9.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 اولین حامی حقوق زنان
🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻 .
┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
「⃢🦋➺@hejab_o_efaf
┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
33.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نماهنگ | بازخوانی سرود دختران سلیمانی 🌸توسط گروه بنات الزهرا (س) در کاروان زیارتی راهیان نور ۱۴۰۱
📹مناطق تصویربرداری شده: یادمان اروند، راه آهن اهواز، راه آهن مشهد مقدس
💠⃟🇮🇷› بسیج دانشجویی دانشکده فنی و حرفه ای الزهرا (س)مشهد ‹💠⃟🇮🇷›
🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻 .
┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
「⃢🦋➺@hejab_o_efaf
┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
هدایت شده از 🚩منتظــران ظهــــور ۳۱۳(عــج)🚩
اذان شهید باکری.mp3
1.39M
🍃یازهرا سلام الله علیها 🍃یا شهیده🥀
🎤اذان # شهیدوالا مقام باکری..🌷🕊
💎ای شهید اذان بده
بگذار نوای تو این دل خسته را التیام بخشد❤️🩹
اذان بده تا به حُرمتِ شهادتهای تو یخهای دلم آب شود🤍
🍃ای شهید اَذان بده...😔
✨️الله اکبر،الله اکبر...
✨️ای قابل پرستیدن ، تو بزرگ تر از آنی که منِ ناچیز وصفت کنم...🤍
✨️بشتابید که معبود باشوق ما را میخواند...🤍
✨️لبیک گویان به حریم یاربشتاب🕊
✨️که خدا میخرد تورا💞
✨️خدا میشود شاهد...💌
✨️وتو میشوی شهید...🌷
به افق دلهای❤️🩹 بیقـــــــــــــــــرار💞🕊
🍃یاعلی علیه السلام🍃 یاشهید🌷
حجاب و عفاف🧕🏻
🍃یازهرا سلام الله علیها 🍃یا شهیده🥀 🎤اذان # شهیدوالا مقام باکری..🌷🕊 💎ای شهید اذان بده بگذار نوای ت
بسیار دلنشین و شنیدنی پیشنهاد میکنم حتمن گوش کنیــــــــــــد 🙏🌸🌸
🍃🥀🍃🥀
🥀🍃🥀
🍃🥀
🥀
⚜هوالعشق ⚜
📕#محافظ_عاشق_من🥀
✍ به قلم : #ف_میم
🍃 #قسمت_چهل_چهارم
مهراد کلاس داشت اما سوئیچ ماشینش را به سمت حسنا گرفتو گفت : زود برسونینش بیمارستان ، من کلاس دارم نمیتونم بیام باهاتون
مهدا : نه استاد لازم نیست ، با تاکسی میریم ضمنا حسنا باید بره جایی
ـ خب بیا تو بگیر ، مهدا فقط ترمزش بگیر نگیر داره خیلی تند نرو مراقب باش
ـ نه استاد مزاحم شما نمیشم
امیر با درد گفت : حق با خانم فاتح هست با تاکسی میریم
ـ حرف اضافه نباشه مهدا این حالش خوبــ...
+ من میرسونمشون
با صدای محمدحسین همه نگاه ها به طرفش برگشت ، از وقتی مهدا با امیر صحبت میکرد حرفشان را شنیده بود اما با خودش فکر کرد شاید بهتر باشد دخالت نکند .
اصلا نفهمید چرا از شنیدن ماجرا از زبان ثمین ناجی اینقدر غیرتی شده آن هم برای کسی که هیچ شناختی جز زبان دراز ، ادب و متانتش ندارد !..
ثمین فکر میکرد بروز این اتفاق مهدا را از چشم ها می اندازد اما ظاهرا این اتفاق برعکس رخ داده بود .
محمدحسین خودش را با این حرف که دختر حاج مصطفی ست و او فقط میخواهد حقِ ... حق ِ... حتی نمی دانست بهانه اش را چگونه تکمیل کند
و نمی دانست حق چه چیزی را میخواهد بجا بیاورد ...!
افکاری که سرش یا بهتر است بگوییم قلبش را به باد میداد را کنار زد و گفت :
بفرمایید عجله کنید ، حال ایشون خوب نیست ...
مهدا : ممنونم آقای حسینی ، استاد اگه اجازه بدید با آقای حسینی بریم ! ؟
مهراد : بفرمایید ، خواهش میکنم ، محمد جان مراقب باش
ـ باشه حواسم هست
مهدا رو به حسنا گفت : ببخشید حسنا گلی من باید برم ، زنگ بزن با فاطمه هماهنگ کن ، از طرف من هم باز به خانواده جاوید تسلیت بگو
و رو به جمع ادامه داد : استاد ممنونم ، لطف کردین .
خداحافظ همگی .
بسمت ماشین محمدحسین رفتند مهدا در صندلی جلو را باز کرد و آن را کمی خواباند و با سری افتاده رو به امیر گفت : بفرمایید آقای رسولی ...
امیر با سر تشکر کرد و نشست .
مهدا در را بست و پشت سر محمدحسین نشست .
همگی به اورژانس رفتند ، دکتر بعد از معاینه گفت :
کاملا مشخصه عمدی بوده اگه میخوای میتونی شکایت کنی و دیـ....
ـ نه آقای دکتر من شکایتی از کسی ندارم
دکتر زیر چشمی به محمدحسین نگاه کرد و گفت : تو زدیش ؟
امیر لبخندی زد و بجای محمدحسینِ بهت زده گفت : نه آقای دکتر ایشون لطف کردن منو رسوندن
بعد نگاهی به مهدا انداخت و گفت : قضیه ناموسیه ؟
مهدا از این همه تجسس دکتر کلافه شد و گفت :
مشکل حل شده آقای دکتر ! مشکل فعلی بیمار شماست که دستشون درد داره و شما باید به ایشون توجه کنید .
دکتر ابرو هاشو بالا داد و رو به امیر گفت :
عجب نامزدی ، خدا نجاتت بده !
محمدحسین باز احساسی غریب را در وجودش پذیرا بود که اول از همه خودش را متعحب کرد .
خواست جواب دکتر را بدهد که امیر پیش دستی کرد و گفت : ایشون هم کلاسی من هستن دکتر .
دکتر که قانع نشده بود اما از تجسس دست کشید .
نسخه را داد و گفت آن را تهیه کنند محمدحسین خواست نسخه را بگیرد که مهدا سریعتر عمل کرد و رو به محمدحسین گفت : شما لطفا مراقب آقای رسولی شاید با شما راحت تر باشن ،قراره دستشونو گچ بگیرن . من میگیرم دارو ها رو .
امیر : مهدا خانوم ؟
ـ از داخل سویشرتتون پول بر میدارم ، بعدشم ما یه خرده حسابی با هم داریم . نگران نباشین
امیر میدانست ته جیب سویشرتش به اندازه ی چند تا از دارو ها پول هست اما چیزی نگفت و از این که این دختر اینقدر فهمیده بود و به غرور مرد مقابلش اهمیت میداد در دلش هزاران بار پدر و مادرش را تحسین کرد .
&ادامه دارد ...
🌹#زهرایی_شو🌹
🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻 .
┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
「⃢🦋➺@hejab_o_efaf
┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
حجــــــاب وعفـــــاف
#زن_عفت_افتخار
🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻 .
┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
「⃢🦋➺@hejab_o_efaf
┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
#عکسنوشته
#سخن_علما
✨#شهید_بهشتی رحمه الله علیه
🌱هر نوع قدرت را که شما در جامعه فرض کنید، در معرض خطر #انحـراف از حـق است❗️
این شما و جامعه هستید که باید با توجه به اهمیت و نقش بسیار موثر صاحبان قدرت و کسانی که بر منصب های گوناگون اجتماعی تکیه زدهاند، در سعادت خود بکوشید.
فرد فرد شما باید بدانید: راه رسیدن به #سعـادت و راه رسیدن به #حڪومت_حـق و #عـدل این است که شما از طریق امــر به معــروف و نهـی از منڪـر به چنین هدفی برسید.
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
💎 واجب فراموش شده
🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻 .
┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
「⃢🦋➺@hejab_o_efaf
┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
قرائت هرشب دعای فرج به نیت ظهور...🤲
#دعای_فرج🕊
#قرار_عاشقی🦋
🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻 .
┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
「⃢🦋➺@hejab_o_efaf
┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈