eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.8هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.7هزار ویدیو
184 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20210818-WA0047.mp3
12.73M
✅خدای خوب ابراهیم✅ 💚 قسمت۳ کتاب خدای خوب ابراهیم، روایتگر خاطرات زیبای شهید «ابراهیم هادی» 🌸🌸🌸🌸 از نکته‌های جالب و کاربردی کتاب خدای خوب ابراهیم این است که مجموعه خاطرات جمعی از اعضای خانواده، دوستان و همرزمان شهید ابراهیم هادی نقل شده و پس از آن یک آیه از قرآن در مورد آن ویژگی ذکر کرده . 🎙رادیو‌ایران‌صدا 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🌸دوام زیبایے🌸 💠صادق آل محمد (ع) : حجاب زن برای طراوت و زیبایی اش مفیدتر می باشد* آری قطعاً خالق مهربانمان💝 از آن‌ها که ادعای دروغین دل سوزاندن برای آزادی ، آرامش و حفظ زیبایی‌های تو را دارند بیشتر حواسش به تو است❣ خداوند، خیرخواه توست بانو❣ 💠امام على (ع) : پوشیده و محفوظ داشتن زن مایه آسایش بیشتر و دوام زیبایى اوست .** * (المستدرک، ج5) **غرر الحکم(5820) 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺نسخه برهنگی فقط برای ماست اما👇👇👇 ⭕️تلاش یک صهیونیست برای پوشاندن تصاویر تبلیغاتی برهنه! 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🇷🇺پلاتوک حجاب زنان روس بانوان روس با روسری یا (platok). همراه روسری (sarafan) می‌پوشیدند که نامش از کلمه‌ی فارسی "سراپا" گرفته شده بود. چادر زنان روس نام داشت که در این عکس‌ها همراه (kokoshnik) روی سر قرار گرفته است. در جریان استعمار فرهنگی ، تزارها مردم کشور خود را به پوشیدن لباس‌های سکولار فرانسوی سوق دادند. در حدود قرن نوزده تحت تاثیر دوران روشنگری و مذهب‌زدایی اروپا، در روسیه دین از سیاست جدا شد و مسیحیت زیر سوال رفت. روس‌ها عموما هستند. 📝منبع: Instagram.com/hijabarbaeen2 🏴 @‌hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🔹| 📢سخن لئو تولستوی(نویسنده و فیلسوف روسی) دربارۀ اختلاط جنسی و نبود حجاب... منبع: خبرگزاری بین المللی شفقنا ❄️ 🏴@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
🌸خادم شهدا راهکارهای غلبه برترس در امربه معروف ونهی ازمنکر/قسمت7⃣راهکار6⃣/ راهکار6⃣؛ خجالت نمی‌کشی بجای اینکه از خدا بترسی، از مخلوق خدا می‌ترسی⁉ 💠( آل عمران/173) را بخوان و بگو "حسبنا الله و نعم الوکیل". 💠 حضرت محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم): " جایی که باید حرف بزنی، اگر سکوت کنی، خدا مواخذه‌ات می‌کند. می‌گویی خدایا از مردم ترسیدم." حضرت حق می‌فرماید: "فإیّایَ کُنتَ أحَقَّ أن تَخشى"." شایسته بود از من بترسی." [خاطره ] 🌺حدود ده دوازده تا دختر نوجوان دور هم نشسته بودیم، با هم حرف میزدیم. صحبت رفت سمت مباحث حجاب و اینا ... هر کس نظری میداد و از زاویه‌ای تحلیل میکرد. آخرش یه رباعی خوندم که خیلی جاها به کار میاد. ( بخشی از شعر حامد زمانی) *شما هم میتونید در جمع‌های دخترانه از این دوبیتی استفاده کنید: 🌺 کاش ستاره‌ی نجیب آسمون گره‌ی روسری‌شو وا نکنه کاش که هیچ گُلی برای دلبری عطرِ شو حراج دنیا نکنه🌺 یک دفعه سکوتی کوتاه حکم فرما شد😅 انگار از شعر خوششون اومده بود 😊 گری معروف 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم دکتر حسن عباسی مقایسه کوتاه از ارتش افغانستان و سپاه پاسداران. 🏴 @hejabuni | دانشگاه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴به روز باشیم ✅ کهنه سرباز آمریکایی: 📍نباید فقط نظاره‌گر تبدیل ایران به یک ابرقدرت جدید باشیم/در جهان تبدیل به یک مضحکه شدیم و کاری کردیم که ایران جرات زیادی پیدا کند! 🏴@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
💗نگاه خدا💗 #قسمت_چهل‌وچهار در مسیر، امیر فقط درحال دعا و قرآن خواندن بود. مریم جون کمی میوه داد تا
💗نگاه‌خدا💗 بیدار که شدم، امیر نماز می خواند.بعد تمام شدن نمازش پرسیدم: - چرا نرفتی حرم نماز بخونی؟ -حاج رضا و مریم خانم رفته بودن حرم ،منم نمیتونستم تنهاتون بزارم. چه قلب مهربونی داشت. دست و صورتم را شستم. آماده شدم و چادرم را سرم گذاشتم. - بریم - کجا؟ - حرم دیگه. امیر لبخندی زد و لباسش را پوشید. گوشه‌ای از صحن انقلاب نشستیم. - اقا امیر. میشه یه چیزی بپرسم؟ شما ترکیه چیکار می‌کردین ؟ - عموم اینا ترکیه زندگی میکنن ،به اصرار بابا همراهشون اومدم ترکیه ،اون روز عموم یه مهمونی مختلط گرفته بود،منم اصلا اهل همچین مهمونیایی نبودم از خونه زدم بیرون تو کوچه پس کوچه ها میگشتم که یه دفعه صداتونو شنیدم - خیلی ممنونم که نجاتم دادین ،نمیدونم اگه شما نبودین چه اتفاقی برام می‌افتاد. -از خدا باید سپاسگزار باشین نه از من - میشه دوباره زیارت عاشورا بخونین ،صداتون آرومم میکنه. چشمم را دوخته بودم به گنبد و با صدای امیر اشک از چشمام سرازیر میشد. "کم‌کم دارم دلمو می‌بازم." ناگهان احساس کردم حالم دارد بد میشود. - امیر آقا -بله - میشه بریم خونه حالم خوب نیست. در چشماش نگرانی را دیدم. - باشه بریم رسیدیم هتل ،وارد اتاق که شدیم رفتم سرویس بالا اوردم. امیر از پشت در صدام میکرد: سارا ،سارا خوبی؟ از طرفی خوشحال بودم که من را فقط سارا صدا زد ،از طرفی واقعا تمام دل و روده‌ام داشت بالا می‌امد. - خوبم ،خوبم دست و صورتم را آب زدم و رفتم بیرون. -حالت بهتره؟ میخواین بریم دکتر؟ - نه بهترم ،فقط اگه میشه بابا رضا چیزی نفهمه. یه کم بخوابم بهتر میشم. خوابم برد. نیمه‌های شب باز هم شکمم درد گرفت. امیر خواب بود . بلند شدم و کمی راه رفتم شاید دردش کمتر شود ولی دیگر نتوانستم تحمل کنم. - امیر ،امیر تا من را دید ترسید. -چی شده؟ - دارم میمیرم از درد. - ای واای ،پاشو بریم دکتر. این قدر درد داشتم که نمیتوانستم لباسم را بپوشم. امیر مانتویم را پوشاند. روسری‌ام را سرم گذاشت . زیر بغلم را گرفت و رفتیم. در راه سرم را گذاشتم رو پای امیر. شکم را چنگ می‌زدم. امیرم زیر لب دعا میخواند. رسیدیم بیمارستان. دکتر معاینه کرد گفت:مسمومیته. درست میشه. سرم وصل کردند و کم کم آرام شدم. خوابم برد. با صدای زنگ گوشی امیر بیدار شدم. فهمیدم با بابا حرف میزند. تماسش قطع شد. کنارم آمد. - ببخشید که مزاحم شما شدم. - نه بابا این چه حرفیه. خندید و گفت: مثل اینکه محرمیم. - به بابا رضا چی گفتی؟ - گفتم بیرونیم،البته شما رو با این حال ببینن متوجه میشن. سرمم که تمام شد رفتیم هتل. به دم در اتاق که رسیدیم، در اتاق بابا باز شد. -سارا ، چی شده بابا؟ - چیزی نیست بابا یه کم حالم بد بود. رفتیم دکتر الان بهترم. -واسه چی؟ -دکتر گفته مسمومیته ،الان خدا رو شکر بهتره. نگران نباشید حاجی. - بابا جون اگه اجازه بدین بریم استراحت کنیم. روی تختم دراز کشیدم. خوابیدم تا غروب فقط خوابیدم. چشمانم را که باز کردم. امیر از رو تخت رو به رو نگاهم می‌کرد. - ساعت چنده؟ هفت و نیم. - ببخشید که به خاطر من نرفتین حرم. -اشکالی نداره ،مهم سلامتی شماست. حاج رضا و مریم خانوم هم اومدن اینجا وقتی دیدن شما خوابین رفتن حرم. - میشه بریم بیرون دور بزنیم ادامه دارد... 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یــه مدینــه ... یــه بقــیعِ... شہــادت امــام حسن (؏) 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
💠امام حسن(علیه‌السلام) می‌فرمایند: همانا بیناترین دیده ها آن است که در طریق خیر نفوذ کند و شنواترین گوش ها آن است که پند و اندرز را در خود فرا گیرد و از آن سود برد،و سالم‌ترین دل ها آن است که از شبهه‌ها پاک باشد* •••┈┈• ༴༅❉༴༅•┈┈••• خوب زندگی کردن شاید سخت باشه! ولی خیلی قشنگ‌تره.... مثلا به جای اینکه چشم‌ات رو قاب نامحرم کنی، به عنوان یه ابزار در راه نیک استفاده کن. مثلا چشمت رو روی اون کودک کار سر چهار راه نبند! اون وقت زندگی مزه داره💝 *تحف العقول صفحه ۲۳۵ حسنی🌱 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🌺🌺 🖍 افتخار بانوان ایرانی خانم دکتر بی بی فاطمه حقیرالسادات ۱. دکترای تخصصی نانوندیسین از آمستردام هلند ۲. ۱۲ اختراع ۳. ۲ محصول دانش بنیان ۴. کارآفرین نمونه سال ۱۳۹۷ ۵. مدیر ۶ شرکت ۶. همسر آزاده سرافراز ۷. مادر ۴ فرزند ۸. مقید و معتقد به حجاب فاطمی و.... 🔴 جالب است که وی به برکت تحریم ها به تولید داروهای گیاهی روی آورده است. 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🇰🇵🇰🇷 چانگوت، پوشش زنان کره ای 🔺(Sseugaechima) و (Jangot) چادری بوده که در دوران ، عموم زنان کره‌ای از طبقات مختلف اجتماع برای بیرون رفتن از خانه روی سر می‌انداختند. 🔺 این چادر را که آستین داشت، می‌توانستند در صورت نیاز مثل یک کت نیز بپوشند. همراه این چادر از پوشیه هم استفاده می‌شد. 📝منبع: Instagram.com/hijabarbaeen2 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕯| امام خامنه‌ای: «پیغمبر با همه‌ى شدّتها و رنجها و امیر مؤمنان با همه‌ى دردها و غمها و ائمّه‌ى دیگر با همه‌ى ستمدیدگی‌ها هیچ کدام در وضعیّت امام حسن قرار نگرفتند و این عظمت حسن‌بن‌على را نشان میدهد؛ زیرا آن دیگران، ائمّه‌ى هداة معصومین اگر از سوى دشمن رنج میدیدند، از سوى دوستان آن زخمها را التیام می‌یافتند امّا امام حسن مجتبى این‌جور نبود، نزدیک‌ترین یاران امام حسن به او گفت یا مذلّ المؤمنین.» ۱۳۵۹/۵/۶ | علیه‌السلام🥀 🏴@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم ✅ کهنه سرباز آمریکایی: 📍نباید فقط نظاره‌گر تبدیل ایران به یک ابرقدرت جدید باشیم/در ج
🔴به روز باشیم تحلیل نادرست و تک وجهی از موضوعات چند وجهی 💠اینستاگرام صفحه مادر سرباز آمریکایی که ایرانی تبار بود و در فرودگاه کابل کشته شد را بخاطر انتقاد از جو بایدن رییس جمهور آمریکا، در کمتر از یک هفته مسدود کرد. 💠از سوی دیگر حامد اسماعیلیون، ایرانی ساکن کانادا که همسر و فرزندش در ماجرای هواپیمای اوکراینی کشته شدند، از همان زمان تا به امروز در بستر اینستاگرام، در حال فعالیت علیه نظام جمهوری اسلامی است و برای شکایت از نظام کمپین هم راه انداخته و در این فعالیت ها، دنبال کننده های زیادی جذب کرده است، ولی امان از کوچکترین اخطار از سوی اینستاگرام. ❌رسما گیر دنیایی افتاده ایم که علی رغم شعار های خوش آب و رنگی همچون «گردش آزاد اطلاعات» که لقلقه زبان رییس جمهور سابقمان هم بود، ولی در واقع به طور بی رحمانه ای زمین بازی رسانه را به نفع خود چیده و می چینند. با این همه چند روز پیش جناب شهرستانی در دیدار با وزیر کار گفته بودند: «تحریم و فیلتر برای نسل جدید و جامعه امروز جواب نمی‌دهد؛ همانطور که محدودیت ماهواره داشتن جواب نداد و امروز بسیاری از افراد ماهواره استفاده میکنند، محدودیت های دیگر هم جواب نمی‌دهد» پ ن: یکی باید جناب شهرستانی را از خواب بیدار کند و به ایشان بفرماید که جهان فانتزی ای که همنشینان اصلاحطلب تان برای تان ساخته اند، در همان جهان غرب که شعار آزادی اش گوش فلک را کر کرده است، هم اجرا نمی شود که شما بخواهید طبق آن نسخه بپیچید. جدای از این فعلا بحث فیلتر مطرح نیست. بلکه بحث کنترل و سر و سامان دادن به فضای سایبری است. 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
💯لغو ممنوعیت استفاده از برای دانش آموزان در ازبکستان 🔻وزیر آموزش و پرورش ازبکستان ممنوعیت استفاده دانش آموزان ازبکستانی از حجاب را لغو کرد 🔻اسلام دین غالب در ازبکستان است اما حاکمیت سکولار اجازه داشتن حجاب یا رفتن بچه ها به مساجد و پخش صدای اذان از مساجد را نمی دهد 🔻لغو این ممنوعیت به دلیل درخواست های مکرر خانواده ها برای بهره مندی فرزندانشان از فرصت برابر آموزشی صورت گرفته 🌐منبع:https://www.ndtv.com/world-news/uzbekistan-lifts-headscarf-ban-in-schools-to-boost-female-attendance-2531895 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
💗نگاه‌خدا💗 #قسمت_چهل‌وپنج بیدار که شدم، امیر نماز می خواند.بعد تمام شدن نمازش پرسیدم: - چرا نرف
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗نگاه خدا💗 امیر: بذارین حالتون بهتر بشه ،فردا میریم - آخه من گرسنمه -آخ ببخشید اصلا حواسم نبود الان میرم از پایین براتون غذا میگیرم. - دستتون درد نکنه فقط واسه خودتون هم بگیرین ،چون اینجوری خجالتم میاد امیر خندید و رفت. امیر که رفت، لب پنجره ،چشمم به گنبد حرم افتاد. اشک از چشمم جاری شد. " آقا اگه ما دوتا مال همیم ،خودت برامون دعا کن." امیر وارد اتاق شد. با هم غذا خوردیم. بعد از خوردن شام سفره را جمع کردم. روی فرش نشست و به دیوار تکیه داد -امیر ! چرا خواستی با من ازدواج کنی؟ -نمیتونم بهت بگم. شاید بعد جداییمون گفتم بهت. تا گفت جدایی ،دلم هری ریخت. " پس دوستم نداره" - میشه زیارت عاشورا بخونی؟ زیارت عاشورا ،بهانه‌ای شد برای باریدن اشک‌هایم ،صورتم را برگرداندم ،پتو را کشیدم روی سرم ،شروع کردم به گریه کردن،نفهمیدم کی خوابم برد. امروز روز اخر بود. همه رفتیم حرم برای وداع من چشم دوخته بودم به گنبد، "امام رضامیشه این آقایی که کنارمه ،عاشقم بشه ،همونجور که من عاشقش شدم؟" حرکت کردیم به سمت تهران ،این سفر بهترین سفر عمرم بود. "ای کاش دفعه بعد هم با امیر بیام پابوس آقا" رسیدیم تهران. وقتی میخواستم از امیر خداحافظی کنم بغضی داشت خفه‌ام می‌کرد. به خانه رسیدیم .چمدانم را برداشتم. کلافه بودم نمیدانستم چیکار کنم. "چه جوری به امیر بگم عاشقش شدم؟ باورش میشه؟" گوشی را برداشتم که پیام بدم. دستم به نوشتن نرفت. تصمیم گرفتم فردا بعد دانشگاه برویم گلزار. همان‌جا موضوع را مطرح کنم. پیام دادم که صبح میام دنبالت با هم بریم دانشگاه. آنقدر خسته بودم که خوابم برد. صبح با زنگ گوشیم بیدار شدم . حاضر شدم. کیفم را برداشتم. رفتم پایین. -سارا جان صبحانه نمیخوری؟ - نه مریم جون ،میرم دانشگاه یه چیزی میخورم -پس بیا این یه لقمه رو تو راه بخور ضعف نکنی. - قربون دستتون. به خانه‌ی امیر رسیدم. دم در ایستاده بود. در راه امیر از داخل کیفش یک جعبه کوچیک کادو شده بیرون آورد. -ببخشید این چیز ناقابله ،مشهد که بودیم وقت نشد که برم بازار یه چیز مناسب بگیرم براتون. - خیلی ممنونم. رسیدیم دانشگاه.ماشین و را پارک کردم. امیر کلاس داشت. رفتم داخل کافه نشستم. ،یاد کادوی امیر افتادم. بازش کردم. انگشتری عقیق که اسمم رو رویش حکاکی شده‌بود. سر کلاس یاد سلما افتادم. "بهش خندیدم ،سرم اومد. چطوری بهش بگم اخه؟" بعد کلاس دیدم امیر کنار ساحره و محسن ایستاده.نزدیکشون شدم. به‌به! مشهدی خانم ،زیارتتون قبول. - مرسی عزیزم ،انشاءالله قسمت شما محسن گفت: سلام سارا خانم زیارتتون قبول, انشا ءالله باهمدیگه برین کربلا. - خیلی ممنون. ان‌شاله. امیر گفت: بچه ها اگه جایی میرین برسونیمتون؟ - اره امیر راست میگه بیاین با هم بریم. - نه عزیزم خیلی ممنون ،من و محسن جایی کار داریم مسیرمون به شما نمیخوره - باشه هر جور راحتی. خدا حافظی کردیم و رفتیم سوار ماشین شدیم. - امیر آقا. بریم گلزار؟ -چرا که نه. رسیدیم بهشت زهرا. اول سرخاک مامان فاطمه فاتحه‌ای خواندیم. و بعد سمت گلزار شهدا ،کنار شهید گمنام رفتیم. امیر نشست قرآن کوچیکش را درآورد. شروع به خواندن کرد. رو به رویش نشستم. نگاهش می‌کردم. دستم را گذاشتم روی سنگ قبر شهید. " کمکم کن" - امیر ؟ امیر: بله - من نمیخوام برم از ایران ، یعنی از وقتی عاشقت شدم نمیخوام برم. امیر سکوت کردو چیزی نگفت. - تو هم منو دوست داری؟ -من زمانی تصمیم به ازدواج با تو رو گرفتم که قرار شد چند ماه بعد عقد از هم جدا شیم، من نمیتونم باهات زندگی کنم. تمام وجودم له شد ،یعنی دوستم نداره؟ از چشمانم اشک می‌امد و پاکشان کردم. - باشه اشکالی نداره ،لزومی هم نداره که عقد کنیم چون من دیگه نمیخوام از اینجا برم ، ده روز دیگه مدت صیغه‌مون تمام میشه. میرم داخل ماشین منتظرتون میمونم بیاین. ادامه دارد... 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20210818-WA0053.mp3
11.93M
✅خدای خوب ابراهیم✅ 💚 قسمت۴ کتاب خدای خوب ابراهیم، روایتگر خاطرات زیبای شهید «ابراهیم هادی» 🌸🌸🌸🌸 از نکته‌های جالب و کاربردی کتاب خدای خوب ابراهیم این است که مجموعه خاطرات جمعی از اعضای خانواده، دوستان و همرزمان شهید ابراهیم هادی نقل شده و پس از آن یک آیه از قرآن در مورد آن ویژگی ذکر کرده . 🎙رادیو‌ایران‌صدا 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓