eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.4هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
188 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 ڪتـاب مـن مـیتـرا نـیسـتـم 🖋نـویـسـنده : معـصومـه رامـهرمـزی نـاشـر : آوای کتـاب پـردازان 📌مـعرفی کـتـاب : روایـت زندگـی شـهیـد زیـنب کمایـی ، دختـری نـوجـوان و مبـارز کـه بـا سلاح خـود یعـنی حـجاب و اعـتـقاداتـش بـا طـاغـوت مبـارزه کـرد و در آخـر بـا حـجـاب زیـنبـی خـود شربت شـهادت را نوشـید . ✨ ڪتـابی اثـر گذار و مفـیـد بـرای دخـتران نـوجوان و جـوان . ✔️ والدیـنی که قصـد دارند الـگویی مناسب برای دختران ۱۲ تا ۱۶ ساله‌ی خـود انتخاب کـننـد بـی شک ایـن شهـید می تـواند الگـوی آنـها باشـد . 🏴 @hejabuni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 162👇
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 162👇 با فریاد انتقام انتقام حاضرین از خواب پریدم. صدای هق هق قلبم بلند بود. دل سنگ هم از مظلومیتش آب میشد. عرق سردی همه بدنم رو فرا گرفته بود. به اطراف نگاهی کردم. فقط تاریکی بود و تاریکی، با کمی نور مهتاب که از پنجره می‌تابید. نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم خودم رو آروم کنم. هر چی بیشتر سعی کردم، بیشتر به یاد خواب وحشتناکی که دیده بودم افتادم. حس می‌کردم هنوز هم تو اون دادگاه کذایی ام. صدای داد و فریاد شاکی‌ها تو گوشم زنگ میخورد. انگار یه سایه سنگین روی روحم افتاده بود. از جام بلند شدم و به سمت پنجره رفتم تا بلکه هوای خنک شب به صورتم بخوره و اون بتونه کمی آروم ترم کنه. به آسمان پر ستاره خیره شدم... سعی کردم ذهنم رو از اون کابوس وحشتناک خالی کنم. خبری از ماه نبود... یه ربعی با ستاره ها درد و دل کرد کردم. نمیدونم اصلا حرفام رو فهمیدن یا نه!؛از پنجره فاصله گرفتم. یه آبی خوردم و با یه نمه آرامشی که از طبیعت کسب کرده بودم راهی رختخوابم شدم. میونه راه بودم که متوجه صدای پچ پچی شدم. اینموقع شب؟ توی اتاق من؟ صدای پچ پچ؟ دنباله صدا رو گرفتم.. کسی نبود. ولی صدا بود! گوشام رو تیر کردم و تمرکز کردم. دوباره دنبال صدا رفتم.. اینبار در گوشه اتاق وجدانم رو دیدم که یه بالشت گل گلی زیر دستش گذاشته و نشسته پای فیلم اکشن خاطرات من! کلی پوست تخمه هم جلوش ریخته! حتی به خودش زحمت نداده پوست تخمه هاش رو درست توی یه ظرف بندازه تا دور و بر خونه کثیف نشه! انگاری پوست ها رو فقط با دهنش پرت میکرده! چون حتی یه دونش هم توی ظرف بلوری آبی جلوش نریخته بود. خودش که جارو نمی‌کشه همینه دیگه! فقط زحمت درست میکنه! دیگران باید جورش رو بکشن! حالا خوبه منم جارو نمیکنم!😁 - صداش رو یه نمه کم کن لااقل بی وجدان! این اتاق مختص من نباشه لااقل مشترک که هست! میخوام بخوابم... خفش کن اون فیلم لعنتی رو! انگار نه انگار اینجا آدمی هست! من رو باش با کی دارم حرف میزنم! اونقدرا محو فیلم اکشنم بود که اصلا من رو ندید! کاش میشد یه آرپیجی بر میداشتم و دور از چشم همه، نصف شبی این وجدانه رو منفجرش میکردم. بلکه درس عبرتی باشه برا دوستاش! اینطوری منم برای همیشه راحت میشدم از دستش! نمیدونید وقتی همچین خوابی ببینید چه حسی داره! جونم به لبم رسیده بود. خوابمم هک کرده فلان فلان شده! کاش میشد خود وجدان ها هم یه ذره وجدان میداشتن! نه اینکه بگم وجدان بدیه ها نه؛ دختر خوبیه ولی گاهی زیادی رو مخمه! طوری که می‌خوام سر به تنش نباشه! کاش میشد عروسش کنم بره خونه شوهرش! اینطوری از اُردها و قیافه گرفتنش هم راحت میشدم! نصف شبی زیاد به پر و بالش نپیچیدم و برگشتم به رختخوابم. سعی کردم بخوابم. اما نتونستم. فکرم رو دیدم که بیدار شده و با یه لیوان آب قند منتظرمه تا مثلا آرومم کنه و سنگ صبورم باشه. تا صبح به سقف خیره شدم و به این فکر کردم که چطور می‌تونم از این کابوس رها بشم. هر چی بیشتر فکر کردم، بیشتر به این نتیجه رسیدم که این خواب اتفاقی نیست. یه چیزی توی عمق وجودم بهم می‌گفت که باید یه تغییری تو زندگیم ایجاد کنم. شاید این خواب یه هشدار بود، یه فرصت برای اینکه بتونم اشتباهاتم رو جبران کنم! بالاخره دم دمای صبح بود که خوابم برد. ۱۰ صبح با تابش مستقیم نور خورشید توی چشام از خواب بیدار شدم. خیلی خوابم میومد... ولی باید میرفتم دانشگاه. یکساعت هم دیر شده بود. چشام رو مالیدم و به زحمت بازشون کردم. اما نه ساعت ۱۰ بود و نه خبری از آفتاب بود. اینجا از اون جاهاست که میگم دوست دارم سر به تنش نباشه! کله صبح وجدانم بالای سرم ایستاده بود و چراغ قوه مسخرش رو هم زارتی توی چشام انداخته بود و کِر‌ کِر میخندید. - روی آب بخندی! مسخره! اون از دیشب که نذاشتی بخوابم اینم از الان که ساعت ۷ بیدارم کردی! چته تو؟! به روی خودش نیاورد. خیالش که راحت شد خواب از سرم پریده، چراغ قوه‌ش رو جمع کرد و تا چیزی پرت نکردم سمتش گم‌ و گور شد! تا صبح که یه کله بیدار بود! الانم که زده بود به سرش و کرمش گرفته بود تا من رو اذیت کنه! یعنی این موجود خواب نداره؟ ✍️ مجتبی مختاری 🆔 نظرات رمان 👈 @mokhtari355 ═ೋ❅📚❅ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
23.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🍃امان از دل مهدی 🎶 مهدی دانشمند ‎‌✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸امسال حدود ۴۳ هزار دانش آموز اصفهانی در اعتکاف شرکت کردن... انگار دهه نودی ها دارن از نسل های قبل خودشون سبقت میگیرن! 🤷‍♂ولی خب رسانه‌ها کلا این خبر رو بایکوت کردن. چرا؟ چون اکثرشون دست به دست هم دادن تا اثبات کنن که مردم و نسل جدید دارن از دین فاصله می‌گیرن و از انتشار هرگونه‌ خبر امیدآفرین امتناع می‌کنن ‎‌✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni
دریغ و افسوس نمی‌گویم بابت شهادت، بلکه بابت اینکه نیستید تا در این پیروزی کنار ما جشن بگیرید، هر چند جشن نهایی سرنگونی این رژیم پلید و منحوس است... غزه با همه کوچکی‌اش مردانی بزرگ را تربیت کرد و لبنان با همه وسعت اندکش اندیشه‌هایی را آفرید که امروز ما سرمان را بالا بگیریم و بگوییم «ارزشش را داشت» چرا که ما می‌دانستیم که این مسیر بدون شهادت، این مسیر بدون دادن هزینه‌های هنگفت هموار نخواهد شد.. ‎‌✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni