🪴بنام خداوند ِزنده كننده
روح و دل و جــــان،
خداوند جمیل و جمال
خــداونــد بــینــهـايـت
بــخــشــنــده مـهـربــان،
با توکل به اسم اعظمت
آغاز میکنیم روزمان را
بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
الـــهــی بــه امــیــد تـــو
🌴حدیثروز :
✍امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمود:
مؤمن کسی است که؛ کسبش حلال، اخلاقش مهربان و رئوف و قلبش سالم از کینه و کدورت است. زیادی مالش را انفاق می کند و زیادی سخنش را نگه میدارد. مردم از شرّش در امانند و به خیرش امیدوار و با انصاف با ديگران برخورد میكند.....
نصایح ۲۸۱
اگر برای همه، سالی یک
بار شب یلداست
برای ما منتظران مهدی،
هر شبمان شب یلداست...💔
یلداتون مهدوی
••
هـمـه دنـبـال انـارِ شــب یـلــدا و
دلــــــ♥️ـــــم
مستِ انگور ضریحت شده ،،،ای شاه نجف...
هدایت شده از طب اسلامی (طب اهل بیت علیهمالسلام)
#هندوانه🍉 در شب یلدا چو زهر است ای عزیز
هر که خورده او شده یک عمر بیمار و مریض
#هندوانه🍉 طبع سردی دارد ای یار قشنگ
فصل سرما گر خوری آن را شوی ناگه مشنگ
در شب یلدا بخور کشمش ، انار با چای گرم
یا کدو حلوایی و شلغم که هست خوش طعم و نرم
یا بخور شیرینی تازه کنارش شیر داغ
هم مراقب باش دلبر تا نگردی گرد و چاق
گر که داری پول در جیبت بخور آجیل ناب
در شب یلدا بزن ای جان من مرغ و کباب
دور شو از #هندوانه🍉 جان "عاصی" ای رفیق
آنچه گفتم من برایت هست علمی و دقیق
🍉🚫🍉🚫
#یلدا_هندوانه_ممنوع
💎همه ی ما میمیریم....
همه ی ما....
بدون استثنا،
کمی دیرتر.
کمی زودتر. یک دفعه ناگهانی.
تمام می شویم.
یک روز همین خانه ای که سقف دارد خانه عنکبوت ها و لانه ی خفاش ها می شود،
همین ماشینی که دوستش داریم زیر باران در یک گورستان ماشین زنگ می زند،
همین بچه هایی که نفس مان به نفس شان بند است، می روند پی زندگی یشان.
حتی نمی آیند آبی بریزند روی سنگ مزار مان.
قبل از ما میلیاردها انسان روی این کره ی خاکی راه رفته اند.
مغرورانه گفته اند:
مگر من اجازه بدم!
مگر از روی جنازه ی من رد بشید...
و حالا کسی حتی نمی تواند هم استخوان های جنازه شان را پیدا کند که از روی آن رد بشود یا نشود!
قبل از ما کسانی زیسته اند که زیبا بوده اند،
دلفریب،
مثل آهو خرامان راه رفته اند.
زمین زیر پای تکان خوردن جواهراتشان لرزیده.
سیب ها از سرخی گونه هایشان رنگ باخته اند
و حالا
کسی حتی نامشان را هم به خاطر نمی آورد.
قبل از ما کسانی بوده اند که در جمجمه ی دشمنانشان شراب ریخته اند و خورده اند.
سرداران و امیرانی که گرزهای گران داشته اند، پنجه در پنجه شیر انداخته اند،
از گلوله نترسیده اند
و حالا
کسی نمی داند در کجای تاریخ گم شدند
شادی روح بلند شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فـَرَجَهم
https://eitaa.com/hekayat1
✍ اَندَرحِــکایـت ایـندِل ❤️
مجموعهای از دلنوشتهها ، شعر و طنز فاخر 🪂 🖼
با ما همراه شوید انشاءالله 👆
چـــقــدر صــبــح
دوست داشتنی است
هوای پاک و نمی باران،
و نـســـیـمی خـنــک،
نفس عمیق میکشـم
و روزم را آغاز میکنم،
و به شکرانه هر آنچہ
خدایم داده شادمانم
خــــدایــا شــکــرت
برای شروع دوباره
سلام صبحتون دل انگیز
#صبح_بخیر
https://eitaa.com/hekayat1
✍ اَندَرحِــکایـت ایـندِل ❤️
مجموعهای از دلنوشتهها ، شعر و طنز فاخر 🪂 🖼
با ما همراه شوید انشاءالله 👆
عدالت الهی
سلطان عبدالحمید میرزا فرمانفرما (ناصرالدوله) هنگام تصدی ایالت کرمان و بلوچستان چندین سفر به بلوچستان می رود و در یکی از این مسافرت ها چند تن از سرداران بلوچ از جمله سردار حسین خان را دستگیر و با غل و زنجیر روانه کرمان میکند. پسر خردسال سردار حسین خان نیز با پدر زندانی و در زیر یک غل بودند. چند روز بعد فرزند سردار حسین خان در زندان به دیفتری مبتلا میشود. سردار بلوچ هر چه التماس و زاری میکند که فرزند بیمار او را از زندان آزاد کنند تا شاید بهبود یابد ولی ترتیب اثر نمیدهند.
سردار حسین خان به افضل الملک، ندیم فرمانفرما نیز متوسل می شود. افضل الملک نزد فرمانفرما می رود و وساطت می کند، اما باز هم نتیجهای نمیبخشد. سردار حسین خان حاضر میشود پانصد تومان از تجار کرمان قرض کرده و به فرمانفرما بدهد تا کودک بیمار او را آزاد کند و افضل الملک این پیشنهاد را به فرمانفرما منعکس میکند، اما باز هم فرمانفرما نمیپذیرد.
افضل الملک به فرمانفرما می گوید: «قربان آخر خدایی هست، پیغمبری هست. ستم است که پسری در کنار پدر در زندان بمیرد. اگر پدر گناهکار است، پسر که گناهی ندارد.»
فرمانفرما پاسخ می دهد: «در مورد این مرد چیزی نگو که فرمانفرمای کرمان، نظم مملکت خود را به پانصد تومان رشوه سردار حسین خان نمیفروشد.»
همان روز پسر خردسال سردار حسین خان در زندان در برابر چشمان اشکبار پدر جان میسپارد. دو سه روز پس از این ماجرا، یکی از پسرهای فرمانفرما به دیفتری دچار میشود. هر چه پزشکان برای مداوای او تلاش میکنند اثری نمیبخشد. به دستور فرمانفرما پانصد گوسفند در آن روزها پی در پی قربانی میکنند و به فقرا میبخشند اما نتیجهای نمیدهد و فرزند فرمانفرما جان میدهد.
فرمانفرما در ایام عزای پسر خود، در نهایت اندوه بسر میبرد. در همین ایام روزی افضل الملک وارد اتاق فرمانفرما میشود. فرمانفرما به حالی پریشان به گریه افتاده و به صدایی بلند میگوید: «افضل الملک! باور کن که نه خدایی هست و نه پیغمبری! والا اگر من قابل ترحم نبودم و دعای من موثر نبوده، لااقل به دعای فقرا و نذر و اطعام پانصد گوسفند میبایست فرزند من نجات مییافت.»
افضل الملک در حالی که فرمانفرما را دلداری میدهد میگوید: «قربان این فرمایش را نفرمایید،چرا که هم خدایی هست و هم پیغمبری، اما میدانید که فرمانفرمای جهان نیز نظم مملکت خود را به پانصد گوسفند رشوه فرمانفرما ناصرالدوله نمیفروشد!»🤔
https://eitaa.com/hekayat1
✍ اَندَرحِــکایـت ایـندِل ❤️
مجموعهای از دلنوشتهها ، شعر و طنز فاخر 🪂 🖼
با ما همراه شوید انشاءالله 👆
.
سلام از آخرین روز از
فصل زیبای پاییز🍁
سلام به روزهای سرد زمستان ❄️☃️🌨
https://eitaa.com/hekayat1
✍ اَندَرحِــکایـت ایـندِل ❤️
مجموعهای از دلنوشتهها ، شعر و طنز فاخر 🪂 🖼
با ما همراه شوید انشاءالله 👆