eitaa logo
حکایت های آموزنده
11.8هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
0 فایل
‹ ﷽ › متولـد :¹⁴⁰³.³.¹³ { #کیفیتی‌که‌لمس‌می‌کنید } ‌ آن‌که را ارزش دهی، انسان بماند آرزوست . 🌔ادمین تبلیغات: @Yazahraft 🌔تعرفه تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/2880635157Cda2e57c40b
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️آرامش آسمان شب 💫سهم قلبتان ❄️و خــداونـد 💫روشنى بى خاموشِ ❄️تمـام لحظه هايتـان باشد 💫شبتون بخیر ❄️لحظه هاتون سرشـار از آرامش مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَايَحْتَسِبُ و از جايى كه حسابش را نمى كند به او روزى مى رساند کارِ خدا اینگونه است در تاریکترین شرایط به او توکل کنید. و خوردن هیچ چیز مثل خوردن غصه حرام نیست اگرما فهمیدیم که جهاندار ِعالم اوست دیگر چه غصه ای باید بخوریم مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
🔴 یک داستان یک پند مرد رباخوار و عیاشی بود که هرگاه گناه می‌کرد و به او می‌گفتند: گناه نکن! می‌گفت: خداوند أَرْحَمُ الرَّاحِمِين است، نترسید! او هرگز بندۀ خود را هر چقدر هم که بد باشد نمی‌سوزاند؛ من باورم نمی‌شود او از مادر مهربان‌تر است چگونه مرا بسوزاند در حالی که این همه در خلقت من زحمت کشیده است! روزگار گذشت و سزای عمل این مرد رباخوار پسر جوانی شد که در معصیت خدا پدر را در جیب گذاشت و به ستوه آورد تا آنجا که پدر آرزوی مرگ پسر خویش می‌کرد. گفتند: واقعا آرزوی مرگش داری؟ گفت: والله کسی او را بکشد نه شکایت می‌کنم نه بر مردنش گریه خواهم کرد. گفتند: امکان ندارد پدری با این همه حب فرزند که زحمت بر او کشیده است حاضر به مرگ فرزندش باشد. گفت: والله من حاضرم، چون مرا به ستوه آورده است و به هیچ صراط مستقیمی سربراه نمی‌شود. گفتند: پس بدان بنده هم اگر در معصیت خدا بسیار گستاخ شود، خداوند أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ از او به ستوه می‌آید و بر سوزاندن او هم راضی می‌شود‌. 📖 قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ (17 - عبس) مرگ بر اين انسان، چقدر كافر و ناسپاس است؟ مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
🔻نه خانی اومده نه خانی رفته روزی شخصی خربزه ای مي خرد برای خانه، در راه وسوسه شده كه خوب است خربزه را ببرم به رسم بزرگان وگوشتش را بخورم و باقي اش را كناربگذارم تا اگر كسي از اينجا رد شد فكر كند كه خاني از اينجا گذشته و گوشت خربزه رو خورد ه و گوشتش رو انداخته اينجا به اين نظر گوشت خربزه رو خوردو خواست پوستش رو دور بندازه كه با خودش گفت:بهتره پوستش رو هم گاز بزنم تا مردم فكر كنن نوكري هم بوده پوست خربزه را گاز زده و خواست پوست نازك شده رو دور بیاندازد كه به اين فكر افتاد كه پوست خربزه رو هم بخورد تا مردم بگویند نه خاني اومده و نه خاني رفته. مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
داستان ﻤَﺜَﻞ 🐐 علف بایدبه دهان بزی خوش بیاید. ✍ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻋﻠﻒ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺩﻫﺎﻥ ﺑﺰﯼ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺭﺍ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺷﻨﯿﺪﻩﺍﯾﻢ؛ ﺍﻣﺎ ﻣﻌﻨﯽ ﻭ ﻣﻔﻬﻮﻣﺶ ﭼﯿﺴﺖ؟ ﺍﯾﻦ ﺿﺮﺏﺍﻟﻤﺜﻞ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻌﻨﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ ﻓﺮﺩﯼ ﺳﻠﯿﻘﻪﺍﯼ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺑﻪﻋﺒﺎﺭﺗﯽ ﻣﺰﻩ ﺩﻫﺎﻥ ﻫﺮ ﻓﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺳﺖ. ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺷﻤﺰﻩ ﻧﻤﯽﺁﯾﺪ، ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﻮﺭﺩﭘﺴﻨﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺑﺎﻟﻌﮑﺲ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﻭ ﻣﯽﭘﺴﻨﺪﯾﺪ، ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺩﻟﺨﻮﺍﻩ ﻧﺒﺎﺷﺪ . ﺍﯾﻦ ﺑﻪﻧﻮﻋﯽ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻭ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﻭ ﺳﻠﯿﻘﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺣﮑﺎﯾﺖ ﺍﯾﻦ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﻣﻌﺘﺒﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺸﺪ، ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺑﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﺿﺮﺏﺍﻟﻤﺜﻞ ﺩﺭ ﻣﻘﻮﻟﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻭ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻭ ﻟﺰﻭﻡ ﻣﻮﺭﺩ ﭘﺴﻨﺪ ﻭﺍﻗﻊ ﺷﺪﻥ ﻃﺮﻓﯿﻦ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ، ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺘﻮﺍﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﻮﻋﯽ ﻣﺮﺗﺒﻂ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺑﺎ ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻋﻼﻗﻪ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺑﻪ ﻟﯿﻠﯽ ﺩﺭ ﺍﺩﺑﯿﺎﺕ ﮐﻬﻦ ﮐﺸﻮﺭﻣﺎﻥ. ﻭﺣﺸﯽ ﺑﺎﻓﻘﯽ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪﺍﯼ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺑﯿﺎﺗﯽ ﭼﻨﯿﻦ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ: ﺑﻪ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﮔﻔﺖ ﺭﻭﺯﯼ ﻋﯿﺐ ﺟﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻦ ﺑﻪ ﺍﺯ ﻟﯿﻠﯽ ﻧﮑﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻟﯿﻠﯽ ﮔﺮﭼﻪ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺣﻮﺭﯾﺴﺖ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺟﺰﻭﯼ ﺯ ﺣﺴﻦ ﺍﻭ ﻗﺼﻮﺭیست ﺯ ﺣﺮﻑ ﻋﯿﺐﺟﻮ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺑﺮﺁﺷﻔﺖ ﺩﺭ ﺁﻥ‌ ﺁﺷﻔﺘﮕﯽ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻧﺸﯿﻨﯽ ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺑﯽ ﻟﯿﻠﯽ ﻧﺒﯿﻨﯽ ✍ﺍﯾﻦ ﺍﺑﯿﺎﺕ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ ﻓﺮﺩﯼ ﻧﻈﺮ ﻭ ﻋﻘﯿﺪﻩﺍﯼ ﺩﺭ ﻣﻘﻮﻟﻪﺍﯼ ﺧﺎﺹ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻭ ﻧﻮﻉ ﻧﮕﺎﻩ ﺍﻭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﮔﺬﺍﺷﺖ. مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
هیچ کس در این دنیا کامل نیست!!! اگر از آدمها به خاطر اشتباهاتشان دوری کنی،،،، همیشه تنها خواهی ماند پس کمتر قضاوت کن بیشتر عشق بورز مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
🔴 ترک غیبت راهکار آیت الله بهجت برای درمان اخلاق زشت غیبت کردن، به ویژه برای کسانی که این کار برایشان به صورت یک عادت درآمده این است که قبل از هر چیز بر زبان و صحبت هایشان نظارت دقیق داشته باشند و از دوستانی که آنها را به غیبت تشویق می کنند و همچنین از مجالسی که به نظر می رسد برای غیبت آماده شده اند، پرهیز کنند. راه دیگر ایشان، توجه به این نکته است که غیبت کردن یکی از نشانه های ناتوانی، فقدان شخصیت و عقده خود کم بینی است. فرد با غیبت کردن، پرده از این صفات خود برمی دارد و قبل از اینکه شخصیت اجتماعی دیگری را بشکند، شخصیت خودش را درهم می شکند. و موجبات سلب اعتماد دیگران را فراهم می آورد.  همچنین غیبت کننده باید به این نکته توجه کند که نیروهای انسان محدود است؛ بنابراین اگر نیرویی را که برای ریختن آبروی اشخاص و شکستن موقعیت اجتماعی آنها صرف می کند، در رقابت های صحیح و سازنده به کار بگیرد، در زمان کوتاهی از رقیبان خود پیشی می گیرد بدون اینکه ضربه ای بر افراد وارد کند. 📚کتاب در محضربهجت مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
📚 سالها پیش حاکمی به یکی از فرماندهانش گفت: مقدار سرزمین هایی را که با اسبش طی کند به او خواهد بخشید. همان طور که انتظار میرفت، اسب سوار به سرعت برای طی کردن هر چه بیشتر سرزمینها سوار بر اسب شد و با سرعت شروع کرد و به تاختن با شلاق زدن به اسبش با آخرین سرعت ممکن می تاخت و می تاخت... حتی وقتی گرسنه و خسته بود متوقف نمی شد، چون می خواست تا جایی که امکان داشت سرزمین های بیشتری را طی کند... وقتی مناطق قابل توجهی را طی کرده بود و به نقطه ای رسید که از شدت خستگی و گرسنگی و فشار های ناشی از سفر طولانی مدت داشت می مرد، از خودش پرسید: «چرا خودم را مجبور کردم تا سخت تلاش کنم و این مقدار زمین را به پیمایم؟ در حالی که در حال مردن هستم و تنها به یک وجب خاک برای دفن کردنم نیاز دارم...» این داستان شبیه سفر زندگی خودمان است. برای به دست آوردن ثروت سخت تلاش می کنیم و از سلامتی و زمانی که باید برای خانواده صرف شود غفلت می کنیم تا با زیبایی ها و سرگرمی های اطرافمان که دوست داریم، مشغول باشیم. وقتی به گذشته نگاه می کنیم متوجه می شویم که هیچگاه به این مقدار احتیاج نداشتیم، اما نمی توان آب رفته را به جوی باز گرداند. زندگی تنها پول در آوردن نیست. زندگی قطعا فقط کار نیست بلکه کار تنها برای امرار معاش است تا بتوان از زیبایی ها و لذت های زندگی بهره مند شد و استفاده کرد.. مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
راهی برای اینکه احساس خوشبختی کنید پسرک، در حالی‌ که پاهای برهنه‌اش را روی برف جابه‌جا می‌کرد تا شاید سرمای برف‌های کف پیاده‌رو، کم‌تر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه می‌کرد. در نگاهش چیزی موج می‌زد. انگاری که با نگاهش، نداشته‌هایش را از خدا طلب می‌کرد. خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک انداخت که محو تماشا بود. بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد در حالی‌ که یک جفت کفش در دستانش بود، بیرون آمد و گفت: آهای، آقا پسر! پسرک برگشت و به‌سمت خانم رفت. چشمانش برق می‌زد. وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد. پسرک با چشم‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید: شما خدا هستید؟ زن گفت: نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم. پسر گفت: آهان، می‌دانستم که با خدا نسبتی دارید. 🔘کسی خوشبخت است که بیش از همه سعی کند دیگران را خوشبخت سازد. مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
6.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 رنج بلاتکلیف.. شما هم رنج بلاتکلیفی توو زندگیتون دارید؟ مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
💌 پادشاهی نگین انگشتری داشت که می خواست روی آن نقشی ماندگار بگذارد که در روزهای غم افسرده نشود و نا امیدی به سراغش نیاید و به خاطر داشته باشد بعد از هر رنج و دردی، درسی نهفته است و در هنگام شادی که موجب امید و انرژی است، گرفتار غرور نشود و خدا را از یاد نبرد. تمام دانشمندان اندیشیدند اما فکرشان به جایی نرسید تا اینکه یک فرد فقیری آمد و گفت روی نگین فقط یک جمله بنویسید که یادآور هر دو زمان باشد. جمله این بود: این نیز بگذرد! پادشاهی دُر ثمینی داشت بهر انگشتری نگینی داشت خواست نقشی باشدش دو ثمر هر زمان که افکند به نقش نظر گاه شادی نگیردش غفلت گاه اندوه نبایدش محنت هر چه فرزانه بود در ایام کرد اندیشه ای ولی همه خام ژنده پوشی پدید شده آن دم گفت: بنگار« بگذرد این هم» مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
وقتی غمگین هستید، دنیا شما را به مسخره میگیرد وقتی خوشحالید، دنیا به شما لبخند میزند اما وقتی دیگران را خوشحال میکنید، دنیا به شما تعظیم میکند 🖊چارلی_چاپلین مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org