دانشگاه حجاب
#گزارش #بینالملل ♨️خشونت و ظلم به زنان در صنعت #پورن فرانسه صدای سناتورها را درآورد 🔻آزار جنسی و
🔸این خبره بود که دیروز زدیم؟
من از دیروز برای نمایندههای مجلس فرانسه نگران شدم که قراره به این همه فیلم پورن بیشتر از قبل نظارت کنن!! 😂😂
پ.ن: یکی نیست بگه اینا قبل از حرف شما، خودشون به دقت نظارت داشتن... شما خبر ندارید... 😂😂
🎓 @Hejabuni | دانشگاهحجاب 🌸
7.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حس درونی یک خانم ژاپنی از آزادی روابط در کشورش
📣«وندی شلیت»:
مردان دلیل اصلی ازدواج نکردن شان را وجود زمینه های گسترده ی برقراری رابطه ی جنسی بدون تعهد، مطرح می کنند.
✨ چراغ؛ همـراهی برای درست تـر دیدن
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
#درسهای_یک_فتنه
بخش بیست و سوم
🔶 حالا سوالی که اینجا پیش میاد اینه که چرا با اختلاس گران در ایران برخورد نمیشه؟ یا سوال میشه که چرا رهبری جلوی فساد در کشور رو نمیگیره؟ مگه قدرت نداره؟ مگه مطلع نیست؟
در این زمینه بحث زیاده ولی سعی میکنیم خیلی مختصر نکاتی رو عرض کنیم.
🔺 اولا اینکه گفته میشه نظام جلوی مفسدین نمی ایسته این حرف غلطیه. شما کافیه یه نگاهی به هزاران دادگاه مخصوص مفسدین در کشور بندازید.
🔺 اینکه عموم مردم وقت ندارن بررسی کنند که قوه قضائیه داره با مفسدین برخورد میکنه دلیل بر این نمیشه که واقعا برخوردی نباشه.
طرف به اندازه یه دقیقه نرفته توی اینترنت جستجو کنه بعد هی میگه چرا با مفسدین برخورد نمیشه!
🔶 بله قبول دارم که از نظر رسانه ای جبهه انقلاب ضعف داره. دشمن یه مشکل رو میتونه میلیون ها توئیت براش بزنه ولی ما هزاران خوبی کشور رو نمیتونیم به اندازه ده تا توئیت به مردم بگیم.
⭕️ در مورد اینکه رهبر انقلاب چرا برخورد نمیکنند اول اینکه مگه ایشون مسئول قوه قضائیه هست که برخورد کنه؟! اگه قرار بود خود رهبری مستقیما برخورد کنه که دیگه قوه قضائیه برای چی نیاز بود؟
نه بزرگوار. هر کسی توی این کشور وظیفه مخصوص به خودش رو داره. از هر کسی باید بخوایم که وظیفه خودش رو درست انجام بده.
📌ادامه دارد۔۔
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
•°|💛🌾
ســکوتمسئلہسازشفــراترازدرڪاست
ڪہحفظوحدتامتسیاستحسناست
🌾بمناسبت سالروز صلح امام حسن (ع)
#کریم_آل_طاها #استوری #تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🚨 احتمالاً دشمن از این تصاویر بیشتر از موشکهای بالستیکمون می ترسه!
✨هم نخــــبه
✨هم مــحجبہ
✨هم مــــــادر
🌸 @Hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
ماشاالله به دهه هشتادیا👌 #ارسالی_اعضاء تهران/ شهرری /شاهد ندای فاطمه 💚 #حجاب #ایران #لبیک_یا_خامنه
ماشاالله به دهه هشتادیا👌
💌 #ارسالی_اعضاء
🔸نجف آباد اصفهان
مدرسه بنت الهدی / پایه ی ششم
🔸اراک / مدرسه الزهرا
#حجاب #ایران #لبیک_یا_خامنه_ای
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ١٩ستاره سهیل هقهق گریهاش گرفت. خودش میدانست چرا گریه میکند، اما سعی کرد، طبق برد
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
٢٠ستاره سهیل
با صدای زنگ گوشی، از خواب پرید. سراسیمه صدای زنگ را دنبال کرد.
چادر نماز کرم رنگش حسابی بغلش کرده بود، آن قدر که به سختی خودش را کشید تا دستش به کیف رسید.
زیپ کیف باز بود.
خوابآلود دستش را داخل کیف برد. ناگهان جیغ کوتاهی کشید. انگشت اشارهاش را بیرون آورد و ناخودآگاه در دهانش گذاشت. چیزی انگشتش را بریده بود.
خواب از سرش پرید. گوشی همچنان زنگ میخورد. با چشمان بازتری داخل کیف را نگاه کرد. آینه جیبیاش شکسته بود. با احتیاط، گوشی را بیرون کشید و تماس را وصل کرد.
-الو، سلام، مینو! چقدر زنگ میزنی بابا کلهی صبح؟ سر آوردی؟
امروز؟
ای وای!
به کل یادم رفت. تو الان دانشگاهی؟ باشه، تا یه ساعت دیگه خودمرو میرسونم. بمون اومدم.
نه! برو سایت ریاضیات اونجا نتش قویتره. باشه دیگه چند بار میگی؟
تماس را که قطع کرد، نگاهش به دستمال کاغذی زیر صندلی افتاد. دستمالی که سفیدیاش، در میان لکههای سیاه و قرمز خط چشم و رژ لب گم شده بود.
چند ثانیهای نگاهش کرد. نمیدانست آنجا چه میکند! مغزش کار نمیکرد.
چادر نمازش را روی صندلی انداخت. بعد از شستن دست و صورتش، صبحانه نخورده جلوی آیینه ایستاد. نگاهی مشتاقانه، به لوازم آرایشش انداخت.
از برداشتن کرمپودر، تا گذاشتن رژ لب صورتیاش رویمیز، بیستدقیقهای وقتش را گرفت.
کوله صورتیاش را برداشت و بهطرف آشپزخانه رفت. خانه حسابی ساکت بود. میدانست که عمو صبح زود رفته و عفت هم مثل همیشه، در صف سبزیفروشی است.
بقایای صبحانه هنوز روی میز آشپزخانه بود. لقمهای برای خودش گرفت و با عجله از خانه بیرون زد.
سر کوچه که رسید، عفت را بازن همسایه دید. لبخندزنان جلو رفت و سلام کرد.
- سلام عفت جون! سلام زری خانم! خوبین؟
زن چاق و کوتاه قد، زیر لب سلامی کرد. سبد قرمز رنگ پر از سبزی را، لحظهای روی زمین گذاشت،تا نفسی تازه کند.
عفت نفس زنان گفت: «کجا میری ستاره؟ دوباره عموت شاکی میشهها!!»
ستاره نگاهش را از زری خانم که بیتفاوت فقط نگاهش میکرد، برگرداند.
-عفت جون! دارم میرم دانشگاه. برا دانشگاه که نباید از عمو اجازه بگیرم.
زری خانم گرهی به ابروانش انداخت و به حالت طلبکارانهای گفت:
«والا زمان ما، دخترها برا آب خوردن هم از بزرگترشون، اجازه میگرفتن. خدا بخیر کنه، عاقبتمون رو با این جوونا!»
ستاره خیلی سریع جواب داد:
«اینی که شما میگی، برا ۵۰۰ سال پیشه، نه الان! زری خانوم جون!.»
بعد هم بدون خداحافظی، راهش را گرفت و رفت.
از آنها که دور شد، یک دربست گرفت. ۳۰ دقیقه بعد، جلوی دانشگاه از پراید سفیدی پیاده شد.
همینطور که به سمت سَرْدر دانشگاه میرفت، کولهاش را باز کرد تا کارت دانشجوییاش را بیرون بیاورد. اما هرچه گشت کارتش را پیدا نکرد.
کوله را روی سکویی گذاشت. حسابی گشت، اما فایدهای نداشت. کلافهشده بود. کوله را برداشت و همراه دانشجویانی که کارت به دست وارد دانشگاه میشدند، خودش را پنهان کرد.
اما همینکه وارد دانشگاه شد، صدای نگهبان را شنید.
-خانم، واستا! خانم با شمام.
❌❌کپی به هر نحو ممنوع!
در صورت ضرورت به این آیدی پیام دهید👇
@tooba_banoo
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓