eitaa logo
حکایت های آموزنده
12هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
0 فایل
‹ ﷽ › متولـد :¹⁴⁰³.³.¹³ { #کیفیتی‌که‌لمس‌می‌کنید } ‌ آن‌که را ارزش دهی، انسان بماند آرزوست . 🌔ادمین تبلیغات: @Yazahraft 🌔تعرفه تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/2880635157Cda2e57c40b
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 ✍مردی ساده در روستایی دور، خدا پسری به او داد که اسمش را زورالله گذاشته بود. این پسر وقتی بزرگ شد از اسم خود بدش می آمد. روزی به پدرش گفت: 🔸پدر بین این همه اسم زیبا و قشنگ چرا اسم مرا زورالله گذاشتی؟ پدرش کشیده ای در گوش پسر زد و گفت: ای پسر احمق ، من زمانی که این اسم را برای تو پیدا می کردم ده ها روستای اطراف را گشتم ، کسی این اسم را نگذاشته بود این اسم کمیاب ترین اسم در منطقه است تو باید از من تشکر کنی!!! 🔹گاهی برخی از ما فکر می کنیم هر چیزی کمیاب باشد پس ارزش بیشتری دارد در حالی که هرگز چنین نیست چنانچه هوا از بس زیاد است ، دلیل نیست که بی ارزش باشد. ✍ارزش یک چیز در ماهیت آن است در کمیابی یا فراوانی آن نیست. 📚@Hekayat_org
بزرگ فکر کن و بزرگ بخواه نه خدا بخیله نه تو لیاقت چیزای کم رو داری... ‌‎‌‌‎‎‌‌ 📚@Hekayat_org
همیشه باید فاصله‌ات را با بعضی آدم ها حفظ کنی آن ها وقتی توی ویترین‌اند جذاب‌ترند تو وقتی پشت شیشه باشی در امان تری... اگر سعی کنی نزدیک‌شان شوی خیلی چیزها می‌فهمی... در مورد جنس‌شان قد و اندازه‌شان، هویت‌شان و... آنوقت ضربه میخوری، دلخور میشوی، نا امید میشوی... یادت باشد بعضی آدم ها فقط به دردِ از دور تماشـا شدن می‌خورند... 📚@Hekayat_org
❣ یک دقیقه مطالعه ستارخان در خاطراتش میگوید: من هیچوقت گریه نکردم، چون اگر گریه میکردم آذربایجان شکست میخورد و اگر آذربایجان شکست میخورد ایران شکست میخورد. اما در زمان مشروطه یک بار گریستم. و آن زمانی بود که ۹ ماه در محاصره بودیم بدون آب و بدون غذا. از قرارگاه آمدم بیرون، مادری را دیدم با کودکی در بغل، کودک از فرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و به دلیل ضعف شدید بوته را با خاک ریشه میخورد، با خودم گفتم الان مادر کودک مرا فحش میدهد و میگوید لعنت به ستارخان. اما مادر، فرزند را در آغوش گرفت و گفت: "اشکالی ندارد فرزندم، خاک میخوریم، اما خاک نمیدهیم." آنجا بود که اشک از چشمانم سرازیر شد... زنده و جاویدان باد نام کسانی که بخاطر عزت این مملکت و آب و خاک، جانانه ایستادند... 📚@Hekayat_org
در میثاق ما ، شکست مفهومی ندارد ...! چون شیشه ایم بشکنیم تیزتر میشویم... 📚@Hekayat_org
✨زيبا ترين آرايش برای لبان شما"راستگويی" ✨زيباترين آرايش براى چشمان شما"شرم وحیا" ✨زيباترين آرايش براى دستان شما"بخشش" ✨زيباترين آرايش برای قلب شما "دعا" 📚@Hekayat_org
🔅 ✍️ آنچه خدا به تو داده امانتی‌ست که روزی آن را پس می‌گیرد 🔹پیرمردی که ۸٠سالگی خود را پشت‌سر گذاشته، بیمار می‌شود. دست‌هایش لرزش عصبی گرفته و دیگر قادر به برداشتن درست اشیا نیست. 🔸از آن روز غذاخوردنش هم دچار مشکل شده است. چشم‌هایش هم بر اثر آب‌مروارید و کهولت‌سن بسیار کم‌سو شده و عینک هم درمانش نمی‌کند. 🔹یک روز صبح که از خواب برمی‌خیزد می‌بیند پاهایش هم دیگر برای همیشه از او قبل از مرگش خداحافظی کرده‌اند و او دیگر قادر به راه‌رفتن هم نیست و برای بیرون‌رفتن در روستا، پسرش باید او را روی کول خود سوار کند. 🔸برای بار اول که پسرش او را سوار بر کول خود می‌کند تا برای رفع دلتنگی از خانه بیرون رود، پیرمرد شدید گریه‌اش می‌گیرد. 🔹پسرش از او می‌پرسد: پدرجان! چرا گریه می‌کنی؟ 🔸می‌گوید: پسرم! قاعده دنیا بر آن است که آدمی را در ابتدای تولدش دست‌ها را قادر به برداشتن اشیا می‌کند و سپس پاها را قادر به حرکت‌کردن در سن کودکی کرده و به او برای ورود به دنیا و حرکت در آن خوش‌آمد می‌گوید. 🔹من دیدم که در پیری هم، همه آن‌ها را به‌ترتیب از من گرفت. ابتدا قدرت از دست‌هایم و اکنون که قدرت راه‌رفتن را از پاهای من گرفت یعنی به من هشدار می‌دهد که از روی زمین من بلند شو، بر پای دیگران باید راه بروی و به‌سوی خانه قبر و آخرتت حرکت کنی. 📚@Hekayat_org
آدم ها به دو شکل در خاطر ما می‌مانند. نخست آن هایی که دیده‌ایم و می‌شناسیم و از آن‌ها خاطره‌ای داریم. این آدم‌ها با مرگ‌شان و مرگ کسانی که آن‌ها را می‌شناخته‌اند در تاریکی عدم ناپدید می‌شوند. ولی گروه اندکی هستند که ما آن ها را هرگز ندیده‌ایم اما می‌شناسیم. درک و شناختن آن ها محدود به پیکر انسانی شان نیست و ما ندیده آن ها را به یاد می‌آوریم. بودن این آدم‌ها فراتر از زندگی جاری ست. بودن آن ها وابسته به بودن هیچ کسی نیست و از نسلی به نسل دیگر زنده می‌مانند. آن‌ها کسانی هستند که به کاخ درخشان جاودانگی قدم می‌گذارند. 📕 جاودانگی 👤 📚@Hekayat_org
نیکی به پدر و مادر داستانی است که تو آن را می نویسی وفرزندانت آن را برایت حکایت می کنند، پس خوب بنویس... 📚@Hekayat_org
همیشه نسبت به کسانى که بیشتر دوست داریم سخت گیر تر میشویم، چون توقع انجام خیلى کار ها را از آنها نداریم... 📚@Hekayat_org
زن سالم شباهت فراوانی با گرگ دارد؛ قوی، استوار، سرشار از نیروی زندگی، حیات‌بخش، واقف به قلمرو خویش، ابداع گر، وفادار، پرجنبش و فعال. 📕 ✍🏻 📚@Hekayat_org
نــاب بخشنده و غلام وفادار ✍درويشي كه بسيار فقير بودو در زمستان لباس و غذا نداشت. هرروز در شهر هرات غلامان حاكم شهر را مي‌ديد كه جامه‌های زيبا و گرانقيمت بر تن دارند و كمربندهاي ابريشمين بر كمر مي‌بندند. روزي با جسارت رو به آسمان كرد و گفت خدايا! بنده نوازي را از رئيس بخشندة شهر ما ياد بگير. ما هم بندة تو هستيم. زمان گذشت و روزي شاه خواجه را دستگير كرد و دست و پايش را بست. مي‌خواست بيند طلاها را چه كرده است؟ هرچه از غلامان مي‌پرسيد آن ها چيزي نمي‌گفتند. يك ماه غلامان را شكنجه كرد و مي‌گفت بگوييد خزانة طلا و پول حاكم كجاست؟ اگر نگوييد گلويتان را مي‌برم و زبانتان را از گلويتان بيرون مي‌كشم. اما غلامان شب و روز شكنجه را تحمل مي‌كردند و هيچ نمي‌گفتند. شاه انها را پاره پاره كرد ولي هيچ يك لب به سخن باز نكردند و راز خواجه را فاش نكردند. شبي درويش در خواب صدايي شنيد كه مي‌گفت: ای مرد! بندگي و اطاعت را از اين غلامان ياد بگير. 📚@Hekayat_org