اصرار کرد که میخواد کمک بده. میخواد بچرخونه.
اولش - مخصوصاً برای سبزی- سخته، سفته.
هرچی اومد بچرخونه نشد؛ سفت بود، سخت بود. اتفاقی برعکس چرخوند و دید چه راحت و روونه!
ادامه داد
با خنده و شادی کودکانه
با ذوق موفقیت
با تصور کمک
ولی من میدونستم هیچ کار مؤثری انجام نمیده.
فقط خودش از این چرخیدن و صدای غِر غر خوشحاله،
و حس میکنه داره کاری میکنه.
بعد از تشکر بابت کمکش (کمکِ نکرده ای که خب نیتش رو داشته)، راهنمایی و همراهیش کردم و از سمت اصلی چرخوندیم با هم، و بعد رها کردم که ادامه بده. بازم سخت بود. برگشت به همون حالت قبلی. همون چرخوندن راحتِ بی بازده دل خوش کُنک.
با لبخند و تشویق نگاهش کردم، بچه ست دیگه. همینه...
و گفتم خدایا، چه بسیار وقت هایی که منم فکر میکنم دارم کاری میکنم برات، باری برمیدارم برات! شاید موضوع رو هم درست انتخاب کرده باشم، ولی... ولی اشتباه میچرخونم! عبث میچرخونم! چون راحت تره...
تو هم البته با مهربونی نگاهم میکنی. و شاید بابت نیتم، تشویقی هم بهم عطا میکنی.
عادت داری لابد
در طول هزاران سال بنده داری کردن
و اصلا از قبل اون، خوب میشناسی بنده هات رو
که بیشتر دنبال دلخواه ها و آسان ها و خوش نماها و پر سروصدا ها هستند
تا دنبال حقیقت
و کارِ سختِ مثمرِ بر زمین مانده..........
@hejrat_kon
پینوشت:
اللَّهُمَّ وَ اسْتَعْمِلْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ
(دعای حضرت زهرا سلام الله علیها)
وَ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا تَسْأَلُنِی غَداً عَنْهُ
(دعای امام سجاد علیه السلام)
#درس_های_مادری
#مادری_نیمی_از_عرفان_است