eitaa logo
حجاب و عفاف
41.5هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
6هزار ویدیو
24 فایل
ادمین های کانال خواهران @sadate_emam_hasaniam @yazahra_67 @shahid_40 و همچنین تبادل وتبلیغ👇 @yazahra_67 وتبادل حمایتی نداریم 💐حجاب بوته ی خوشبوی گل عفاف است🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام_امام_زمانم🌹 با خیال رخ✨ زیبای تو ای راحت جان فارغ از دیدن روی دگرانیم هنوز تا که تو کی✨ برسی زین سفر دور و دراز حیف و صد حیف که از بی خبرانیم هنوز 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الهی لَو اَرَدتَ هَوانی لَم تَهدِنی... خدایا میدانم اگر میخواستی کوچکم کنی، مرا سمت خودت نمیکشاندی... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
11.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋.🌱 درد دل و گریهٔ دختر ۵ ساله در برنامهٔ محفل نیمهٔ شعبان جمکران باعث حیرت حاضران شد 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
《..ق‍‌وی‍‌ ت‍‌ر از دی‍‌روز..》🦋🤍 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
6.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام زمــــــــان (عج) رو‌ خانــــــم ها میارن!😍 ،، 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
یادت باشه! نباید بیکار بشینی:) تو...🤔 ♥️ 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╔❁•°🦋°•❁╗ 💗رمان او_را ... 💗 قسمت دوازدهم چند ثانیه با تعجب فقط نگاه میکردم که کم کم دورش شلوغ شد...😳 بعد چنددقیقه آمبولانس اومد و عرشیا رو گذاشتن رو بلانکارد و بردن... بدون معطلی افتادم دنبال آمبولانس و باهاش وارد بیمارستان شدم❗️ عرشیا رو بردن تو یکی از بخشا و دو سه تا دکتر و پرستار هم دنبالش.... دل تو دلم نبود... به خودم فحش میدادم و عرض راهرو رو میرفتم و میومدم که یکی از دکترا اومد بیرون سریع رفتم پیشش -ببخشید... سلام -سلام،بفرمایید؟؟!! -این... این... این آقایی که الان بالاسرش بودید، چشه؟ یعنی چیشده؟؟ مشکلش چیه؟؟😥 -شما با ایشون نسبتی دارید؟؟ تو چشمای دکتر زل زدم، داشتم تو فکرم دنبال یه کلمه میگشتم، که نگاهی به سرتاپام انداخت و با ته اخم،گفت: چرا قرص خورده؟؟؟ با تعجب گفتم: -قرص😳⁉️ چه قرصی؟؟ -نمیدونم ولی ظاهرا قصد خودکشی داشته!! کمی دیرتر میرسیدید احتمال زنده بودنش به صفر میرسید!! 😨با چشمای وحشتزده و دهن باز به دکتر نگاه میکردم که گفت: -همکارای ما دارن معدشو شست و شو میدن، چنددقیقه دیگه برید پیشش... تو این وضعیت بهتره یه آشنا کنارش باشه😒 همونجا کنار راهرو نشستم و کلافه نفسمو بیرون دادم... هوا داشت تاریک میشد ، نه میتونستم عرشیا رو تنها بذارم، نه میتونستم دیر برم خونه😣 همش خودمو سرزنش میکردم... اخه تو که از سعید و هیچ پسر دیگه ای خیری ندیده بودی،برای چی باز خودتو گرفتار کردی😖 بلند شدم و رفتم بالاسر عرشیا، تازه به هوش اومده بود. سرم به دستش بود... بی رمق رو تخت افتاده بود. با دیدن من انگار جون تازه ای گرفت و چشماش برق زد...😢 -چرا این کارو کردی؟ -تو چرا این کارو کردی؟؟😢 _تو پسری!مردی مثلا!! اینهمه ضعیف !!!! عرشیا گفت یعنی من از اول بازیچت بودم؟😢 بعدشم مگه من احساس ندارم؟؟ -عرشیا... من دیرم شده... میشه بگی یکی از دوستات بیاد پیشت من برم؟؟ بابا و مامانم شاکی میشن... روشو برگردوند و اشک از چشماش سرازیر شد😭 -خیلی بی معرفتی... برو....
یه لحظه از خودم بدم اومد... احساس کردم خیلی دل سنگ شدم! -عرشیا... من ازت معذرت میخوام... -ترنم... میخوای ببخشمت؟؟ -اره‼️ -پس نرو...❗️ تنهام نذار....😢 من بی تو وضعم اینه! بمون و زندگیمو قشنگ کن... من خیلی تنهام.... سرمو انداختم پایین و با انگشتام بازی کردم... -ترنم؟؟؟ چشماشو نگاه کردم... دلم آتیش گرفت... -باشه.... -ای جان...من فدای تو بشم... برو دیرت میشه... برو میگم علیرضا بیاد پیشم لبخند ملایمی زدم و ازش خداحافظی کردم... تو دلم فقط داشتم خودمو فحش میدادم و میرفتم سمت ماشین😡 💭(خاک تو سرت😡 باز خراب کردی😒 چی چیو باشه.... خب اگر نمیگفتم باشه که میمرد... حالا چندوقت باهاش باشم، حالش که بهتر شد در صلح و صفا تمومش میکنم...) سوار شدم و راه افتادم. تازه یاد مرجان افتادم‼️ گوشیو از عرشیا که گرفتم روشن نکرده بودم‼️ روشن کردم و زنگ زدم بهش، تا گوشیو برداشت شروع کرد فحش دادن -منو مسخره کردی؟؟ امروز موندم خونه،که خانوم تشریف بیاره... هرچی هم زنگ میزنم خاموشه😡 -مرجان باور کن... -مرجان و....😡 خیلی مسخره ای ترنمممم -بابا تو که خبر نداری چیشده...😭 ساکت شو بذار حرف بزنم😭 -ترنم😳 چت شده؟ چیه؟ سالمی؟؟ بگو ببینم قضیه چیه؟؟ همه چیو با گریه براش تعریف کردم و به زمین و زمون فحش دادم... -ای بابا..‼️ تو اصلا جنبه نداری... یکی هم پیدا میشه دوستت داره اینجوری میکنی!!😒 -برو بابا... کدوم دوست داشتن؟؟ پسره مریضه... آدم سالم مگه اینجوری دیوونه میشه؟؟😒 -هه... پس یادت رفته با رفتن سعید مثل مرغ پرکنده شده بودی...😒 -دیگه اسم سعیدو نیاااااار.... اه😭 ولم کنید بابا.... -خب حالا گریه نکن... اصلا بیا دنبالم امشب بریم خونه شما خوبه؟😉 -راست میگی؟ مامانت میذاره؟ -اره بابا،اون از خداشه من خونه نباشم😒 -ها😳 عههه..چیزه...باشه اومدم... 🍁محدثه افشاری🍁 زن_عفت_افتخار 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
•💕✨• ◗رفیقی پیدا کنید که امام‌زمانی باشه! :') • • • زن_عفت_افتخار 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄