﷽
-----
تو مگو همه به جنگند و زِ صلح من چه آید
تو یکی نهای، هزاری! تو چراغ خود برافروز
✨🔆✨🔆✨🔆✨🔆✨
مادرها انسان میسازند
انسانها، جامعه را
و جوامع، تاریخ را...
شگفتا مادری...!
#مادرم_باافتخار
#شگفتا_مادری
#مادری_امتداد_من_است
#مادری_بخشی_از_موفقیت_من_است
#مادری_شکوه_نادیدنی
#مادری_شغل_حساس_و_آینده_ساز
#مادری_اثرگذارترین_فعالیت_اجتماعی
#شعر #مولوی #تاریخ
پینوشت:
علّت این که اسلام این قدر به نقش زن در داخل خانواده اهمیت میدهد، همین است که زن اگر به خانواده پایبند شد، علاقه نشان داد، به تربیت فرزند اهمیت داد، به بچههای خود رسید، آنها را شیر داد، آنها را در آغوش خود بزرگ کرد، برای آنها آذوقههای فرهنگی فراهم کرد و در هر فرصتی به فرزندان خود مثل غذای جسمانی چشانید، نسل ها در آن جامعه، بالنده و رشید خواهند شد. این، #هنر_زن است و منافاتی هم با درس خواندن و درس گفتن و کار کردن و ورود در سیاست و امثال اینها ندارد.
#بیانات ۱۳۷۵/۱۲/۲۰
🖋هـجرٺــــ
بله https://ble.im/hejrat_kon
ایتا @hejrat_kon
اینستاگرام @dr.mother8
#نشر_فقط_بامنبع
﷽
----
مادر است دیگر
بلاتشبیه، خود ما مادرهای زمینی مگر هرجا که میرویم ته تهش دلمان پیش بچهها نیست؟ جایی برویم و یک شکلاتی، بيسکوئيتی دستمان بدهند: ببرم برای بچهها
کلاسی، جلسه ای برویم و محوطهاش دوتا درخت و یک تکه چمن داشته باشد: آخ جای بچههام خالی
چشممان به جوبی، آب روانی بیفتد: حیف، کاش بودند یک دستی، پایی به آب میزدند
یک تکه آسفالت صاف بی خال ببینیم: وای عجب جای خوبی برای دوچرخهسواری شان
یک ذره حلوا نذری بدهند: انقدر توی هزارتوی کیفمان میگردیم تا یک پلاستیکی چیزی پیداکنیم حلوا را جاساز کنیم ببریم باهم بخوریم
بلاقیاس، ما که اینیم در این مقیاس خرد زمینی،
او که مادر خاک و افلاک است، چگونه است با فرزندانش؟…
روز محشر که فرا میرسد، حضرت مادر سوار بر مرکبی از نور و لؤلؤ و مرجان به عرش خداوند میرسد
از سوی خداوند بزرگ ندا میآید:
یا حَبيبَتي و ابنة حَبیبي
سلینی تُعطَی و اشفعی تُشَفّعی
فوعزّتی و جلالی لا جازنی ظلم ظالمٍ؛
ای حبیبه من و دختر حبیب من!
هر چه دوست داری از من بخواه تا به تو عطا کنم
برای هر کسی می خواهی شفاعت کن که شفاعتت را بپذیرم
و به عزت و جلالم قسم که ستم ستمگر را نادیده نخواهم گرفت.
در این لحظه حضرت زهرا عليهاالسلام به خداوند عرضه میدارد: الهی و سیّدی!
ذرّیتی و شیعتی و شیعة ذرّیتی و محبّی و محبیّ ذرّیتی!
خدای من، مولای من!
فرزندانم و شیعیانم
و پیروان فرزندانم
و دوستدارانم
و دوستداران فرزندانم را نجات بده و به فریادشان برس…
مادر است دیگر
در آن روزی که هیچ کس یاد و فریادرس کس دیگر نیست، دلش پیش بچههایش است! بهشت را بی فرزندان و شیعیانش و حتی دوستان فرزندانش نمیخواهد!
درست مثل همان روز آخر از آن روزهای سخت و دردناک، که غسلِ رفتن کرد، رو به قبله نشست و با همان دست شکسته، در اوج درد و رنج، با تنی مجروح و رنجور و قلبی محزون و هزارپاره، باز دلش پیش فرزندان بود و دعایش این شد:
إلهی وَ سَیِّدی
أسْئلک بِالّذین اصْطَفَیْتَهُم
وَ بِبُکاءِ وَلَدی فی مُفارقَتی
أنْ تَغْفِرَ لِعُصاةِ شیعَتی، وَشیعَةِ ذُریتی
اله و مولای من!
به حق برگزیدگانت
و به حق گریههای فرزندانم در فراق مادر،
گناهکارانِ شیعه من و فرزندانم را ببخش…
.
.
#مادر_است_دیگر
#شگفتا_مادری
#مادردنیا
#مادر_کامل_کافی #شفاعت #قیامت #چادرمادر
#مادر #مادرانه
#مادری_شأنی_از_شئون_شما
#مادرم_باافتخار
#مادری_خوشبختی_من_است
🖋هـجرٺــــ
بله https://ble.im/hejrat_kon
ایتا @hejrat_kon
اینستاگرام @dr.mother8
#نشر_فقط_بامنبع
بعضی چیزها را تا خودت مادر نشوی، متوجه نمیشوی.
مثل چیزهایی که مادر را خوشحال میکند...
یا چیزهایی که دل مادر را، هرچند به روی خودش نیاورد، میشکند...
امروز توی حیاط خانه مادربزرگ، نشستم کنار مادرم که چند دقيقه ای آمده بود در آفتاب-سایه پاییزی هوا بخورد،
و با اشتها و ولع، یک انار از انارهای باغ شکستم و خوردم.
مادرها خیلی دوست دارند با اشتها خوردنِ بچههایشان را ببینند... خوشحال میشوند... دوست دارند...
حالا اگر بچهشان دختر باشد و باردار باشد و آنها از راه دور مدام نگران اینکه «نکند به خودت نرسی» ، «نکند ضعیف شوی» ، «یک چیزی بخور جان بگیری»، دیگر خیلی بیشتر....
بعد هم با اشتیاق یک خرمالو از آن شاخه های بالایی درخت چیدم و خوردم. شاخه های پایین میوه نداشت اما من باید نشان میدادم که دلم خرمالو میخواهد و حالا که دلم خواسته، تهیه میکنم و میخورم...
مادرها دوست دارند ببینند بچهها حواسشان به خودشان هست...
این را از نگاهی که تمام مدت به من و خوردن من داشت، میشد خوب فهمید...
مخصوصاً این منی که مادرم نگران است که نکند پنج فرزند پشت هم بعلاوه درس و کار و امور زندگی و اجتماعی، توانم را گرفته باشد یا از خودم غافل کرده باشد...
داستان، اگر با بچههایم آمده بودم البته کمی متفاوت بود. توجهش به آنها، تمرکزش روی من را کمی میشکست و تعدیل میکرد. اما من به دلایلی تنها آمده ام دیدنش. و خب همه حواسش حالا به من است…
سر سفره نهار بشقابم را از همیشه کمی پُر تر میکنم. حالا مادربزرگم هم اینجا هست و تیز و مهربان، حواسش جمع است که من اگر میشود حتی همه سفره را بخورم!
دو مادر اینجا نظاره گر و مراقبند و کار من سخت تر!
آخ
چه قشنگ،
چهار نسل سر یک سفره…
- نینیِ همراهم را هم حساب میکنم-
خدا همه را حفظ کند… سایه بزرگترها را بیشتر…
خدایا، مادرها نباشند، چه کسی سفارش ویژه ما را به درگاه تو بکند؟ چه کسی دست بالا بیاورد به سوی تو و تو شرم کنی از رد کردن دعایش؟……
عصر با این که هیچکس دیگر طالب چایی نبود، برای خودم چای دم کردم و جلوی مادر و مادربزرگم با یک کُماچ خاله پَز خوردم. غروب یکی دیگر از خالهها آمد و سمنوی تازه خاله پَز آورد. دو سه قاشق پر هم با اشتها از آن…
نیمه شب شده و مادرها خوابند.
و من فکر میکنم به قشنگی این آیین
که چطور میشود با ولع خوردن یک انار، در آن عبادت باشد!
فکر میکنم چه قشنگ است که وقتی پای تعبد و اطاعت در میان است، خوردن ها و نخوردن ها هردو میتواند مصداق عبادت و بندگی و کسب رضایت معبود باشد.
میخوری برای اینکه مادرت خوشش بیاید. و این خوشایند مادر از بالاترین خوشایندهای پروردگار است. و لذا آن لحظات خوردن، میشود لحظاتی که خداوند با لبخند و رضا تو را می نگرد!…
چنین آیین زیبایی، چنین دین و مکتب دلبری، کجای این عالم یافت میشود؟!
و حالا تو ببین خود مادری چه جور، چه قدر، تا چه حد
مصداق عبودیت و عبادت است!…
شگفتا مادری…
✍ هـجرتــــــــــــ
بله و ایتا @hejrat_kon
اینستاگرام @dr.mother8
#نشربامنبع
#مادری_نیمی_از_عرفان_است
#مادری_رشد_است
#مادری_قرب_است
#شگفتا_مادری
#عبودیت #عبادت