداند. » گفتم: « پس ستار این‌طور شهید شد؟! » گفت: « نه... داشتم با او خداحافظی می‌کردم، صورتش را بوسیدم که عراقی‌ها جلوی سنگر رسیدند و ما را به رگبار بستند. همان وقت بود که تیر خوردم و کتفم مجروح شد. توی سنگر، سوراخی بود. خودم را از آن‌جا بیرون انداختم و زدم به آب. بچه‌ها می‌گویند خیراللّه درویشی همان وقت اسیر شده و عراقی‌ها ستار را به رگبار بستند و با لب تشنه به شهادت رساندند. » 💥 بعد بلند شد و ایستاد. گفتم: « بیا صبحانه‌ات را بخور. » گفت: « میل ندارم. بعد از شهادتم، این‌ها را موبه‌مو برای پدر و مادرم تعرف کن. از آن‌ها حلالیت بخواه، اگر برای نجات پسرشان کوتاهی کردم. » بعد رو به خدیجه و معصومه کرد و گفت: « باباجان! بلند شوید، برویم مدرسه. » 🔰ادامه دارد... 💚⃟○━━@hejab_o_efaf
‍ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 💚⃟○━━@hejab_o_efaf 🌷 ✅ فصل هجدهم 💥 همین‌که صمد بچه‌ها را برد، پدرش از حمام بیرون آمد تا صبحانه‌اش را بخورد و آماده شود. صمد برگشت. گفتم: « اگر می‌خواهی بروی، تا بچه‌ها خواب‌اند برو. الان بچه‌ها بلند می‌شوند و بهانه می‌گیرند. » صمد مشغول بستن ساکش بود که مهدی بیدار شد، بعد هم سمیه و زهرا. صمد کمی با بچه‌ها بازی کرد. بعد خداحافظی کرد. اما مهدی پشت سرش دوید. آن‌قدر به در زد و گریه کرد که صمد دوباره برگشت. مهدی را بوسید. بردش آن اتاق، اسباب‌بازی‌هایش را ریخت جلویش. همین‌که سرگرم شد، بلند شد که برود. این بار سمیه بهانه کرد و دنبالش دوید. 💥 پدرشوهرم توی کوچه بود. صمد گفت: « برو بابا را صدا کن، بیاید تو. » پدرشوهرم آمد و روی پله‌ها نشست. حوصله‌اش سر رفته بود. کلافه بود. هی غر می‌زد و صمد را صدا می‌کرد. صمد چهارپایه‌ای آورد. گفت: « کم مانده بود یادم برود. قدم! چند تا پتو بیاور بزنم پشت این پنجره‌ها. دیشب خیلی سرد بود. برای رعایت خاموشی و وضعیت قرمز هم خوب است. » 💥 سمیه و زهرا و مهدی سرگرم بازی شده بودند. انگار خیالشان راحت شده بود بابایشان دیگر نمی‌رود. صمد، طوری که بچه‌ها نفهمند، به بهانه‌ی بردن چهارپایه به زیر راه‌پله، خداحافظی کرد و رفت. چند دقیقه بعد دوباره صدای در آمد. با خودم فکر کردم این صمد امروز چه‌اش شده. در را که باز کردم، دیدم پشت در است. پرسیدم: « چی شده؟! » گفت: « دسته‌کلیدم را جا گذاشتم. » رفتم برایش آوردم. توی راه‌پله یک لحظه تنها ماندیم. صورتش را جلو آورد و پیشانی‌ام را بوسید و گفت: « قدم! حلالم کن. این چند سال جز زحمت چیزی برایت نداشتم. » تا آمدم چیزی بگویم، دیدم رفته. نشستم روی پله‌ها و رفتم توی فکر. 🔰ادامه دارد... 💚⃟○━━@hejab_o_efaf
قرائت‌ هرشب ‌دعای ‌فرج ‌به ‌نیت‌ ظهور...🤲 🕊 🦋 🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻   . ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈ 「⃢🦋➺@hejab_o_efaf ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🌱 ❇️ از یکی از شاگردان آیت الله کشمیری پرسیدم: چکار کنم تا ملائک مرا برای نماز شب بیدار کنند؟! ❇️فرمودند: غذای فرشتگان تسبیح است.. قبل از خواب با آنها صحبت کن و تسبیحات اربعه بخوان و به آنها هدیه کن....
اعمال‌قبل‌از‌خواب😴☝️🏻 🤲خدای مهربانم خودت ارام بخش دلهایمان باش در نگرانی 🤲شفا بخش جسم و روحمان باش در بیماری 🤲 و گره گشای مشکلاتمون باش در گرفتاری الهی آمین🤲 ✨شهدا دستگیرتون✨ ⚡️شبتون بخیرو در پناه خدا⚡️ التماس‌دعای فرج✋🏻 💫 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سوره نصررا بخوانیم برای موفقيت رزمندگان اسلام وپیروزی جبهه ی مقاومت...🤲 🇵🇸✌️🇮🇷
اعضای جدید خوش آمدید🥀🏴 جمعه ها کانال تعطیل هست ، ان شاءالله از فردا با فعالیت متنوع در خدمت شما بزرگواران هستیم تشکر بابت حضورتون🌷🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- بِسْمِ‌‌اللٰہ‌ِالنُفُۅس‌ِالمُطْمَئِنَھْ′🌱 . .
آغاز می‌کنیم روزی دیگر از کتاب زندگیمان را             با ذکر مقـدس 🍃بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ🍃      🌸الهـی بـه امیـد تـو 🌸 و مُهر می‌زنیم به نام پر برکت صاحب لحظه‌ها 🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻   . ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈ 「⃢🦋➺@hejab_o_efaf ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
✳️‌ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ... 🍃سلام بر تو ای چشم بینای پروردگار، که همه عالم در نظر توست و نظر همه عالم به سوی تو.... 🔹عزیزترینم سلام... آفتابی، نفس صبح دل آرایی تو مَه من، شاخ گل نرگس رعنایی تو چشمهای من اگر رخصت دیدار نیافت رو به هر سوی نماید دلم، آنجایی ..🌱 🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻   . ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈ 「⃢🦋➺@hejab_o_efaf ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
*💫 الهی 💫* *💫یا حمید بحق محمد 💫 یا عالی بحق علی 💫* *💫 یا فاطر بحق فاطمه 💫 یا محسن بحق الحسن 💫* *💫 یا قدیم الاحسان بحق الحسین 💫* *💫 عجل لولیک الفرج صاحب العصر و الزمان💫* *✨اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن✨* *🌟💚 السلام علیک یا بقیة الله یا ابا صالح المهدی یا خلیفة الرحمن و یا شریک القرآن ایها الإمام الانس و الجان سیدی و مولای الامان الامان 💚🌟* *✨اَللّهُمَ صَلِّ عَلی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک ✨* *✨ذکر روز:یا رب العالمین«۱۰۰مرتبه»✨* *🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃*