eitaa logo
حکمت
153 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
2.5هزار ویدیو
12 فایل
حکمت های قرآنی و حکایات و احادیث حکمت آمیز ائمه اطهار (علیهم السلام) و اطلاعات مفید روز
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🍀🌿 💥 کنار آیت الله بهجت بودیم. یکی از حضار گفت: «حاج آقا یک نصیحتی بفرمایید استفاده کنیم آقای بهجت سرش پایین بود. این جمله را که شنید سرش را بالا آورد و فرمود: 🔸️«از آنچه تا الان یاد گرفته‌ای، استفاده‌ی لازم را کرده‌ای؟!» سپس ادامه داد: «شما بحمدالله همه نماز می‌خوانید ولی آیا واقعا از نظر نفسانی و معنوی از این نماز که عمود دین و مایه‌ی تقرب به خداست بهره‌ی کافی را برده‌اید؟ 🔸️آیا آثار آن را در نفس خود احساس می‌کنید؟ زمانی که محضر استادمان آقای قاضی مشرف می‌شدیم، به ما اینگونه می‌فرمودند. ما هم معنای این نکته را خوب نفهمیدیم مگر پس از ریاضت‌ها و تأمل‌های فراوان. باید قدم_اول را با صدق و صفا بردارید. 🔸️ بهترین چیز برای شروع همین نماز است. 🔸️ قدم دوم را اگر نمی‌دانستید، خدای متعال کسی را با لطف و کرم خود می‌فرستد تا به شما یاد دهد.»۱ ----------------------- 📚۱- برگرفته از کتاب استاد ،صد روایت از زندگی آیت الله قاضی طباطبایی ص ۱۱۵ 🆔 @dars_akhlaq 🌾🌺🌾🌺
صفحه دوم حجت الاسلام حسین شیراوند(ضرغام) یک روز تعداد زیادی خشت و گل قالب زدیم و در منطقۀ وسیعی چیدیم تا خشک شود. همان لحظه سروکلۀ مهندس پیدا شد. وقتی دید ما مشغول خانه‌سازی هستیم، از روی غضب، خشت‌ها را با ماشین زیر گرفت و همه را خراب کرد. فردا دوباره شانسمان را امتحان کردیم تا شاید مهندس کوتاه آمده باشد؛ اما باز مثل دیروز آمد و هرچه رشته بودیم را پنبه کرد حرفش این بود که از کی تا حالا خوش‌نشین اجازه پیدا کرده خانه‌دار شود؟! بااین‌حال، پدر من سرسخت‌تر از این حرف‌ها بود و واقعاً مبارزه کرد تا خانه را ساخت. دیگر منتظر خشک شدن خشت‌ها نماند. گل‌ها را روی هم چید و دیوار را بالا برد. به‌قول پسرعمه‌ام شهسوار، که در ساخت خانه کمک‌کار ما بود، «گِل پَ رو گِله؛ چرا منت مهندس را بکشیم؟» برادرانم نعمت و احمد در همان ایام، از فعالان مبارزه با طاغوت بودند. هر دو رابطۀ خوبی با شهید عزیز، آیت‌الله محمدعلی حیدری داشتند. نعمت همراه همسرش به قم می‌رفت و با کمک او، اطلاعیه‌های امام را به نهاوند می‌رساند. ساواک باخبر شده بود که بعضی فعالیت‌ها از برزول آب می‌خورد، اما دقیق نمی‌دانست چه افرادی در این موضوع دخیل هستند. فراخوان سربازی زدند و به این بهانه خواستند جوانان را زیرنظر داشته باشند. انقلابی‌ها هم که می‌دانستند خدمت زیر پرچمِ شاه نه با اعتقادات آنان سازگار است و نه با فعالیت‌های انقلابی‌شان، از خدمت سربازی فرار کردند و متواری شدند. ساواک که دستش به پسرها نرسیده بود، پدران را تحت فشار قرار می‌داد تا پسرانشان را تحویل دهند. سه بار پدرم را به پاسگاه ورازانه در حوالی برزول بردند و او را اذیت کردند. هر سه بار نیز سنگ روی یخ شدند و جز سکوت و انکار جوابی نشنیدند. مأموران که دیدند با این کارها به نتیجه نمی‌رسند، شمشیر را از رو کشیدند و در آخرین احضار، زهر خود را ریختند. آن‌ها با سنگدلی تمام، در سرمای یخبندان نهاوند، پدر را ساعت‌ها در آب حوض نگه داشتند و با سرمای استخوان‌سوز، او را شکنجه کردند. پدر سرسختانه مقاومت کرده بود، ولی وقتی در چارچوب درِ خانه ظاهر شد، دیگر آن پدر همیشگی نبود. سرما با بدن تنومند و استخوان‌های ستبرش کاری کرده بود که مثل بید می‌لرزید و توان راه رفتن نداشت. خیلی سریع زمین‌گیر شد و گلویش چرک و عفونت کرد. در بستر بیماری حال نزاری داشت. از قضا یک روز حالش بهتر شد و شروع کرد به خوردن سوپ گرمی‌ که مادرم برایش پخته بود. با حال عجیبی به او خیره بودم. در نگاهم شوق بود و در دلم اندوه. وقتی غذایش تمام شد، مادرم را صدا زد. «ملک!» «بله؟» «چرا جای من را رو به قبله ننداختی؟» «چرا رو به قبله بندازم؟» «خب من می‌خوام بمیرم!» «این چه حرفیه مرد؟! نگو بچه می‌ترسه.» «نه، جدی می‌گم. جام رو رو به قبله بنداز.» وقتی دید کسی او را رو به قبله نمی‌کند، خودش بلند شد و تشک را رو به قبله کرد. بالشش را زیر سر گذاشت. دستانش را کشید. شهادتین را گفت و به احتضار افتاد. در قاب چشمانم، نظاره‌گر رفتن روح از جانم بودم. شمردم؛ هفت نفس عمیق کشید و جان به جان‌آفرین تسلیم کرد. نُه‌ساله بودم که ناباورانه پدرم را از دست دادم، اما راه پرفرازونشیبی که تا پیروزی انقلاب باقی مانده بود، به‌قوت ادامه داشت. فعالیت برادرانم بیشتر شده بود. ساواک هرازگاهی به خانه‌مان می‌ریخت و پیِ برادرانم می‌گشت. ابتکار برادرم نعمت برای مطلع شدن از هجوم ماشین پاسگاه به روستا، کار گذاشتن سه بلندگوی کوچک در زیر ایوان خانه بود. این بلندگو‌ها برای پخش قرآن و دعا به‌کار می‌آمد و جالب این بود که باکارگذاری میکروفون در داخلش، جنبۀ استراق سمع نیز داشت. هم صدا را پخش می‌کرد و هم به‌خوبی کمترین صدا را می‌گرفت و به ضبط‌صوت قدیمی ‌داخل خانه می‌رساند. گاهی دوستانمان در کوچه حرف می‌زدند و ما در خانه، خنده‌مان بالا می‌رفت. وقتی مرا خندان می‌دیدند، می‌پرسیدند چه شده؟ می‌گفتم: «هیچ؛ صداتون توی خونه می‌آد، مراعات کنید.» با این بلندگوها، همین‌که ماشین به گردنۀ برزول می‌رسید متوجه می‌شدیم. برادرانم فرار می‌کردند و من که سودای ماجراجویی داشتم، همراهشان می‌شدم. ادامه دارد. @mahale114 💐🍀💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🍀🌿 🔸️گسترش علم 💥قـالَ الصّـادقُ عليه السلام: 🔸️ اَلْعِلْمُ سَبْعَةٌ و عِشْرُونَ جُزْءا فَجَميعُ ماجائَتْ بِهِ الرُّسُلُ جُزْءانِ 🔸️فَلَمْ يَعْرِفِ النّاسُ حَتّى الْيَوْمَ غَيْرَ الْجُزْئَينِ 🔸️ فَاِذا قامَ الْقائِمُ اَخْرَجَ الْخَمْسَةَ وَ الْعِشْرينَ جُزْءً فَبَثَّها فى النّاسِ. 💥امام صادق عليه السلام فرمود: 🔸️ دانش، بيست و هفت قسمت است. تمامى آنچه پيامبران آورده اند دو قسمت است 🔸️و مردم تا كنون بيش از دو قسمت را نشناخته اند. 🔸️ چون قائم بپاى خيزد،(حکومت جهانی تشکیل دهد) بيست و پنج قسمت ديگر را بيرون آورد، و در ميان مردم نشر دهد . 🔸️مضمون اين حديث، توسعه فراوان علوم بشرى را به دست حضرت مهدى عليه السلام مى رساند، به نحوى كه نسبت دانش هاى موجود به علومى كه او آشكار مى سازد، از دو ،به بيست و هفت است.۱ --------------------- ۱-از ک- خرائج قطب راوندی واز موسوعة احاديث المهدى عليه السلام، ج 4، ص 53. 💐🍀💐
🌿🍀🌿 🔸️ چه شباهت‌هایی بین جامعه ظهور و جامعه زمان امام حسین (ع) وجود دارد!؟ ✍️ پاسخ: از وجوه مشترک میان عاشورا و انتظار، شرایط اجتماعی متشابهی است که در زمان وقوع هر دو قیام وجود دارد. 🔸️ قیام امام حسین (علیه السلام) در زمانی صورت گرفت که جامعه اسلامی، به شدت به سمت فساد و تباهی سوق داده می‌شد و حاکمان فاسد و ظالم، در رأس آن قرار گرفته بودند. شرایط به گونه‌ای بود که امام حسین (علیه السلام) می‌فرمود: «اَلا تَرونَ اَنَّ الحقَّ لا یُعمَلُ بِه وَ اَنَّ الباطِلَ لا یُتَناهی عَنه» ؛ «آیا نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل جلوگیری نمی‌گردد؟» 🔸 طبق روایات، همین شرایط در زمان ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز پیش خواهد آمد. بر اساس بسیاری از روایات، آن حضرت، هنگامی از پشت پرده غیبت خارج خواهند شد که ظلم و تباهی، توسط حاکمان جور، جهان را فرا گرفته باشد و مردم از زندگی، ناامید شده باشند. 💥چنان چه امام صادق (علیه السلام) در این باره فرموده‌اند: «لا وَ اللهِ لمّا یَکونَ ما تُمَدّونَ اِلیهِ اَعیُنُکُم اِلّا بَعدَ الیَاس» ؛ «به خدا سوگند؛ آن چه چشم به راهش هستید، فرا نمی‌رسد مگر بعد از یأس و ناامیدی». ---------------------- 🆔 @balagh_ir 💐🍀💐
💥 علت گرامی داشتن هفته دفاع مقدس چیست؟ 🔸️آذربایجان و گرجستان به موجب قرارداد ننگین گلستان در سال۱۸۱۳ میلادی در زمان فتحعلیشاه قاجار از ایران جدا شد . (حدود ٢٠۷ سال پیش) 🔸️-منطقه نخجوان و ارمنستان بموجب قرارداد ننگین ترکمنچای درسال ۱۸۲۸ میلادی در زمان فتحعلیشاه از ایران جدا شد. (یعنی حدود ۱۹۲ سال پیش). -🔸️افغانستان و هرات به موجب معاهده پاریس در سال ۱۸۵۷ میلادی در زمان محمدشاه قاجار از ایران جدا شد. (یعنی حدود ۱۶۳سال پیش ). 🔸️-ترکمنستان،ازبکستان و قرقیزستان بموجب قرار داد سال۱۸۸۳ میلادی در زمان ناصرالدین شاه قاجار از ایران جدا شد. ( یعنی حدود ۱۳۷ سال پیش). 🔸️-پاکستان و سیستان بموجب قرارداد ننگین حکمیت « ژنرال اسمیت » در زمان حکومت قاجار در دو مرحله که آخرین آن در سال ۱۹۰۵ میلادی از ایران جداشد. ( یعنی حدود ۱۱۵سال پیش). 🔸️-مجمع الجزایر بحرین با ۳۳ جزیره ارزشمند در سال ۱۳۵۰ شمسی در زمان محمدرضا شاه پهلوی از ایران جدا شد. ( یعنی حدود ۴٧ سال پیش). 🔸️-شهر بندری و زیبای فیروزه در شرق دریای مازندران،قبل از انقلاب در زمان محمدرضا پهلوی از ایران جدا شد و به شوروی واگذار گردید. 🔸️اما میدانیم که در جنگ تحمیلی مدت ۸ سال با دنیا جنگیدیم،حدود ۱۸۸۰۱۵ نفر شهید دادیم. ( در میدان جنگ و هم بمباران شهرها تا روز آتش بس ) که ۳۶ هزار نفر از آنان دانش آموز بودند. 🔸️حال با افتخار اعلام میکنیم که: - یک وجب از خاک میهن اسلامی را از دست ندادیم. -باعث بیداری کشورهای اسلامی و مظلوم شدیم. -قدرت اسلام و ایران را به ابرقدرت ها نشان دادیم تا دیگر جرأت حمله به ایران را نداشته باشند. 🔸️بنا بر این در هر حال و همه زمان ها جهت قدردانی از شهدا و رزمندگان و آزادگان و نیز خانواده صبور آنان و برای الگوسازی و پرورش نسل جوان که نیاز به قهرمانان راستین دارند ، لازم است که در نکو داشت هفته دفاع مقدس و یاد شهدا و قدردانی از رزمندگان و آزادگان و خانواده معظم آنها بکوشیم. 💥سلام بر آنهایی که از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم 💥سلام بر دلاورانی که قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم 💥سلام بر مجاهدانی که به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم . شادی روح شهدا و امام شهدا صلوات @yamahdiadrekni72 🔥🔥🔎🔎
26.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✡️ ارتش سری اینستاگرام 🔺 ♨️هوش مصنوعی اینستاگرام چطور فرد به فرد ذائقه و رفتار را تغییر می دهد؟ 🔸️ این ۹ دقیقه ابعاد پنهان فتنه اخیر را برای شما رمزگشایی می کند...❗️ 🔷جنگ شناختی-ترکیبی چیست؟ 🔷چطور یقین ها تبدیل به شک‌ می شود؟ 🔷مهسا امینی چطور بهانه ضد انقلاب شد؟ 🔷چطور کمپین منافقین با موضوع من محجبه ام ولی با گشت ارشاد مخالفم زمینه ساز فتنه اخیر شد؟۱ ----------------- 💥۱-بیان ازسید علیرضا آل‌داود مدرس سواد رسانه ای و پژوهشگر جنگ شناختی ادراکی پاسخ می دهد. ♻️ 🔸️سواد_رسانه ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ 💐🍀💐
استعمار داده و کوتاهی نخبگان و مسئولان 🔹وجه مشترک استعمار در قالب‌های مختلف آن سرقت سرمایه ارزشمند کشورها است. این سرمایه روزگاری نفت، گاز، طلا و نیروی کار بود و امروزه «داده» است. 🔹برخی کشورها با فهم اهمیت این سرمایه، به فکر حفاظت از داده‌های ملی خود افتاده‌اند. ازجمله چین که با ورود بهنگام به عرصه فناوری‌ اطلاعات و ارتباطات و بومی ‌سازی آن، نه تنها در سطح ملی بلکه توانست در عرصه بین‌الملل نیز جایگاه خود را پیدا کند. 🔹علاوه‌بر چین، کشورهایی همچون روسیه و کره جنوبی نیز دستاوردهای خوبی در این زمینه به دست آورده و اخیرا هند، پاکستان و... نیز برای کسب جایگاه خود در حکمرانی داده، تلاش‌های مضاعفی را شروع کرده‌اند. 🔹متاسفانه در کشور ما، مدیران و تصمیم‌گیران از یک سو و نخبگان به عنوان مرجع فکری جامعه از سوی دیگر، فهم صحیح و جامعی از اهمیت داده و جایگاه استراتژیک آن ندارند. 🔹روزگاری از نفت به عنوان «طلای سیاه» یاد می‌شدو امروز از داده به «طلای بی‌رنگ». همان‌طور که ملی شدن صنعت نفت مرهون مجاهدت علما به ویژه آیت‌الله کاشانی بود، امروزه نیز ملی شدن داده‌های کلان کشور -بیگ‌دیتا- که در گرو بومی‌‌سازی صنعت ICT است، نیازمند ایفای نقش نخبگان حوزه و دانشگاه است که با روشنگری زمینه حفظ حکمرانی کشور بر داده‌های ملی و بسط آن به داده‌های غیر ملی را رقم بزنند. ✍متن خبر را به قلم محمد کرباسی در کیهان بخوانید👇 https://kayhan.ir/fa/news/249839/ 🆔 @pasdarenghelab🔜 پاسدار انقلاب 💐🍀💐
صفحه سوم حجت الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) ........................... 🔸️در خانه، اتاق کوچکی داشتیم که «تنورسوز» نام داشت. مادرم برای طبخ نان و غذا از آن استفاده می‌کرد. دیوارهایش را تمام، دوده گرفته بود و معلوم نبود دری رو به دشت دارد. از این راه مخفی، از خانه بیرون می‌زدیم و به مزارع گندم یا خانۀ اقوام پناه می‌بردیم تا آب‌ها از آسیاب بیفتد. احمد که ناکامی ‌مأموران را در یافتن محل اختفای ما می‌دانست، عکس کوچک و زیبایی از امام را روبه‌روی در ورودی، به کمد چسبانده بود تا مأموران را بسوزاند. گرچه فرار فرصت رویارویی را ربوده بود اما همین عکسِ زیبا حامل تمامی پیام ما بود. حضور مردم برزول در جریان انقلاب و شرکت در تظاهرات، زبانزد مردم منطقه بود و اوصاف آن به قم و تهران رسیده بود. قهوه‌خانۀ شهسوار نقطۀ شروع راهپیمایی بود. در آنجا بزرگ‌ترها جمع می‌شدند و پس از رصد اخبار انقلاب و ردّوبدل نظرات، به کوچه‌پس‌کوچه‌های برزول می‌آمدند و ما به‌همراه مادرانمان به آنان ملحق می‌شدیم. علی‌رحم سلگی و مسیب فلکی از پایه‌ثابت‌های تظاهرات بودند. علی‌رحم همیشه یک گرز با خود می‌آورد و مسیب هم شمشیری قدیمی ‌و باشکوه در دست داشت. مردم به‌احترام آن‌ها از این صحنۀ حماسی استفاده کردند و شعاری ساختند که برای همیشه در یاد و خاطر بزرگان ماندگار شد. احسان درویشی برایشان این شعار را چاق می‌کرد و آن‌ها بلند جواب می‌دادند: «به گرزکَه علی‌رحم، به شمشیر مسیب، شاه تو را می‌کشیم!» بعدها اهالی برزول این شعار را در نهاوند سرمی‌دادند و جمعیت چندهزار نفری نهاوند، یک‌صدا این شعار را تکرار می‌کردند؛ بدون آنکه بدانند علی‌رحم و مسیب چه کسانی هستند و ماجرای گرز و شمشیر آنان چیست! مبارزه با شاه و انقلابی‌گری درسی از جانب برادرانم بود که با شیطنت‌های دوران کودکی‌ام پاس می‌شد. آن‌ها الگوی من بودند و حرف‌های انقلابی‌شان در جانم بذر امید می‌پاشید. به‌دنبال راهی برای سر برآوردن بین سرها، خاک سرد اطرافم را کنار می‌زدم و چشم به فعالیت‌هایی گرمابخش داشتم. در مدرسه، وقتی همه دست می‌زدند و شعار «جاوید شاه» سرمی‌دادند، من و دوستانم به لری می‌گفتیم: «جو بید شاه، جو بید شاه!» عده‌ای از معلم‌ها خنده بر لبشان سبز می‌شد، اما بعضی دیگر با عتاب و خطاب می‌گفتند: «چی گفتی؟!» ظاهر معصومانه‌ای به خود می‌گرفتم و می‌گفتم: «آقا همون که بقیه می‌گن. چه کنم؟ لهجه‌مون همینه دیگه!» و با این استدلال از دست آن‌ها خلاص می‌شدم. یک شب کلاس قرآن داشتیم. با رحمت موسیوند، نیکزاد معافی، علی‌کوثر معافی و علی سلگی قرآن‌هایمان را در دست گرفتیم و عازم مسجد شدیم. زمان شاه، خانواده‌ای در روستا بود که به شاه‌دوستی شهره بودند. هنگامی ‌که به آن خانه رسیدیم به رفقا گفتم: «شعار بدیم؟» گفتند: «چی بگیم؟» گفتم: «اینکه می‌گم!» من در کودکی بااینکه التهاب لوزه داشتم و صدایم درنمی‌آمد، اما در آن لحظه طوری فریاد زدم که سکوت شبانۀ روستا مثل ظرف چینی شکسته شد و خودم متعجب ماندم! با صدای بلند گفتم: «ما این رژیم کثیف پهلوی را نمی‌خواهیم.» بقیه هم با تأیید، پشت‌سرهم گفتند: «صحیح است! صحیح است!» نمی‌دانم سروکلۀ ماشین ژاندارمری از کجا پیدا شد. ژاندارمی ‌مثل اجل معلق از ماشین پایین پرید و غریو کشید: «ایست، ایست!» ما هم با شنیدن فرمان او تا توان در بدن داشتیم، دویدیم. علی‌کوثر کفش‌های پاره‌ای داشت. همین باعث شد از ما عقب بماند و کتک مفصلی از ژاندارم‌ها بخورد. ما به مسجد پناه بردیم و از آنجا صدای جیغ و فریادش را می‌شنیدیم، بی‌آنکه کاری از دستمان بربیاید. وقتی از دست سربازها رهایی پیدا کرد و به مسجد رسید، سیاه و کبود بود. پوست دستش بلند شده بود و حتی به قرآن در دستش جسارت کرده بودند. آن شب علی‌کوثر کتک مرا خورد و من قسر دررفتم؛ اما همین‌که زنده ماند، جای شکر داشت. در کلاس‌های قرآن، جریان عبادت پیامبر(ص) در غار حرا یا به کوه طور رفتن حضرت موسی و عباداتی نظیر آن را شنیده بودیم و با کنار هم گذاشتن آن‌ها به این تلقی رسیده بودیم که برای عبادت باید به صحرا رفت و بیرون از روستا به خدا رسید. به همین منظور، هر روز ظهر، برای نماز به بیشه‌زار می‌رفتیم. برای این کار، یک جمع هشت‌نفره داشتیم که متشکل از رحمت موسیوند، علی‌کوثر معافی، نیکزاد معافی، احسان درویشی، علی‌مراد موسیوند و برادران سنایی بود. آن‌قدر از روستا دور می‌شدیم که جز صدای کلاغ‌ها، هیچ صدایی نمی‌آمد. هر بار یکی جلو می‌ایستاد و نمازجماعت با حال‌وهوایی عرفانی برگزار می‌شد. اتفاقاً آنجا گرگ داشت و آدم با کوچک‌ترین صدایی از پشت‌سر، زهره‌ترک می‌شد اما خودمان را دلداری می‌دادیم و می‌گفتیم خدا هست و اتفاقی نمی‌افتد. ادامه دارد. --------------- @mahale114 💐🍀💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🍀🌿 💥عاقل ترین مردم: ۰💥قال على عليه السلام :  🔸️اَعْقَلُ النّاسِ مَنْ كانَ بِعَيْبِهِ بَصيرا 🔸️ وَ عَنْ عَيْبِ غَيْرِهِ ضَريرا. 💥امام علی علیه السلام فرمود : 🔸️عاقل ترين مردم كسى است كه به عيب هاى خويش بينا 🔸️ و از عيوب ديگران، نابيناباشد.۱ ----------------- ۱-منتخب میزان الحکمه, ص 418 💐🍀💐