recording-20230606-144905.mp3
3.69M
#یک_انتخاب_عاقلانه 2
بخش دوم:
🔺 چطوره بی حجاب باشیم تا مردها چشم و دل سیر بشن؟!
🔹حاج آقا حسینی
@hejabuni
هدایت شده از دانشگاه حجاب
💐 ۹ ماهه تضمینی روان عربی حرف بزن ☺️
😎 روشی نو 👌 فقط با روزی ۱ ساعت ⏰
❤️ eitaa.com/joinchat/644284519C6e5d0dbf9a
❤️ eitaa.com/joinchat/644284519C6e5d0dbf9a
✅ مورد تایید دانشگاه حجاب👆
#پرسش_پاسخ
#حجاب_نوگُلان
❓چطور دخترمون رو برای پذیرش #حجاب آماده کنیم؟
👗باید از چند سال قبل از نه سالگی زمینه سازی رو شروع کنیم.مثلا از همون سنین پایین هرسال که بزرگتر میشه پوشش دخترمون رو به سمت پوشیدگی کامل نزدیک کنیم.یعنی وقتی دامن یا پیراهن می پوشه حتما جوراب شلواری هم پاش کنیم،لباس آستین حلقه ای تنش نکنیم.اگر توی خونه پیراهن یا دامن می پوشه بهش یاد بدیم موقع نشستن حواسش باشه دامنش روی پاهاشو بپوشونه
#تولیدی_کامل #حجاب #دختر
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
#پرسش_پاسخ #حجاب_نوگُلان ❓چطور دخترمون رو برای پذیرش #حجاب آماده کنیم؟ 👗باید از چند سال قبل از ن
#پرسش_پاسخ
#حجاب_نوگُلان
♻️قسمت اول
❓چطور دخترمون رو برای پذیرش حجاب آماده کنیم؟
🔻رعایت موارد بالا بخاطر اینه که اگر خدای ناکرده دخترمون عادت کنه به پوشش نامناسب و به این باور برسه که اینجوری زیباتر میشه پذیرش حجاب براش خیلی سخت میشه،ممکن خانواده ها فکر بکنن که دخترشون بزرگ شده و حرف پدر مادرش رو گوش می کنه و لزومی به زمینه سازی نیست ولی موارد زیادی دیده شده که دختر بچه تا چند سال حجاب رو می پذیره اما بر اثر عوامل محیطی یا تغییراتی که در گذر از سن کودکی براش بوجود میاد دوباره برگشته به همون سبک پوششی که در بچگی به اون عادت کرده بود
➕برای اینکه پذیرش حجاب برای فرزندمون راحت بشه باید علاوه بر آماده سازی او برای کامل کردن پوشش ،شرم و حیا رو هم در او نهادینه کنیم.یعنی تربیت جنسی کودک رو هم باید در نظر بگیریم.خب چجوری باید اینکار رو بکنیم الان بهتون میگم:از همون سنین پایین بهش یاد بدیم لباسش رو جلوی دیگران عوض نکنه،از سه سالگی به بعد دختر با مادرش حموم بره و پسر با پدرش،طبق بعضی روایات از هفت سالگی جای خوابش جدا بشه
📜به این داستان دقت کن :👇👇👇👇👇
علی بن عقبه، یکی از یاران اهلبیت(ع)، نقل میکند که امام کاظم(ع) نزد محمد بن ابراهیم، فرماندار مکه و همسر فاطمه دختر امام صادق(ع) بود. محمد بن ابراهیم، دختری داشت که لباس [زیبا] بر او میپوشاندند و نزد مردان میآمد و مردان، او را گرفته و به آغوش میکشیدند. هنگامیکه به امام کاظم(ع) رسید، ایشان، درحالیکه دستان خود را کشیده بود، او را [از اینکه به آغوشش درآید] نگه داشت و فرمود:«وقتی دختر به #ششسالگی رسید، جایز نیست مردی که محرم او نیست، او را ببوسد».[۱]
❌ نه سالگی برای پذیرش یهویی حجاب خیلی دیره،در قسمت های بعدی هم با ما همراه باشید تا تجربیات و راهکارهای مفید در این زمینه رو باهاتون به اشتراک بذاریمツ
📚[۱]تهذیب الاحکام، ج۷، ص ۴۶۱، ح۱۸۴۶
ادامه دارد...
#تولیدی_کامل
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
✅ قوم باغیرت و شریف بختیاری را با امثال مادر شهید قنبری بشناسیم، نه اون زن بلاگر رنگین کمانی که ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
❤️ وقتی دختر #شهيد_محمد_قنبرى در مراسم تشییع پدرش زینب وار مرثیه و خطبه میخواند :
ما پشت این انقلاب میمانیم و از ولایت دفاع میکنیم.
•┈➺✿➣ @hejabuni
#خاطرات_آمرین
#ارسالی_شما
🔰تجربه های تذکر لسانی رزمایش امروز:
🔸انواع روش ها استفاده شد. غیر مستقیم
با اشاره و...، و اینکه ن تنها به بیحجاب ها بلکه به مردها و فروشنده هم تذکر داده میشد
🔹 بنده چون در اواخر گروه بودم اثرات تذکر بچه ها را میدیدم و بیچاره نفرات اول 😄.
به ما که میرسیدند یک سری افراد شالشونو سر میکردند.
یک سری میگفتند چشم.
🔹فردی از کنار من رد شد و زیر لب گفت اه از دست اینا.( جو گناه را بهم میریزی و امنیت روانی نباید داشته باشند این خودش یعنی اثر👌)
🔸به بسیاری از دختر و پسرها اینگونه تذکر داده شد به پسر تذکر داده میشد:
جوون حجاب خانومتون...
جوون لطفا رعایت...
و بعضی گفتند چشم
و جالبتر از همه اینها که پسرها هیچ حرفی نمیزدند( در نمایشگاه کتاب هم بارها به زن و شوهر تذکر داده و یک موردم توهین نشنیده شد.)
🔹چندین مورد گفتند به شما چه به گروه جلویی و ما رسیده و گفتیم ایشون درست گفتند.
🔸مردی در مترو نگاهش به خانمی بی حجاب بود و همزمان داخل مترو کنار بنده زن بی حجاب و گویا شوهرش بودند.
از روش به در بگو دیوار بشنوه استفاده کردم یعنی بلند که خانومه بشنوه شروع کردم با اون مرد سومی که در حال چشم چرانی بود گفتم:
یک هندونه فروش بارشو بیرون میزاره و هرکسی رد میشه با چاقو یه مزه ای میکنه
اما طلافروش طلاشو کلی جا قایم میکنه از جمله دزگیر و...،
بانوان ما حکم طلا رو دارند اما خودشون خبر ندارند. اگر بفهمند چقدر باارزش هستند هیچ وقت اینجوری بیرون نمیایند.
🔸تذکر غیر مستقیم زیاد داده شد یعنی:
گروه جلوتر تذکر که میداد و مخاطب زیر لب فحش میداد یا حرص میخورد و حرف میزد و به ما که میرسید میگفتیم :
اون اقا درست فرمودند. ( با اشاره به دست👆)
🔹مواردی فقط با اشاره دست به سمت مو تذکر داده میشد.بدون حرف زدن
🔸چند مورد به فروشنده هایی که چشم چرانی میکردند جلو رفته و حرفایی مانند
اگر سیل بیاید همهمون غرق میشیم
پس تو ام تذکر بده ( و به فکر فرو میرفت)
♨️چند مورد لیدر یا پول بگیر بودند که ترویج برهنگی داشتند میکردند که به شما توصیه نمی کنم تذکر بدهید فقط حرفه ای که شدید عکس بگیرید.
این مورد رو ترجیحا شما انجام ندهید
🔸مورد بود که در یک فضایی پراکنده بی حجاب بودند مثلا دوتا دوتا در کنار یک با حجابی و نمیشد دونه دونه سراغش رفت
لذا صدا بلند که همه بشنوند و گفته شد بانوان شال خانم ها رعایت خانمها ...در عین حال روبرو را نگاه میکنی که کسی نگه دقیقا با اون هستی و رد میشوی.
•┈➺✿➣ @hejabuni
#گزارش
#بینالملل
♨️مادر ۴۰ ساله انگلیسی بخاطر پوشیدن لباس های نیم تنه و تحریک کننده مورد سرزنش قرار می گیره
🔻یک مادر ۴۰ ساله وقتی به دنبال فرزندش میره در مسیر مدرسه بخاطر طرز لباس پوشیدنش مورد انتقاد قرار می گیره
🔻میگه وقتی در تولد دوست فرزندش حاضر شد کسی حاضر نبود باهاش صحبت کنه و بهش برچسب زدن بخاطر لباس نیم تنه و شلوار جذبی که پوشیده بود
😳اون اعتقاد داره دیگران بخاطر اندام خوبی که داره بهش حسودی می کنن
زیاد از خونه بیرون نمیره اما وقتی میخواد دنبال فرزندش بره بهانه خوبی هست که اونطور که دوست داره لباس بپوشه
📌حتی در کشوری مثل انگلیس که سالهاست حجابی وجود نداره و برهنگی شایع هست بازهم می بینیم که مردم این افراد رو پس می زنن و معتقدن پوشش باید طوری باشه که توجه هارو به خودش جلب نکنه
🌐منبع:
https://www.dailymail.co.uk/femail/article-1219233/A-mother-40-says-shes-victim-hotphobia-shunned-school.html
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 58 👇
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش
💐 قسمت 59 👇
دانشگاه حجاب
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 59 👇
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش
💐 قسمت 59 👇
دوباره شمارهش رو گرفتم!
اینقدری که من دارم رو مخش میام طرف کلا زیر همه چی نزنه و پشیمون نشه خوبه!
این سری یه کم دیرتر گوشی رو برداشت ولی برداشت.
- سلام هانیه خانم.
- سلام خانم...
اسمش رو چرا نپرسیدم!
مونده بودم الان چی باید صداش کنم!
سلام خانم کیف! سلام خانم دزد! سلام خانم چی؟
مِن مِن کردنم رو که اسمش رو گفت.
- زهرا هستم. راحت باش عزیزم. جانم؟
ترس نداره که!
چرا نگرانی هانیه!
توانم رو به صدام دادم...
- چیزه... ببخشید دوباره مزاحمتون شدم.. یه سوال دیگه هم داشتم!
از لحن صداش لبخندش پیدا بود.
- بگو خانمی. جانم ؟ هنوز نگرانی ؟
اومدم به روی خودم نیارم ولی زبونم لو داد!.
- نگران....؟ من....؟ آره خب نگرانم!
- نگران چی هستی؟ بیا کیفت رو بگیر دیگه. آدرس که برات فرستادم برات.
- آره توی مسیرم دارم میام ولی یه سوالی بود فراموشم شده بود بپرسم و حقیقت طاقت نیاوردم تا برسم.
- بگو عزیزم.
- میشه بگید توی کیف چیا دیدید؟
الانه که طرف شک کنه که این کیف اصلا برای من هست یا نه!
صدایی صاف کردم و ادامه دادم:
- میخوام ببینم همه چی سرجاشه؟
چند لحظه ای مکث...
- اوووم یه سری کارت بانکی و پول و چک و این جور چیزاست
نگران نباشید فکر کنم به خیر گذشته!
فقط یه سوال مونده! چک سفید امضاء!
- ببخشید یه چک سفید امضا هم بوده اونم هست ؟
- نمیدونم گلم. خیلی وارسی نکردم. صبر کن الان میبینم..
پشت خط منتظر موندم..
خودم با دست خودم بره رو دادم دهن گرگ!
طرف اگه تا الان چک رو هم ندیده بود خودم بهش نشون دادم!
خوب شد من پلیس نشدم!
چند لحظه ای گذشت.
قلبم خودشو به در و دیوار میزد
از پشت خط صدای همهمه میومد..
ولی معلوم نبود صدای چیه.
بالاخره صدا اومد ولی کاش اینطوری نمیومد!
- ال وو... ب.. زم
- چی؟
- م... ه ... عز..
- صداتون واضح نمیاد!
هر چی الو الو کردم فایده نداشت.
و تهش مکالمه قطع شد!
آخه چرا همین الان باید خط ها خراب بشه و آنتن نده!
نکنه فیلمش بوده الکی اینطوری کرده تا تلفنو قطع کنه و من شک نکنم!
سریع باهاش تماس گرفتم ولی بوق نخورد.
هی میخوام فال بد نزنم ولی نمیشه..
همزمان بابا هم آبمیوه به دست از مغازه داشت میومد.
تا فرار نکرده باید زودتر میرفتیم.
نباید بهش از چک سفید امضا حرفی میزدم!
بابا که اومد همزمان تلفنمم زنگ خورد.
خودش بود!
تلفن رو جواب دادم.
- سلامی دوباره.
نمیدونم چرا امشب خط ها خرابه
آره عزیزم هستش.
بهترین خبری که اون لحظه میشد کسی بهم بده همین بود.
بیشتر از این ناراحت بودم که اون ها دستم امانت بوده!
ماجرای تلفن رو برای بابا توضیح دادم.
خنده روی لب های بابا هم اومد.
از خنده بابا خوشحال شده بودم.
قندم بدون خوردن آبمیوه اومد بالا و حالم رو به راه شد.
- خب حالا کجا باید بریم هانیه خانم؟
- سمت خونه خودمونه... الان دوباره نگاه میکنم....
پیامو باز کردم.
- باید بریم خیابون موسیوند!
بابا با تعجب نگاهم کرد.
- موسیوند؟ نکنه خونه جا گذاشتی مامانت پیدا کرده!!
- نه! ولی آدرسی که داده جای خونه خودمونه.
برا خودمم عجیب بود. چه طور ممکنه کیف اونجا افتاده باشه!
من که اصلا اونجا از ماشین پیاده نشدم!
✍️ مجتبی مختاری
🆔 نظرات رمان 👈 @mokhtari355
═ೋ❅📚❅ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
هدایت شده از دانشگاه حجاب
💐 ۹ ماهه تضمینی روان عربی حرف بزن ☺️
😎 روشی نو 👌 فقط با روزی ۱ ساعت ⏰
❤️ eitaa.com/joinchat/644284519C6e5d0dbf9a
❤️ eitaa.com/joinchat/644284519C6e5d0dbf9a
✅ مورد تایید دانشگاه حجاب👆
AUD-20210921-WA0012.mp3
8.2M
۱
😍 سلام و ظهر بخیر به همه
🌹 بخصوص خانوما و دخترخانومایی
که الان تو خونه هستن و گوشی به
دست، کانال ما رو چک میکنن :)
🎙آقا ما با اجازتون امروز میخوایم
درمورد یه چیز خیلی مهم بصحبتیم
اجازه هست؟ 🙂☝️
یه «بله یا نه» بگید ببینیم
باید چهکار کنیم 🤔 @monjez
.