دانشگاه حجاب
سوال یک همراه بزرگوار کانال👆 🤔 نظر شما چیه⁉️ 🙃 بهمون بگید لطفا ⇩ 🆔 @t_haghgoo 🌸 @hejabuni | دا
👆 چند تا از نظرات شما دوستانC᭄
داغ داغ🔥
@hejabuni
34.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپانه
سخنان جنجالی یک جوان آمر به معروف!
❌تو چشم تکتکشون نگاه کردم! 😳
❌من دیگه اون ادم سابق نمیشم! 🙃
⛔تو نمره ۱۳ هم نمیگیری!!!
#امر_به_معروف۔۔۔۔
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
✊ چالش #ما_بیشماریم 🔺استان بوشهر - بندر دیر 🔺 ۲۴ آبان ۱۴۰۱ محجبه: ۷۸ نفر بدحجاب: ۹۶ نفر بیحجاب:
✊ چالش #ما_بیشماریم
🔺استان تهران - اسلامشهر
🔺 ۱۲ آذر ۱۴۰۱
از ساعت ۱:۴۵ تا ۲:۰۵
محجبه: ۶۶ نفر
بدحجاب: ۴۶ نفر
جمعا👆🏻 ۱۱۲ نفر
بیحجاب: ۲۸ نفر
🌸 هرکی -حتی از سر دلسوزی- گفت "همه بی حجاب شدن"، این آمارا رو نشونش بدید و بگید "با عدد و رقم حرف بزن"...
✊ ما بیشتریم و باید دوباره یاعلی بگیم و شروع کنیم. چشم آقا به ماست...
🚫حق نداریم همدیگه رو ناامید کنیم🚫
🌹ممنونیم از خانم *مریم*
🌸 @Hejabuni 🌸
Panahian_Clip_RahkariBarayeMogha.mp3
1.59M
🎵 راهکاری برای مقابله با یک ویژگی خطرناک در انسان
➕نکتهای درباره تربیت فرزند
#کلیپ_صوتی
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
🔅 #مورچه_نمازخوان 🐜
#داستانک
وقت #اذان شده بود
دختر پنج سالهام طبق معمول چادر نمازشو آورد و گفت: مامان پاشو #نماز بخونیم
گفتم: الان کار دارم، بعدا میخونیم!
یه نگاهی بهم کرد 🤨 و رفت سراغ بازیش...
بعد از دو ساعت که کارم تموم شده بود، وضو گرفتم و به دخترم گفتم: من میخوام نماز بخونم اگه میخوای بیا
گفت: من کار دارم، وقتی بازیم تموم شد میام!
گفتم پس سجاده منو بیار تا من بخونم
اون هم با کلی غرو لند و اخم کردن😫 سجادهمو آورد
سجادهمو که پهن کردم، گفت: مامان نگاه کن مورچه از سجادهات اومد بیرون😃
فکر کنم نمازشو #اول_وقت خونده تا الان هم طول کشیده... 😊
منم با یک نگاه توام با خجالت گفتم: بله، همه موجودات خدا رو عبادت میکنن...
#تولیدی_کامل
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻مگه با یه تار مو دنیا خراب میشه که گیر میدین؟ بزارین مردم آزاد باشن!
⬅️ یکی از تجارت های پرسود در دنیا میدونید چیه؟ اینه انتهای خط !
#امام_زمان عج
#لبیک_یا_خامنهای
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج🌱
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
VID_20221204_231234_864_out.mp3
10.3M
●━━━━━━───────
ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷ ㅤ
🎧 پادکست زیر آسمان اکباتان🥀|…
✍ نویسنده : ف.سادات(طوبی)
🎙 گوینده : خانم نعمتی
……………………
بمناسبت چهلم شهید مظلوم مدافع امنیت شهید آرمان علیوردی 😭
#آرمان_دهه_هشتادیا #تولیدی_کامل
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🔴تجربه باور نکردنی دختر انگلیسی در قطر
الی مولوسون، هوادار تیم فوتبال انگلیس:
🔹بهعنوان دختری که در انگلیس بزرگ شدهام، هرگز باور نمیکردم که میتوان بدون آزار جنسی بیرون رفت! در قطر ۲۰۲۲ به چیزی دست یافتم که هرگز آرزویش را هم نمیکردم! من حتی یک تیکه خیابانی هم نشنیدم. احساسِ امنیتِ باورنکردنی دارم.
#امنیت
🌱 @Hejabuni 🌱
📣 «شرف» در بیان زیبای سیدجمال الدین اسدآبادی...
🔸تهیه و ترجمه توسط اعضا
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
هدایت شده از مکالمه عربی | ترنم حیات
یه نیروی جهادی این تیپی لازم داریم
چادری/ به شدت گوشی به دست / کم مشغله
🌸 @arabi_modir
میگم چرا شالتو سر نمیکنی؟
میگه این نماد اعتراض منه!
میگم اعتراض به چی؟
میگه به اقتصاد به گرونی به...
میگم حالت خوبه؟ الان شالتو انداختی ارزونی میشه؟ چرا خودتو گول میزنی؟
هلم میده و میگه: تو .... میخوری که با من اینجوری صحبت میکنی!
میخورم زمین و میگم: آزادی بیانتونم داریم میبینیم ... تف تو قبر آزادی بیانتون
لگدی بهم میزنه و راهشو میکشه که بره ...
بلند میشم داد میزنم: با اون شال افتاده، تنها چیزی که ارزون میشه خودتی...
🌹 @hejabuni 🌹
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 65 ستاره سهیل خط چشمی که کشیده بود، از زیر پلکش پایین ریخته بود. رد سیاهی از اشک و ت
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
66 ستاره سهیل
ستاره با اینکه در دنیای غمش فرو رفته بود، اما از اینکه چند شب میتوانست نگران اتفاقات خانه و زنعمویش نباشد و راحت سرش را روی بالش بگذارد، آسودگی کوچکی را گوشه قلبش احساس میکرد.
مینو پیام داده بود:
«کجا غیبت زده؟ کیان میتونه آرومت کنه، بگو کجایی بیاد همونجا»
با تردید نوشت.
-خودم میام، کجایین؟
بعد از چند دقیقه که از نظر ستاره طولانی بود، جواب رسید.
-بیا پشت ساختمون کلاس، تو چمنا نشستیم.
بعد از اینکه آبی به صورتش زد وچشمهای پف کردهاش را ترمیم کرد، رنگ و لعابی هم روی صورتش پاشید.
از دور مینو و آرش و کیان را دید که در حال جر و بحث بودند. کمی آنطرفتر دلسا ایستاده بود.
نمیدانست آنجا چه میکند. "یعنی مینو میخواست آنها را با هم آشتی دهد."
نزدیکتر رفت و بدون هیچ سلامی، کنار مینو نشست.
کیان کمی خودش را به ستاره نزدیک کرد.
-خوبی؟ چرا گوشیتو جواب نمیدی؟
بدون درنظر گرفتن کیان و سوالهایش پرسید:
-این دختره اینجا چکار میکنه؟
مینو با بالا دادن ابروهایش به دلسا چیزی را فهماند. دلسا جلو آمد.
انگشتانش را در هم فرو برده بود، گاه جدایشان میکرد و با بند کیفش مشغول میشد. چیزی که دلسا سعی در پنهان کردنش داشت، از چشمان ستاره هم مخفی نماند؛ لرزش دستانش.
" دوباره چه نقشهای تو کله پوکشه؟ "
دلسا حرفش را اینطور شروع کرد.
-خب.. راستش.. یعنی.. میتونم برات یه آینه خیلی قشنگتر بخرم.
جمله آخر را در حالی گفت که یک ابرویش را بالا داده بود.
ستاره در دلش احساس پیروزی کرد، میتوانست همین را یک عذرخواهی تمام عیار حساب کند، اما انگار طمع کرده بود.
- شایدم، نیاز نباشه خرج کنی. یعنی، من اصلا دوست ندارم دوست عزیزم تو زحمت بیفته. میتونی به جاش بگی؛ ببخشید و دیگه تکرار نمیشه.
مینو، بازوی ستاره را فشار داد، به این معنا که؛ تند نرود.
ستاره، دست مینو را پس زد.
-چی شد؟منتظرم!
نگاه دلسا، به مینو بود. انگار منتظر چیزی بود. این نگاهها برای ستاره بیمفهوم بود.
-ببین ستاره... میتونم واقعا از آینه قشنگترشو بخرم؟ هان؟ نظرت چیه؟
وقتی با نگاه خیره ستاره مواجه شد، حرفش را ادامه نداد.
سرانجام بعد از سکوتی نفس گیر تصمیمش را گرفت. سرش را پایین انداخت، همراه با بغضی آشکار.
دلش نمیخواست غروری که با هر قطره اشکش پایین میریخت، جلوی ستاره له شود.
-باشه... باشه... میگم! ببخشید... دیگه... تکرار نمیشه.
بعد خیلی سریع پشتش را به همکلاسیهایش کرد و طوری از آنها دور شد، که ستاره آن را در ذهنش یک پیروزی تمام عیار معنا کرد.
✅کپی فقط در فضای مجازی آزاد
✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇(طوبی)
@tooba_banoo
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓