eitaa logo
حکمت و حکایت
480 دنبال‌کننده
306 عکس
868 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️باید دید سرنوشت انسان چه می شود 🔹مستبصری که وصیت کرد در مسیر پیاده روی اربعین خاکش کنند 🔸اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
هدایت شده از ولايت
غربت امام حسن.mp3
751.4K
🌺 غربت😔 غربت😭 حجت الاسلام دارستانی ✅ در باب مصائب جانسوز امام حسن علیه السلام
✳️روزی پيامبر به عنوان امام جمعه مشغول اقامه نماز بود و امام حسين(ع) که کودکی خردسال بود در کنارش نشسته بود. امام حسين وقتی پدربزرگش در حالت سجده بود بر پشت پيامبر(ص) سوار می شد و پاهايش را تکان می داد. پيامبر هم موقع سر برداشتن از سجده مراعات حالش را می کرد و او را به آرامی در کنار خود می نشاند. همين که دوباره به سجده می رفت، امام حسين(ع) بر پشتش سوار می شد. وقتی تمام شد، ✳️مرد يهودی که شاهد اين ماجرا بود جلو آمد و به پيامبر گرامی اسلام(ص) گفت: «شما با کودکان خود به شيوه ای رفتار می کنيد که ما رفتار نمی کنيم». حضرت در پاسخ فرمود: «اگر به خدای يکتا و پيامبر او ايمان می آورديد حتماً با کودکان خود مهربان می شديد». مرد که تحت تأثير رفتار مهربانانه نبی مکرم اسلام(ص) قرار گرفته بود، گفت: «من به خدای يکتا و پيامبر او ايمان می آورم». اين گونه بود که شد.
هدایت شده از عارفانه
🔴ریاکاری و از بین رفتن تمام اعمال! 🌻مرحوم قطب راوندی (رضوان اللّه تعالی ) روایت کرده است که : 🍂در بنی اسرائیل عابدی بود که سالها حق تعالی را عبادت می کرد . روزی دعا کرد که : 💚خدایا می خواهم حال خودم را نزد تو بدانم ، کدامین عمل هایم را پسندیدی، تا همیشه آن عمل را انجام دهم،واِلاّ پیش از مرگم توبه کنم ؟! 🌸حضرت حق تعالی ، ملکی را نزد آن عابد فرستاد و فرمود : تو پیش خدا هیچ عمل خیری نداری! 🌻گفت : خدایا، پس عبادتهای من چه شد؟! 🌹ملک فرمود : هر وقت عمل خیری انجام میدادی به مردم خبر میدادی ، و می خواستی مردم به تو بگویند چه آدم خوبی هستی و به نیکی از تو یاد کنند... 🌿خب،پاداشت را گرفتی!آیا برای عملت راضی شدی؟ 🍂این حرف برای عابد خیلی گران آمد و محزون و ناراحت شد ، و صدایش به ناله بلند گردید . 🌻ملک بار دیگر آمد و فرمود : 💚حق تعالی می فرماید : 🌹الحال خود را از من بخر ، و هر روز به تعداد رگهای بدنت صدقه بده . 🌿عابد گفت:خدایا چطوری؟!من که چیزی ندارم.. 🌹فرمود : هر روز سیصد و شصت مرتبه، به تعداد رگهای بدنت بگو : 🍂سبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لااِلهَ اِلا اللّهُ وَ اللّهُ اَکْبَر وَ لاحَوْلَ وَ لاقُوَهَ اِلاّ بِااللّهِ🍂 🌿عابد گفت : خدایا اگر این طور است ، زیادتر بفرما ؟ ! 🌹فرمود : اگر زیادتر بگویی ثوابت بیشتر است... 📚 داستانهايي از اذکار و ختوم و ادعيه مجرب, ج1/ علي مير خلف زاده
💢حماقت ، بدتر از گناه ✅عده ای از اصحاب، در حضور حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از مردى به خاطر عبادات بسیار و صفات خوبش ستايش می‌كردند. رسول الله پرسيدند: «کسی که از او تعریف می‌کنید، عقلش چگونه است؟» اصحاب گفتند: «يا رسول اللَّه! ما از كوشش در عبادت و خوبی‌هاى گوناگونش خبر می‌دهيم؛ اما شما از عقلش مى ‌پرسيد؟» حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمودند: «گرفتاریهایی که از حماقت احمق به وجود می‌آید، بزرگتر از بلایی است که از گناه گناهکار پدید می‌آید. در روز قیامت، مردم به میزان عقلشان به درجات عالى و قرب پروردگار می‌رسند.» 📚تحف العقول - صفحه ۹۱
🔰موضوع: آوره اند که داروغه بغداد در بین جمعی ادعا می کرد که تا به حال هیچکس نتوانسته است مرا گول بزند. بهلول در میان آن جمع بود گفت : گول زدن تو کار آسانی است ولی به زحمتش نمی ارزد داروغه گفت چون از عهده آن بر نمی آیی این حرف را می زنی . بهلول گفت حیف که الساعه کار خیلی واجبی دارم والا همین الساعه تو را گول می زدم! داروغه گفت حاضری بروی و فوری کارت را انجام بدهی و برگردی ؟ بهلول گفت بلی . پس همین جا منتظر من باش فوری می آیم . بهلول رفت و دیگر برنگشت. داروغه پس از دو ساعت معطلی بنا کرد به غرغر کردن و بعد گفت این اولین دفعه است که این دیوانه مرا به این قسم گول زد و چندین ساعت بی جهت مرا معطل و از کار باز نمود.
🔰موضوع: روزی بهلول بر هارون‌الرشید وارد شد. خلیفه گفت: مرا پندی بده! بهلول پرسید: اگر در بیابانی بی‌آب، تشنگی بر تو غلبه نماید چندان که مشرف به موت گردی، در مقابل جرعه‌ای آب که عطش تو را فرو نشاند چه می‌دهی؟ گفت : صد دینار طلا پرسید: اگر صاحب آب به پول رضایت ندهد؟ گفت: نصف پادشاهی‌ام را. بهلول گفت: حال اگر به حبس‌البول مبتلا گردی و رفع آن نتوانی، چه می‌دهی که آن را علاج کنند؟ گفت: نیم دیگر سلطنتم را. بهلول گفت: پس ای خلیفه، این سلطنت که به آبی و بولی وابسته است، تو را مغرور نسازد که با خلق خدای به بدی رفتار کنی.
هدایت شده از ولايت
39.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕌خاطراتی شیرین از مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین کافی ره راجع به «پیاده‌روی اربعین»
🔰 حضرت شعیب میگفت : گناه نکنید که خدا بر شما بلا نازل میکند.. یکی آمد و گفت من خیلی هم گناه کردم ولی خدا اصلا بلایی بر من نازل نکرده! خداوند به حضرت شعیب وحی میکند که به او بگو اتفاقا تو سر تا پا در زنجیر هستی.. آن فرد از حضرت شعیب درخواست نشانه میکند. خداوند میگوید به او بگو که عباداتش را فقط به عنوان تکلیف انجام میدهد و هیچ لذتی از آنها نمیبرد.. امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند كمترين كاري كه درباره گناهکار انجام مـیدهد اين است كـه او را از لذّت مناجات محروم مي‌سـازد.
خداوند به حضرت شعیب (علیه السلام) وحی کرد که صد هزار نفر از پیروانت را مجازات خواهم کرد.چهل هزار نفر از آنان بدکار و بقیه خوب هستند. حضرت شعیب (علیه السلام) پرسید خدایا، بدکاران باید کیفر ببینند، اما خوبان چرا؟ خداوند فرمود برای اینکه خوبان با گناهکاران سازش کردند و از خشم و غضب من نسبت به گناهکاران، خشمگین نگشتند.
پادشاهی در خواب دید تمام دندان‌هایش افتادند! دنبال تعبیر کنندگان خواب فرستاد ... اولی گفت: تعبیرش این است که مرگ تمام خویشاوندانت را به چشم خواهی دید. پادشاه ناراحت شد و دستور داد او را بکشند... دومی گفت: تعبیرش این است که عمر پادشاه از تمام خویشاوندانش طولانی تر خواهد بود... پادشاه خوشحال شد و به او جایزه داد! هر دو یک مطلب یکسان را بیان کردند اما با دو بیان متفاوت... کمی شیرین زبان تر باشیم!
💠✨داستان قضاوت حضرت علی(ع) ✍🏻روزی نزد عمر دو طفل را آوردند ڪه به هم جزیی چسبیده بودند. یڪی از آن دو مرده بود. از عمر پرسیدند، عمر گفت: با آهنی مرده را از زنده جدا کنید. ✍🏻قضاوت را نزد امیرالمومنین(ع) آوردند. امام فرمودند: اگر چنین کنید توان کنترل خونریزی نداشته باشید و احتمال مرگ طفل زنده نیز هست. ✍🏻امام در چاره امر فرمودند: طفل مرده را دفن کنید و زنده را مرتب همان جا سر قبر مرده شیر دهید. پس از 3 روز مرده از زنده جدا خواهد شد. چنین کردند و فرزند زنده سالم از مرده جدا شد.
مداومت به زیارت عاشورا یكى از بزرگان مى فرمود: مرحوم آیة اللّه حاج حسین خادمى و حاج شیخ عباس قمى و حاج شیخ عبدالجواد مداحیان روضه خوان امام حسین علیه السلام را در خواب دیدم كه در غرفه اى از غرفه هاى بهشت دور یكدیگر جمع بودند. از آیة اللّه خادمى احوالپرسى كردم و گفتم : با هم بودن شما یك آیة اللّه و آقاى حاج شیخ عباس قمى یك محدث و حاج شیخ عبدالجواد روضه خوان، چه مناسبتى دارد كه با یكدیگر یك جا قرار گرفته اید؟ جواب دادند: ما همگى مداومت به زیارت عاشورا داشتیم و در مقدار خواندن زیارت عاشورا مثل هم بودیم .
هدایت شده از تبسم و دیدنی
همسر ملانصرالدين از او پرسيد: فردا چه مي كني؟ گفت: اگر هوا آفتابي باشد به مزرعه مي روم و اگر باراني باشد به کوهستان مي روم و علوفه مي چينم. همسرش گفت: بگو ان شاءالله ملا گفت: ان شاءالله ندارد فردا يا هوا آفتابيست يا باراني!! از قضا فردا در ميان راه به راهزنان رسيد و اورا گرفتند و كتك زدند و هرچه داشت با خود بردند . ملا نه به مزرعه رسيد و نه به كوهستان رفت. به خانه برگشت و در زد. همسرش گفت: كيست؟ ملا گفت: ان شاءالله كه منم! همیشه ان شاءلله بگویید حتی در مورد قطعی ترین کار ها خداوند در قران می فرماید: هرگز درباره چیزی نگو فردا چنین می کنم* مگر اینکه بگویی اگر خدا بخواهد»
شیخ رجبعلی خیاط می گوید: در صبحی کار گناهی به ذهنم رسید ولی زود از انجام آن منصرف شدم. به مقصد خارج از شهر حرکت کردم. کاروان شترها را دیدم که هیزم با خود به شهر می آوردند. یکی از شتر ها نزدیک من حرکتی انجام داد که اگر حرک پایش به من می خورد مرده بودم. خیلی در حیرت ماندم که خدایا چرا شتر نزدیک من چنین حرکت ترسناکی انجام داد. سر نماز ظهر متوجه خطایم شدم. پرسیدم، من که فقط نیت گناه از ذهنم گذشت و کاری نکردم. گفتند، ما نیز پای شتر را فقط سمت تو بالا آوردیم، به بدن تو که نگذاشتیم برسد!!!
سوظن...بد گمانی 🔅مردي صبح از خواب بيدار شد و ديد تبرش ناپديد شده. شك كرد كه همسايه اش آن را دزديده باشد، براي همين، تمام روز او را زير نظر گرفت. متوجه شد كه همسايه اش در دزدي مهارت دارد، مثل يك دزد راه مي رود، مثل دزدي كه مي خواهد چيزي را پنهان كند، پچ پچ مي كند ،آن قدر از شكش مطمئن شد كه تصميم گرفت به خانه برگردد، لباسش را عوض كند، نزد قاضي برود و شكايت كند. اما همين كه وارد خانه شد، تبرش را پيدا كرد. زنش آن را جابه جا كرده بود. مرد از خانه بيرون رفت و دوباره همسايه اش را زير نظر گرفت و دريافت كه او مثل يك آدم شريف راه مي رود، حرف مي زند، و رفتار مي رود ☝️ مراقب افکارمان باشیم . سوظن و بدگمانی راه نفوذ افکار منفی و شیطان است.
🔰حکایت_مرد_حلوا_فروش مردی به نزد حلوا فروشی رفت و گفت: مقداری حلوای نسيه به من بده حلوا فروش قدری حلوا برايش در کفه ترازو گذاشت و گفت : امتحان کن ببين خوب است يا نه. مرد گفت:روزه ام، باشد موقع افطار حلوا فروش گفت: هنوز ۱۰ روز به ماه رمضان مانده ؛ چطور است که حالا روزه گرفته ای .مرد گفت: قضای روزه پارسال است. حلوا فروش حلوايش را از کفه ترازو برداشت و گفت : تو قرض خدا را به يک سال بعد می اندازی قرض من را به اين زودی ها نخواهی داد . من به تو حلوا نمی دهم...!
ز حکيمی پرسيدند: چرا از کسی که اذيتت مي کند انتقام نمی‌گيری؟ با خنده جواب داد: آيا حکيمانه است سگی را که گازت گرفته گاز بگيری؟! 🕊ميان پرواز تا پرتاب تفاوت از زمين تا آسمان است پرواز که کنی، آنجا ميرسی که خودت میخواهی پرتابت که کنند ، آنجا ميروی که آنان ميخواهند پس پرواز را بياموز...!!! پرنده‌ای که "پرواز" بلد نيست به "قفس" ميگويد "تقدير"
4_5807886499726756.mp3
3.35M
راز پیرمرد سم فروش
roshangari_ir.mp3
2.76M
⭕️🔊 عنایت ویژه سید الشهدا به یک بیمار فقیر☝️ "به بیماری سختی مبتلا شده بودم و پزشکان از درمان من عاجز شده بودند... ..چند روز بعد از عاشورا احساس کردم با عالمی نورانی همنشین هستم و او وقتی کنار من رسید حالم را جویا شد و گفت هر چه می خواهی بگو. من گفتم که شفایم را از امام حسین (ع) می خواهم..!"
🔰مثل_سنگ‌ریزه یک سنگریزه در کفش گاه تو را از حرکت بازمی‌دارد ،سنگریزه ها را در یاب! یک نگاه نامهربانانه به پدر ، به مادر، گاه کارهمان سنگریزه را می کند.
🔰مسلمانی رفت خانه يک مسيحی ... برايش انگور آوردند خورد، برايش شراب آوردند گفت: حرام است. مسيحی گفت: عجبا از شما مسلمانان انگور مي خوريد اما مي گوييد شراب حرام است در حالي اين از آن بدست آمده... مسلمان گفت: ببين اين زن شماست و اين هم دختر شماست. درسته؟ گفت بله. گفت: ببين خدا اين را به شما حلال كرده و آن را حرام.. در حالي كه آن از اين به دست آمده است. مسيحی همانجا اسلام آورد.
📚ابن سیرین كسی را گفت: چگونه ای؟ گفت: چگونه است حال كسی كه پانصد درهم بدهكار است، عیالوار است و هیچ چیز ندارد؟ ابن سیرین به خانه خود رفت و هزار درهم آورد و به وی داد و گفت: پانصد درهم به طلبكار بده و باقی را خرج خانه كن و واى بر من اگر پس از این حال كسی را بپرسم! گفتند: مجبور نبودی كه قرض و خرج او را بدهی. گفت: وقتی حال كسی را بپرسی و او حال خود بگوید و تو چاره ای برای او نیندیشی، در احوالپرسی منافق باشی... 👈 اينچنين است رسم انسانيت و مردانگى...
جناب آقای عطا الله سلطانی از قول آقای حاج ابراهیم اسفهلانی نقل کردند: زمانی یکی از پیرزن های فامیل ما همراه خانواده اش به مکه ی مکرمه مشرّف می شود، او در صحرای عرفات که تمام خیمه ها یک رنگ است از خانوادهٔ خود جدا شده و آنها را گم می کند و هر چه جستجو می کند به نتیجه ای نمی رسد، به زبان اهالی آنجا هم آشنایی نداشته است که از آنها سوال کند تا او را راهنمایی کنند. در این هنگام ناامید شده و تمام درها را به روی خود بسته می بیند و متوسل به ساحت مقدس حضرت " بقیة الله علیه السلام " می شود و عرضه می دارد: آقا جان! من یک پیرزن تنها چه کنم؟ ⚡️⚡️⚡️ در همین حال یکمرتبه آقای مجتهدی را مشاهده می کند که از مقابل به طرف او می آیند، بعد از سلام به آقا می گوید: گم شده ام. آقا به او می گویند: با چه کسی آمده اید؟ می گوید همراه خانواده ام. ایشان می فرمایند: همراه من بیایید تا شما را به خیمه خانواده تان برسانم و به راه می افتند. هنوز چند قدمی بیشتر برنداشته که به خیمه می رسند. هنگامي که پیرزن به خانواده اش می رسد هر چه به ایشان اصرار می کند که بفرمایید داخل آب یخی میل نمایید آنگاه تشریف ببرید، می فرمایند: کار دارم باید بروم. ⚡️⚡️⚡️ بعد از اینکه آن پیرزن همراه خانواده اش به ایران مراجعت می کند و آقای حاج ابراهیم به دیدنش می رود، پیرزن از ایشان می پرسد به دیدن آقای مجتهدی رفته اید ؟ آقای حاج ابراهيم با تعجب می گوید: آقا به مکه مشرف نشده اند!! آن پیرزن می گوید: خودم ایشان را در عرفات دیدم و مرا به خیمه رساندند و جریان گم شدنش را در عرفات را برای آشنایان نقل می کند که همگی با شنیدن این مطلب حیران و مبهوت می شوند. 📗لاله ای از ملکوت