eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.5هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
187 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
یه گوشه کوچک از بمب انرژی شما همراهای کانال دانشگاه حجاب🌸 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📛 چشم و دل سیری در اروپا و آمریکا 🔴 تفاوت زن باحجاب و بی حجاب در خیابان های امریکا 📌 قضاوت باشما 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
بخش بیست و یکم 🔶 وقتی آدم یه چرخی میزنه توی سایت ها و آمار فساد و دزدی کشورهای مختلف رو میبینه تازه متوجه میشه که انگار به ما دروغ گفته شده. همین کانال های طنز و ورزشی و خبری زرد رو اگه دنبال کنید میبنید شبانه روز سر هر موضوعی که میشه شروع به خودتحقیری میکنند و ایران رو بدترین کشور جهان معرفی میکنند که همه باید از این کشور مهاجرت کنند!!! 🔸 به بعضیا که عمیقا تحت تاثیر رسانه های ضدانقلاب هستند وقتی این آمارها رو میگی اول تعجب میکنن بعدش میگن خب اونا که دین ندارند و طبیعیه این اختلاسها و دزدی ها. پس چرا توی جمهوری اسلامی که ادعای دینداری میشه دزدی هست؟ اول بگم که شما تا قبلش اصلا فساد اونا رو قبول نداشتی! اما خب بگذریم. بریم برای ادامه پاسخ به شما. ⭕️ وقتی ما به اختلاس هایی که در کشورمون رخ داده نگاه میکنیم تقریبا همشون توسط کسانی انجام شده که کاملا "غربزده" بودند. کسانی که خودشون رو روشنفکر میدونستند و گاهی علیه دین حرف میزدند. بنابراین به اختلاس در ایران هم که میرسیم بازم پای غرب و غربی ها وسطه. هر جایی هر مقدار که تفکر غرب رفته اونجا به خرابی و فساد کشونده. در واقع دزدهای جامعه ما هم تربیت شدگان فرهنگ غرب بودند... پس اینجا بازم مقصر اسلام نیست که ما بخوایم یقه دین رو بگیریم. ⭕️ اگه یه جایی هم افرادی مثل خاتمی و روحانی فساد کردند ما که نباید ساده باشیم و فریب ریش و تسبیح کسی رو بخوریم. این افراد عملا بی دین هایی بودند که برای فریب مردم و جذب آراء اونا با لباس دین وارد جامعه شدند خودشون هم بارها علیه دین صحبت کردند. هییییچ وقت در طول تاریخ انقلاب سابقه نداشته که یه انسان مومن واقعی بخواد اختلاس و دزدی کنه. 📌ادامه دارد۔۔۔ 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
هدایت شده از دانشگاه حجاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂‌‌|°• آقاے مــن بیا ڪہ خیرے ندیدیم از ضمیرِ این و آن ... 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 17ستاره سهیل رز سفید را بوسید و دوباره سر جیبش گذاشت. ستاره سرخ و سفید شد. نگاهش را
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ١٨ستاره سهیل وارد راه‌روی ورودی خانه شد. فضای خانه تقریبا ساکت بود. تنها صدای فرود آمدن سوزن چرخ خیاطی روی پارچه‌های مشتری عفت از اتاق می‌آمد. نگاهی به آیینه آویزِ سمت چپش انداخت. صورت سفیدش رنگ‌پریدگی‌اش را بیشتر نمایان می‌کرد. لب‌هایش از نگرانی خشک به‌نظر می‌رسید. نفس عمیقی کشید و خواست که یک‌راست به سمت اتاقش برود. تردید و اضطراب، قدم‌هایش را کند کرده بود. با صدای عمو متوقف شد. -صبرینا! لحظه‌ای حس کرد قلبش هم به همراه قدم‌هایش، ایستاد. عمو تنها زمانی که یاد برادرش می‌افتاد این‌طور خطابش می‌کرد. به‌آرامی برگشت. عمو روی مبل نشسته بود. یک دستش را روی پشتی مبل دراز کرده بود و با کف دست دیگرش آرام روی زانویش ضربه می‌زد. با سر اشاره کرد که کنارش بنشیند. ستاره مردد همان جایی نشست، که عمو اشاره کرده بود. سعی کرد لرزشی در صدایش نباشد. -جانم عمو؟ در دلش هزار بار خدا را صدا زد و از او کمک خواست. عمو کمی به‌طرفش چرخید. ابهت نگاه مردانه‌اش، دلش را لرزاند. سعی کرد خودش شروع کند. -عموجون، گفتم که ببخشید! باور کنین وقتی با مینو حرف می‌زنم، اصلا زمان یادم می‌ره. من دیگه بزرگ شدم.. تو رو خدا الکی حرص نخورین. -عمو! یه سوال ازت می‌پرسم راستشو بهم بگو. ستاره آب دهانش را به سختی قورت داد. -از این‌که با ما زندگی می‌کنی ناراحتی؟ کم‌وکسری چیزی تو زندگیت حس می‌کنی؟ - این چه حرفیه عمو؟ -پس چرا این‌قدر عوض شدی؟ بخدا بعضی وقتا نمیشناسمت. -عمو کی گفته من عوض شدم؟ شما مشکلتون این چهارتا شاخه موی منه که بیرونه؟ آخه شخصیت آدم می‌تونه با چندتا شاخه مو عوض بشه؟ -عمو من کی از موهات حرف زدم؟ تو یادگار حسین خدابیامرزی. دلم می‌خواد بهترین زندگیو داشته باشی! دلم طاقت نمیاره تا این موقع شب بیرون باشی. جواب اون خدابیامرزو چی بدم؟ - بابام اگر خیلی نگرانم بود، می‌موند که مراقبم باشه، نه این‌که تنهام بذاره! تازه عمو جون، دوره زمونه عوض شده نه من! یکی خدا رو این شکلی قبول داره، یکی هم با ریش و تسبیح! لبش را گزید. لحنش طعم تلخ کنایه می‌داد. حرفش را ادامه داد تا در میان صحبت‌هایش طعنه‌اش پنهان شود. -اما من بزرگ شدم. بیست و یک‌سالمه! می‌دونم دارم کجا می‌رم، با کی می‌رم. حواسم به همه‌چی هست. عمو آهی کشید و سرش را پایین انداخت. نگاهش به پای ستاره افتاد. خط قرمزرنگی روی سفیدی ساق پایش خودنمایی می‌کرد. با نگرانی پرسید: «پات چی شده؟» ستاره نگاهش را به سمت پایش کشاند. فکری در ذهنش جرقه زد. سعی کرد لحنش معصومانه و بی‌گناه به نظر برسد. «تو مسجد امشب خوردم زمین.» -مسجد؟ ستاره بریده‌بریده جواب داد: «موقع نماز مغرب.. تو مسجد.. همین.. چند تا خیابون بالاتر.. وسایل ساختمون‌سازی تو حیاط مسجد ریخته بود رو زمین.. من.. ندیدم، خوردم زمین...» چهره گرفته عمو با شنیدن اسم مسجد باز شد. چشمانش انگار بهتر ستاره را می‌دید. -قربون دختر گلم برم من! فداش بشم... راست می‌گی ستاره! یکی هم این شکلی اعتقاداتشو نگه می‌داره! ان شاء الله عاقبت به خیر بشی دخترم! ازم دلگیر نشو عموجون، هرچی می‌گم فقط به خاطر اینه که نگرانتم. ستاره که در بهت و حیرت بود و شاید شرمنده، نسبت‌به خدایی که با یک جرقه ذهنی و چند کلمه آبرویش را خرید. تمام اتفاقات آن روز مانند پتکی بر سرش کوبیده شد. بغضی که در این مدت حسابی گلویش را فشرده بود، بالاخره در برابر چشمان نگران عمویش شکست. ❌ کپی این رمان به هر نحو ممنوع! ✅ کپی بقیه پست های کانال تماما آزاد 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓