13.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ماجرای تاجر یزدی و عنایت امام حسین (علیه السلام )
▪️السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام
@hekayathayetarikh
اولین فال چگونه و كی از دیوان حافظ گرفته شد
فال در لغت به معنای طالع، بخت و نیز پیشگویی و عاقبت بینی است. كلمه ای عربی است و در فارسی یعنی شگون، هم در معنای خوب و هم در معنای بد. فال گرفتن یعنی اطلاعات از ناشناخته ها؛ و در عربی به فال خوب زدن، «تفأل» و به فال بد زدن «طیره» می گویند. در فارسی، فال خوب زدن را «مروا» و فال بد زدن را «مرغوا» گویند كه از دو كلمه «مرغ» و «آوا» تشكیل شده است. ایرانیان با آواز و جهت حركت پرندگان فال می زده اند؛ مثلاً با دیدن عقاب به عقوبت و هدهد به هدایت پی می برده اند.
نخستین فال دقیقاً ساعاتی پس از مرگ حافظ گرفته شد. ادوارد براون در جلد سوم «تاریخ ادبیات ایران» اشاره داشته است كه پس از فوت حافظ، عده ای كه كلام وی را قلب كرده بودند، او را تكفیر و از دفن او در گورستان مصلی جلوگیری كردند. برای حل مشكل تصمیم گرفتند با تفأل از كلام خود حافظ راهنمایی بگیرند و پس از آنكه كلیه غزلهای حافظ را نوشته و در سبدی ریختند، كودكی تفألی می زند و غزل شماره 82 می آید، كه به طرز عجیب و باور نكردنی پاسخ جماعت ریاكار را می دهد و گفته اند كه از آن روز به وی لقب لسان الغیب داده اند، غزل شگفت انگیز چنین است:
كنون كه می دمد از بوستان نسیم بهشت
من و شراب فرح بخش و یار حورسرشت
مكن به نامه سیاهی ملامت من مست
كه اگه است كه تقدیر بر سرش چه نوشت؟
قدم دریغ مدار از جنازه حافظ
كه گرچه غرق گناهست، می رود به بهشت
عده ای می گویند شعر شماره 80 از کتاب حافظ بيرون آمد ،
عيب رندان مکن اي زاهد پاکيزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نيکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسي آن درود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب يارند چه هشيار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
سر تسليم من و خشت در ميکدهها
مدعي گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
نااميدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم نيز بهشت ابد از دست بهشت
حافظا روز اجل گر به کف آری جامی
يک سر از کوي خرابات برندت به بهشت
در اينجا بود که دهان مردم از اين شعر باز ماند و از کار خود پشيمان گشته و نظر به تدفين پيکر پاک حافظ در شيراز و مصلی داده شد . از همان روز بود که لقب " لسان الغيب " يا زبان جادويی و حرفهای نگفته ، به حافظ تلخيص شد .
🗞 @hekayathayetarikh
هر چیز که خوار آید، یک روز به کار آید !
روزی مرد روستایی با پسرش از ده راه افتادند بروند شهر. مقداری راه که رفتند یک نعل پیدا کردند. مرد روستایی به پسرش گفت: نعل را بردار که به کار می خورد. پسر جواب داد: این نعل آهنی به زحمت برداشتنش نمی ارزد.
مرد خودش نعل را برداشت و توی جیبش گذاشت. وقتی به آبادی وسط راه رسیدند نعل را به یک نعل فروش فروختند و با پولش مقداری گیلاس خریدند و به راه خودشان ادامه دادند تا به صحرا رسیدند.
در صحرا آب نبود و پسر داشت از تشنگی هلاک می شد. مرد که جلوتر از پسرش می رفت یکی از گیلاسها را به زمین انداخت. پسر دولا شد و گیلاس را از زمین برداشت. چند قدم دیگر که رفتند مرد روستایی دوباره یک دانه گیلاس به زمین انداخت و باز پسرش دانه گیلاس را برداشت و خورد.
خلاصه تا به آب و آبادی رسیدند هر چند قدمی که می رفتند مرد یک دانه از گیلاسها را به زمین انداخت و پسر هم آن را بر می داشت و می خورد. آخر کار مرد رو کرد به پسرش و گفت:
یادت هست که گفتم آن نعل را بردار، گفتی به زحمتش نمی ارزد؟ پسر گفت: بله یادم هست. پدر گفت:
دیدی که من آن را برداشتم و با پولش گیلاس خریدم؛ اما یکجا ندادمت. برای اینکه مطلب خوب متوجه بشوی، گیلاسها سی و هفت دانه بود و تو سی و هفت بار به خودت زحمت دادی و آنها را از زمین برداشتی؛ اما یک بار به خودت زحمت ندادی که نعل را برداری بدان: هر چیز که خوار آید، یک روز به کار آید!
🗞 @hekayathayetarikh
ایرانی ها بیش از پنج هزار سال پیش حیوان خانگی داشتند!!
میمون در دنیای باستان یك سمبل اشرافیت محسوب می شده از این رو پیدا شدن آن در تمدن شهر سوخته نشان از ارزش اجتماعی میمون در آن زمان بوده است. معاون میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری سیستان و بلوچستان گفت: میمون مانند یک انسان دفن شده یعنی به لحاظ جایگاه با نوزادان در شهر سوخته همتراز بوده است.
وی اظهار داشت: در كنار اسكلت این میمون یک لیوان گلابی شكل؛ ظاهرا ظرف آبخوری، نیز كشف شده كه نشان از پذیرش میمون به عنوان یک جانور خانگی بوده است !
میمون كشف شده بومی سرزمین سیستان و بلوچستان نیست و احتمالا از بخش های شرق و جنوب شرقی آسیا به این منطقه آمده و جزو نوادر است.
شهرسوخته سیستان و بلوچستان به عنوان پیشرفته ترین شهر جهان قدیم مهد نخستین های جهان از جمله «نخستین جراحی جمجه، نخستین انیمیشن، نخستین چشم مصنوعی، نخستین شبكه فاضلاب شهری، نخستین تخته نرد جهان و صدها اثر منحصر به فرد» با بیش از پنج هزار سال قدمت است.
🗞 @hekayathayetarikh
🔆 #پندانه
✍ چقدر قدیما بیکلاسی زیبا بود!
🔹یادش بهخیر قدیما که بیکلاس بودیم، بیشتر دور هم بودیم و چقدر خوش میگذشت، اما هرچقدر باکلاستر میشیم داریم از هم دورتر میشیم.
🔸قدیما که بیکلاس بودیم، موبایل و تلفن نبود. واسه رفتوآمد وسیله شخصی نبود. همیشه خونهها تمیز و آماده پذیرایی از مهمونا بود. کلون در خونه هر وقت به صدا درمیومد، خوشحال میشدیم؛ چون مهمون میومد و به سادگی مهمونی برگزار میشد.
🔹چون بیکلاس بودیم، آشپزخونهها اوپن نبود. گازهای فردار و مایکروفر و… نبود. از فستفود خبری نبود. ولی همیشه بوی خوش غذا آدمو مست میکرد و هر چند تا مهمون هم که میومد، همون غذای موجود رو دور هم میخوردیم و خیلی هم خوش میگذشت.
🔸تازه چون بیکلاس بودیم، میز ناهارخوری و مبل هم نداشتیم و روی زمین و چهارزانو کنار هم مینشستیم و میگفتیم و میخندیدیم و با دل خوش زندگی میکردیم.
🔹حالا که فکر میکنم میبینم چقدر بیکلاسی زیبا بود! آخه از وقتی که باکلاس شدیم و آشپزخونهها اوپن شدن و میز ناهارخوری و مبل داریم، همگی واسه رفتوآمد ماشین داریم، هم تو خونه تلفن داریم و هم آخرین مدل تلفن همراهو داریم و خلاصه کلی کلاسهای دیگه مثل بخارپز و انواع زودپز و… داریم، دیگه آمدوشد نداریم! چون خیلی باکلاس شدیم!
🔸تازه هر از چند گاهی هم که دور هم جمع میشیم، کلاً درگیر کلاسیم و از صفا و صمیمیت و سادگی خبری نیست.
🔹لعنت بر این کلاس که ما آدما رو اینقدر از هم دور کرده و اینقدر اسیر کلاسیم که خیلی وقتا خودمونم فراموش میکنیم.
♥️ همراه ماباشید⇩⇩
💠 ■⇨ @hekayathayetarikh
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
ماجرای گرگ آدم خوار
خیلیها با واژه گرگ آدمخوار، آشنایی دارند و شاید هم بارها خواسته یا ناخواسته آن را نیز به کار بردهاند. به عنوان مثال شنیدهاید که برخی پدرها و مادرها یا بزرگترها، برای نهی و ترساندن کودکان از کاری به آنان میگفتند: اگر این کار را انجام دهی، می گم گرگه تو را بخوره!
شاید اغلب مردم این امر را افسانهاي بیش ندانند اما برای اهالی آبدانان داستان گرگ آدمخوار، یک حقیقت غیر قابل انکار است که داغ ناشی از این حادثه شگرف و تلخ، هنوز در دل تعدادی از این مردم جا دارد. به استناد سندهای معتبر، در سالهای 1318 تا 1322 خورشیدی منطقه آبدانان و بخشی از شهرستان دهلران، در سایه وحشتناک موجودي وحشی قرار داشت که صدها نفر را با دندانهای تیز و بی رحم خود دریده و خورده و تعداد زیادی را هم مجروح کرده است.
جمشید حرمی از فرهنگیان آبدانانی که کتابی درباره این جانور خونخوار با نام «گرگ آدمخوار» منتشر کرده درباره ویژگیهای آن نوشته است:«بر پایه گزارشهای موثق و موجه افرادی که خود مورد حمله این موجود قرار گرفتهاند، این حیوان وحشتناک دارای موهایی نرم و زرد رنگ با نقطههای سیاه به طول سه متر و ارتفاع یک و نیم متر، با دمی به طول 80 سانتیمتر، دستانی کوتاه و کلفت، جثهای بزرگ و کلهای به نسبت کوچک بوده که بیشتر به ببرهای آسیایی شباهت داشته است. از دیگر ویژگیهای این جانور وحشی شتاب تند و جهش تیز، مهارت فوقالعاده در شنا کردن، هیبت ترسناک و منحصر به فرد و وحشت زیاد سگها از آن بود. شکار کودکان یک تا 13 ساله، مهارت بالا در ربایش کودکان از دامن مادران و پدران، بوی بسیار بد و متعفن دهان، خودداری از خوردن گوشت دامها و دیگر جانداران، استفاده مطلق از گوشت انسان از جمله دیگر مشخصههای گرگ آدمخوار آبدانان بود.»
والدین برای حفظ جان فرزندان خود از حمله این حیوان، آنان را به صورت سری به هم بسته و یک سر طناب را به ستون سیاه چادر و سر دیگر آن را در دست میگرفتند و تا صبح بیدار میماندند.
رعب و وحشت و ماتم و عزا در طول سالهای 1318 تا 1321 آبدانان را فرا گرفته و هیچکس از دست این دزد بیرحم در امان نبود. بر پایه اسناد موجود گرگ آدمخوار، در این دوره زمانی 5 ساله نزدیک به 800 نفر از کودکان و میانسالان آبدانان، دهلران و قسمت هایی از لرستان را خورده یا زخمی کرد.
مناطق «ژیور» و «گل گل»، «شلت» و «سیاه گاو» به علت وجود درههای ژرف، رودخانههای زیاد، بیشه زارهای فراوان، جنگلهای انبوه و تپه ماهورهای بیشمار محل پنهان شدن و استراحت روزانه گرگ آدمخوار بود و بارها رهگذران این حیوان را در مناطق ذکر شده دیده بودند
کشتن گرگ آدمخوار مستلزم جرأت زیاد، تجربه ممتد و قدرت بدنی فوق العاده است که گویا این صفات در وجود کربلایی «باباخان پوراحمدی» از اهالی منطقه گرمسیری آبدانان متجلی شده بود. او كه هیچگاه بدون تفنگ سر بر بالین نمیگذاشت، تصمیم میگیرد که شر این شرور را از سر مردم کوتاه کند و انتقام این همه کودک را از او بگیرد شبی از شبهای سرد زمستان سال 1321 از قضای الهی، گرگ آدمخوار مهمان کربلایی باباخان میشود، دو شکارچی رو در روی هم قرار میگیرند! در یک سو مرد با تفنگی پر از سرب گداخته و اراده پولادین و در طرف دیگر، دندانهای تیز و شکمی گرسنه و کام خشک برای مکیدن خون بندگان خدا. جانور در حال فشردن گلوی فرزند خفته در آغوش مهربان مادر است که صفیر غرش دو گلوله پیدرپی، فضای سیاه چادر را ملتهب و آرامش آبادی را در هم میریزد. جانور در کمال ناباوری به هوا پرتاب و جلوی آشیانه عشایری کربلایی باباخان نقش بر زمین میشود و سرانجام پس از سالها خونخواری، تسلیم مرگ میشود. هلهله زنان خانه به آسمان شب بلند میشود، مرد خانه چند گلوله به نشانه شادی به هوا شلیک میکند.خبر مرگ هیولای وحشت همهجا را فرا میگیرد. 13 مرد ایل لاشه متعفن حیوان را جابه جا میکنند و با کارد انتقام شکم او را سفره كرده و دهها زنگوله و مهرههای سبز و آبی که زینت بخش گردن کودکان معصوم بود از شکم گرگ آدمخوار بیرون آورده میشود.» و این چنین ماجرای گرگ آدمخوار آبدانان به پایان میرسد.
🗞 @hekayathayetarikh
دره عشق ایران کجاست !؟!؟
اینجا دره عشق ، در استان چهارمحال و بختیاری و است.
افسانههای محلی میگویند که در زمانهای بسیار دور ۲ نفر در دو سوی این دره به هم دل میبازند اما چون هنوز پلی وجود نداشت و راهی نیز برای ارتباط نبوده است ، به ناچار هر دو خود را به داخل آب دره انداختند تا بهم برسند اما این دنیا را ترک کردند. برای همین هم اسم «دره عشق» روی آن گذاشته شده!
🗞 @hekayathayetarikh
معروف است که یکی از خطیبان بزرگ یونان باستان در یازده سالگی لکنت زبان داشت و همه او را مسخره می کردند زیرا او نمی توانست حرف “ر” را تلفظ کند و در حرف “ر” می ماند و همین امر موجب می شد مردم او را مسخره کنند. تا این که در سن بیست سالگی به یکی از عنوان بزرگ ترین سخنرانان در یونان مطرح گردید.
علت معجزه و موفقیت او فقط به خاطر این بود که اصلا در سخنرانی هایش از حرف “ر” استفاده نمی کرد. او بیش از ۱۸۰۰ سخنرانی انجام داد که در هیچکدام از حرف “ر” استفاده نکرد. از او علت موفقیتش را پرسیدند.
او در جواب گفت؛ در نوجوانی من عاشق دختری بودم و او به من گفت؛ اگر مرا دوست داری و عاشق من شدهای دو شرط دارد یکی باید یک سخنران ماهری شوی و دیگر باید هرگز از حرف “ر” استفاده نکنی من هم با تمرین و علاقه ای که به او داشتم موفق شدم.
و عشق چنین میکند...
🗞 @hekayathayetarikh
آبزن چیست؟
در ایران باستان محفظه ای از سفال یا فلز به اندازه یک نفر ساخته میشد که ایرانیان خود را در آن شستشو میدادند زیرا در نظر ایرانیان آلوده کردن آب بسیار گناه بود و برای جلوگیری از آلودگی آب روان یا استخرها یا هر آب بزرگ همان مقدار آبی را که برای شستشوی یک نفر لازم بود استفاده میکردند.(حافظان محیط زیست تازه امروزه به این اصل پی برده اند)
در گزارش شاهنامه فردوسی در بخش پادشاهی ضحاک از آبزن سخن به میان آمده که ضحاک برای رستن از آزار ماران همه روزه تن در آبزنی پر از خون دد و دام و مرد و زن شستشو میداد.
آبزن همی خون دام و دد و مرد و زن
بریزد کند در یکی آبدن
مگر کاو سرو تن بشوید به خون
شود فال اخترشناسان نگون
و نیز در کتاب کارنامه اردشیر بابکان آمده است که بابک شاه به ساسان دستور داد تا تن در آبزن بشوید و دستی جامه شاهوار بر تن کند.
این آبزن که از عهد باستان در میان ایرانیان رایج بود را برای نخستین بار سفیر فتحعلی شاه قاجار در پاریس بساخت و از آنجا که که آنان گرمابه نمیشناختند همین آبزن بعدها در اروپا به خود نام "وان" گرفت و وقتی به ایران بازگشت گمان رفت که پدیده ای اروپایی است.
🗞 @hekayathayetarikh
يک نمونه از رادمردی كريم خان زند، مردی که تاج بر سر ننهاد!
مورخانی كه تاريخ زنديه را نوشته اند شكست محمدحسن خان رئيس وقت ايل قاجار را در جنگ با شيخ علی خان زند 13 بهمن سال 1136 هجری (2 فوريه 1758) ذکر کرده اند. در اين جنگ كه در مازندران، ناحيه اشرف (بهشهر) روی داد محمدحسن خان كشته شد و فتنه شمال پايان يافت.
شيخ علی خان سر ِ بريده محمدحسنخان را به شیراز نزد كريمخان فرستاد كه کریم خان از اين عمل به خشم آمد و ضمن ارسال يک نامهِ توبيخ برای شيخ علی خان و توضیح برای اینکه تحقیر و توهین به جنازه چرا انجام شده است، دستور داد كه سر ِ محمدحسن خان را با گلاب شستند و با تشريفات ويژه به خاک سپردند و برايش مراسم ترحيم رسمی (با شرکت مقامات) و خانواده او برپا داشتند.
کريمخان به سال 1705 ميلادی به دنيا آمد و در سال 1779 درگذشت و هيچگاه تاج بر سر ننهاد. او خودرا وکیل ایرانیان معرفی می کرد، نه شاه آنان!
🗞 @hekayathayetarikh
از کوره در رفتن!
در کوره آهنگری آهن را تا جایی حرارت میدهند که ذوب شود و از آن آهن مذاب برای ساختن ابزار و وسایل زندگی استفاده میکنند.
طبیعی است که از آن ابتدا آهن سرد را در کوره با حرارت بالا نمیاندازند. بلکه درجه حرارت کوره آهنگری را به آرامی بالا میبرند تا آهن هم به تدریج گداخته شود. علت هم این است که آهن این خاصیت را دارد که اگر در معرض گرما و حرارت بالا قرار بگیرد، سخت گداخته میشود و با صدای مهیبی منفجر میشود و از «کوره در میروند» به این معنا که از کوره به بیرون پرتاب میشوند.
از همین روست که برای افرادی که عصبیمزاج هستند و در برابر برخی اتفاقات چنان خشمگین میشود که از حد تعادل خارج میشوند و شاید دست به اعمال غیرمنتظره هم بزنند.
اصطلاح «از کوره در رفتن» در مورد افراد تندخو و خشمگین که قدرت و توانایی کنترل اعصاب خود را ندارند به کار میرود.
🗞 @hekayathayetarikh