⁉️میدونستید
احمدی رهبر پژاک (شاخهی ایرانی پ.ک.ک) که شعار #زن_زندگی_آزادی رو ترویج کرد، به دخترش تجاوز و باعث خودکشی او شد⁉️😱
😰 اگه گفتید و باور نکردن، نمونههای تأسفبار روابط جنسی رهبران این گروهک با دختران عضو در کتاب👇
The Kurds and the Future of Turky
اثر مایکل گونتر آمریکایی رو بهشون نشون بدید!
@soada_ir
#زن_عفت_افتخار #عکس_تولیدی
🌸 @Hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
5.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ڪلیپتصویرےشهدایے 📹
🌸 ماجرای دختر خانمی ڪه به #شهدا می خندید اما سرانجام خاك #شلمچه و مناطق او را #محجبه ڪرد...!
💔 در شلمچه جای پای #امامحسین(علیهالسلام ) و #حضرتزهرا(سلاماللهعلیها) رو احساس میڪنی جَـوش میگیردت ...
اللهمعجللولیکالفرج
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
#درسهای_یک_فتنه
بخش بیست و چهارم
🔶 چرا رهبر انقلاب با برخی بزرگان سیاسی فاسد برخورد نمیکنند؟
✅ اینم برمیگرده به شیوه حکومت داری بر اساس #تقوا. آدم با تقوا کسی هست که مخالفانش رو خیلی سریع از بین نمیبره. بلکه بهشون انقدر مهلت میده که اونها خودشون رو خراب کنند و مردم پلیدی اون افراد رو به خوبی ببینند.
🔹 مثلا امیرالمومنین علیه السلام واقعا براش کاری نداشت که به یه بهانه ای معاویه رو بکشونه توی کوفه و اونجا یه سمی چیزی بهش بدن و بگن خب معاویه مریض شد و مرد!
خیلی جاها حضرت با یه ترفند کوچولو یا با یه مقدار پول میتونست مخالفینش رو کنار بزنه و سال های بیشتری حکومت کنه.
✅ اما حتی یک ثانیه هم بر خلاف تقوا عمل نکرد و همین موجب شد که حکومت از دست بره...
🔸 رفتار بر اساس تقوا کار بسیاااار مشکلی هست و خیلی خودسازی نیاز داره. ماها عادت کردیم به اینکه تا دیدیم کسی مخالف مون هست سریع بزنیمش کنار.
ولی رفتار بر اساس تقوا داستانش کاملا فرق میکنه...
📌ادامه دارد۔۔۔
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
May 11
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم 🔻متن شبهه: سلام یه شبهه ی جدیدی پخش شده که میگن ایران گاز اشک آور وارد میکنه ولی دا
🔴به روز باشیم
بحث تحریمها بود، گفتم اینم اضافه کنم که در بحث موضع گیری علیه کشورهای مختلف، گاهی برخی دچار خطای محاسباتی میشن.
مثلا در همین بحث تحریمها، طرف آمریکا و انگلیسی که تحریم می کنن و کلی اجماع جهانی علیه ما شکل میدن رو ول کرده، میگه مرگ بر روسیه و چین. وقتی میگی چرا؟! میگه اگه روسیه خیلی خوب بود، تو فلان سال یه بار به قطعنامه ی تحریم علیه ما رای نمیداد. چرا وتو نکرده بود؟!😐
خب اگه اینجوریه که باید ده برابر بگی مرگ بر آمریکا و انگلیس و صد برابرم بگی مرگ بر اسرائیل که برای پیش نویس و رو نویس و پشت نویس و همه چیزِ این تحریم ها، بارها اقدام کردند و بارها هم همین چین و روسیه وتو کرده بودن که تحریم ها اعمال نشه... حالا یه بارم روسیه رای داد و وتو نکرد این شد بدجنس و آمریکا شد خوش جنس!!!
میگه شما حالیتون نمیشه. و جالب اینجاست که در عین حالی که میگه مرگ بر چین و مرگ بر روسیه، همزمان به ما میگه اینقدر مرگ بر آمریکا و انگلیس نگید، چون مرگ بر اینو اون گفتن خیلی کار زشتیه و در کائنات اثر منفی داره😂
و نکنه ی جالب تر ماجرا اینجاست که وقتی میگیم دلیل این تناقض اینه که شما تحت تاثیر رسانه های غربی هستی، میگه تاثیر کجا بود؟! ما خودمون شعورمون میرسه که از این حرفهای پرتناقض بزنیم... خودمون داریم میبینیم همه چیو😅
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ٢٠ستاره سهیل با صدای زنگ گوشی، از خواب پرید. سراسیمه صدای زنگ را دنبال کرد. چادر
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
٢١ستاره سهیل
ستاره طلبکارانه برگشت و به نگهبان نگاه کرد.
مرد چهارشانه، هیکلمند و سبیلویی با لباس فرم آبیرنگ، به سرعت به طرفش آمد. انگار که مچ دزدی را، حین ارتکاب جرم گرفته باشد.
-کارتت خانم! کارتتو نشون بده.
-آقای محترم، من کارتمو جا گذاشتم. نکنه میخوای به خاطر کارت بیرونم کنی؟
نگهبان خودکاری را از جیبش بیرون آورد و مشغول نوشتن چیزی شد. در همان حین پرسید: «اسم و ورودیت؟»
-الان اسممو بگم مشکل حله؟ میتونم برم تو؟
نگهبان نوشتنش را متوقف کرد. سرش را از روی کاغذ بالا آورد.
-چه طرز حرف زدنه خانم؟ بدون کارت اومدی داخل، طلبکارم هستی؟
ستاره کمی صدایش را بلند کرد.
-ای بابا! عمدا بدون کارت نیومدم که! جا گذاشتم. یه جوری با آدم برخورد میکنین، انگار آدم کشتم. فردا میارم قاب کنین سردر دانشگاه، ببینم خیالتون راحت میشه یا نه!
صورت سبزه نگهبان، لحظه به لحظه سرختر میشد. رگ گردنش متورم شده بود.
ستاره کمی ترسید. خودش را عقب کشید. صدای بلندشان توجه دیگر دانشجویان را جلب کرده بود.
بعضی از ستاره طرفداری و برخی دیگر ستاره را به صلح دعوت میکردند.
نگهبان با پرخاش و در حالیکه سرش را میجنباند گفت: «الان با من میای حراست دانشگاه، تا تکلیفتو مشخص کنم.»
با شنیدن نام حراست، رنگ از صورت ستاره پرید. همهمه دانشجویان بلند شد.
-ای بابا! مگه چهکار کرده؟ خب کارتش یادش رفته!
در بین بگومگوها، ستاره از پشت سر نگهبان، چهره آشنایی را دید. با عینک دودی که داشت، تشخیص برایش سخت بود، اما بعد از چند لحظه او را شناخت.
کیان بود، جلوتر آمد. لبخند آشنایی زد. از نگهبان جریان را پرسید. نگهبان درحالیکه دستهایش را به این طرف و آن طرف تکان میداد، در حال توضیح دادن بود.
کیان نگهبان را به گوشهای کشاند. عدهای از پسرهای دانشگاه که انگار سوژه جذابی را پیدا کرده باشند، خودشان را به آنها رساندند تا لحظهای را از دست ندهند.
از آن طرف، دخترها هم شروع به نصیحت کردن ستاره کردند.
یکی گفت: «ببین عزیزم! اصلا ارزش نداره بهخاطر یه کارت، پات به حراست باز شه.»
دختری درحالیکه موهای وِزَش را درست میکرد، با لهجهی شیرازی گفت: «ای بابو! کاری نِداره که، بُگو معذرت میخوام،بره پیِ کارش. واسه خودت دردسر درست نِکن، دختر!»
اما ستاره تمام حواسش به کیان و نگهبان بود که در حال بحث کردن بودند.
بعد از ده دقیقه، کیان درحالیکه عینکش را به سمت موهایش هدایت میکرد به طرف ستاره آمد. بدون هیچ مقدمهای گفت:
«ستاره خانم! بیزحمت شما یه کارت شناسایی از خودت بده. موقع برگشت هم، بیا پسش بگیر.»
ستاره دستپاچه کارت ملیاش را بیرون آورد و به کیان داد.
-من الان برمیگردم.
کیان جملهاش را با چاشنی چشمکی همراه کرد.
وقتیکه برگشت، ستاره درحال صحبت با مینو بود. چند دقیقهای صبر کرد تا صحبتش تمام شد.
-ببخشید، نمیدونم چرا همهاش بد میارم. شرمنده.
- این حرفها چیه؟ من دارم میرم دانشگاه ریاضیات. اگر کمکی ازم بربیاد، در خدمتم.
-شما چی میخونی؟ نمیدونستم اینجا درس میخونین!
-من نرمافزار میخونم. آرش بهم گفته که شما حقوق میخونین.
ستاره قدمزنان شروع به حرکت کرد. با طعنه گفت:
«خوبه آرشخان، فقط از اون طرف اطلاعات دقیق میده.. اتفاقاً منم با مینو تو دانشکده شما قرار داریم. البته اون تا حالا انتخاب واحدشو تموم کرده .. این کلهی کچل منه که بیکلاه مونده..»
-نگین این حرفو! چقدر ناامیدین! موهای به این زیبایی دارین، آدم کیف میکنه..
ستاره نمیدانست از این تعریف باید خوشحال شود یا ناراحت. اما لبخند پر ناز و عشوهای تحویلش داد. در هرصورت از اینکه یک نفر از او تعریف میکرد، لذت میبرد.
وارد دانشکده که شدند، راهشان از هم جدا شد.
در سنگین چوبی را به سختی هل داد و وارد سایت شد.
مینو از پشت سیستم، برایش دست تکان داد. ستاره یکراست به سمت او رفت.
عصبانی کولهاش را روی میز سفیدرنگی کوبید که مانیتور روی آن قرار داشت. صفحهی کامپیوتر لحظهای لرزید. نگاههای معنیدار دانشجویان به طرفشان کشیده شد.
❌❌کپی به هر نحو ممنوع!
در صورت ضرورت به این آیدی پیام دهید👇
@tooba_banoo
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
007.mp3
1.98M
#جهاد_تبیین 7
🔶 سیستم خدا اینه که شرایط رو برای آدم ها پیچیده میکنه که امتحانشون کنه
چند داستان جالب از زمان اهل بیت علیهم االسلام
استاد پناهیان
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓