eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.4هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
188 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
CQACAgQAAxkDAAEyWKBgzyPXVMNpNRJm-fyTLiiaKIbWqAACagkAAh20OVJVzEC6OrhiNh8E.mp3
2.43M
🎙 زیباترین چیزی که انسان به آن آراسته می شود... ✅ ادم لعین مروّت نداره 🎵دکتر 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹پایه غیرت و حیا🔹 👈اگه میدونستی حتی توجه به تغذیه حلال باردار یا مجالسی که شرکت می‌کنه ،یا نوع که در این دوران گوش میده چقدر میتونه تو آینده‌ی جنین اثر داشته باشه‼️ 👈دیگه تازه تو بیست سالگی بعد از آسیب دیدن فرزندت نمیپرسیدی چکار کنم پسرم باشه یا دخترم ⁉️ ☝️چون تربیت از دوران جنینی و شیرخوارگی نوزاد شروع میشه ... نه در دوران جوانی ‼️ 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
10.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌 نباید به دل گرفت..... 🎵سرکارخانم نام آور 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
❇️هویکه پوشش زنان آلمانی🇩🇪 🔶 یا از حدود هفتصد سال پیش در این کشور رایج شد. ریشه‌ی این چادر احتمالا به مسلمانان شمال آفریقا برمی‌گردد و گفته می‌شود از فرانسه و کشورهای مدیترانه که از حدود یک قرن قبل آن را می‌پوشیدند به آلمان رسیده است. 🔸هویکه عموما در نیمه‌ی شمالی آلمان رایج بود و در شهرهایی مانند پوشیده می‌شد. 🔶این را روی سر یا شانه می‌انداختند و نوع هر روزه‌ی آن با چادری که یکشنبه‌ها پوشیده می‌شد تفاوت داشت. 🔸نوعی از هویکه با به نام به کمک کلاهی روی سر ثابت می‌ماند. اندازه‌ی چادرها متفاوت بود و در روی زمین کشیده می‌شد. هویکه بسته به طبقه‌ی اجتماعی از جنس‌های متفاوتی دوخته می‌شد. 🔶چادر این زنان به نوعی از ایتالیایی () شباهت دارد. 📝منبع: Instagram.com/hijabarbaeen2 | 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🌼🌾• به یارِ ما نرسد...🍃 | 🏴@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
♨️مدل آمریکایی از تنهایی اش می گوید 🔻یک مدل ۲۷ ساله اهل نیویورک می گوید کسی نمی تواند در دوستی با او دوام بیاورد و مجبور است تنها باشد.او می گوید زنان متاهل یا دخترانی که نامزد دارن نمی توانند با من رابطه دوستانه داشته باشند چون همسر یا شریک شون به من تمایل پیدا می کنه 🔻او می گوید از تنهایی اش ناراحت نیست و اعتقاد دارد دوستانش به او حسودی می کنند و او را ناعادلانه قضاوت می کنند 📌اونوقت بگید غربی ها با جنبه هستن و هرطور لباس بپوشی نگات نمی کنن.کسانی که وارد صنعت مدلینگ می شن مجبور هستن هر طور از اونها خواسته شد لباس بپوشن و از حداقل پوشش برای جلب شدن نگاه ها به برندی که برای اون کار می کنن استفاده کنن نتیجه شم میشه این که باعث سلب آسایش دیگران میشن 🌐منبع:https://www.mirror.co.uk/news/weird-news/i-cant-female-friends-because-2491 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
❤️نگاه خدا❤️ #قسمت_سی‌و‌نه ساعت نه به خانه رسیدم. رفتم آشپز خونه. - مریم جون قابلتونو ندارن ،شرمنده
💗نگاه خدا💗 پیراهنی آجری که تازه خریده بودم، پوشیدم. شال نباتی که لبه هاش مروارید دوزی بود، سرم کردم. -وااای عزیزززم چه ناز شدی برم یه اسپند دود کنم برات. بابا رضا هم بادیدنم لبخند زد. چشمانم به ساعت خشک شد. فکرم هزار راه رفت. که یک دفعه صدای زنگ ایفون آمد. - سارا جان تو برو تو آشپز خونه هر موقع صدات زدم چایی بیار. از داخل آشپز خونه صداها را می‌شنیدم. امیر حسین آمد. دستش را اورد بالا و عدد هفت را نشان داد و گفت: چایی بیار خنده‌ام گرفت. مریم جون صدایم زد. -سارا جان چایی بیار. امیر طاها به همراه پدر و مادر و خواهرش امده بود. فک کنم ازش کوچیکتر باشه. چای را گرداندم. روی مبل کنار مریم نشستم. مادر امیر طاها گفت : اگه میشه این دوتا جوون برن تو اتاق باهم صحبت کنند. سارا بابا اقا امیرو به اتاقت راهنمایی کن. من جلو حرکت کردم از پله ها رفتم بالا وارد اتاقم شدم . روی تختم نشستم امیر طاها هم روی صندلی کنار میزم نشست. تا ده دقیقه چیزی نگفتیم. سرش پایین بود و پاهایش را تکان می‌داد. بعد بلند شد و گفت بریم. - بریم؟ ما که حرفی نزدیم -مگه قراره چیزی بگیم؟ راست می‌گفت چیزی نداشتیم برای گفتن.چون همه چیز فرمالیته بود. به بابا یه لبخند زدم. بابا متوجه شد و گفت: مبارکه باباجان. بابا رضا گفته بود، چون ما همدیگر را زیاد نمی‌شناسیم، دوماه صیغه باشیم. بعد دوماه عقد کنیم. منم چیزی نگفتم و قبول کردم. فردا صبح همراه مریم جون با امیر طاها و مادرش رفتیم برای خرید حلقه و لباس. در طلا فروشی اصلا امیر طاها نگاهم نمی‌کرد. مادرش هم می‌گفت: پسرم خیلی خجالتیه ولی من دلیلش را می‌دانستم. فقط حلقه ست ساده گرفتیم. لباسم فقط یک دست آن‌هم واسه شب مراسم. امیر طاها هم یه دست گرفت. بعداز ظهر به ارایشگاه رفتم. خیلی خوشگل شده بودم لباسم، پیراهن حریر بلند سفید بود که لبه پایین لباس پر بود از شکوفه های صورتی. به خاطر بابا لباسم را با حجاب برداشتم چون نمیخواستم ناراحت باشد. مریم جون امد دنبالم ،با هم رفتیم خانه مهمان خاصی نداشتیم. فقط مادر جون و اقا جون بودن با خاله زهرا و آقا مصطفی ،عمو هادی و زن عمو صدیقه هم بودند. با همه سلام و احوالپرسی کردم رفتم در اتاقم تا مهمان‌های امیر طاها بیایند. ادامه دارد 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا