eitaa logo
حکمت و حکایت
519 دنبال‌کننده
308 عکس
896 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸گویند مردی بود منافق اما زنی داشت مومن و متدین. این زن تمام کارهایش را با "بسم الله" آغاز می‌کرد. شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار غضبناک می‌شد و سعی می‌کرد که او را از این عادت منصرف کند. 🔹روزی کیسه‌ای پر از طلا به زن داد تا آن را به عنوان امانت نگه دارد، زن آن را گرفت و با گفتن "بسم الله الرّحمن الرّحیم" در پارچه‌ای پیچید و با " بسم‌ الله " آن را در گوشه‌ای از خانه پنهان کرد، شوهرش مخفیانه آن طلا را دزدید و به دریا انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت‌زده کند و "بسم الله" را بی‌ارزش جلوه دهد. 🔸وی بعد از این کار به مغازه خود رفت. در بین روز صیادی دو ماهی را برای فروش آورد، آن مرد ماهی‌ها را خرید و به منزل فرستاد تا زنش آن را برای نهار آماده سازد. زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد دید همان کیسه طلا که پنهان کرده بود، درون شکم یکی از ماهی‌هاست آن را برداشت و با گفتن "بسم الله" در مکان اول خود گذاشت. 🔹شوهر به خانه برگشت و کیسه زر را طلب کرد. زن مومنه فورا با گفتن "بسم الله" از جای برخاست و کیسه زر را آورد شوهرش خیلی تعجب کرد و سجده شکر الهی را به جا آورد و از جمله مومنین و متقین شد.
هدایت شده از جهاد
🔻 روایت روزی که حاج قاسم سه بار تا مرز شهادت پیش رفت 🔹سردار "حسنی سعدی" در همایش پاسداران علم و بصیرت که به مناسبت بزرگداشت شهید "الله‌دادی" و شهدای دانشجو برگزار شد به بیان خاطره‌ای از شهید "پورجعفری" درباره یک روز از زندگی حاج قاسم پرداختند و گفتند: 🔸شهید پورجعفری عزیز می‌گفت فقط یک روز را براتون تعریف می‌کنم. شهید پورجعفری به من گفت ای کاش وقت داشتیم و می‌نشستم برات تعریف می‌کردم. گفت فقط یه روز رفتیم کردستان عراق داعش اومده بود در کردستان عراق. مردم خونه‌ها رو خالی کرده بودند و رفته بودند. تو یه خونه مستقر شدیم. صبحونه خوردیم. 🔹ایشون دوربین برداشت راه افتادیم توی منطقه. روی پشت بوم یه خونه لب بالکن دوربین را گذاشت شروع کرد منطقه را شناسایی کند. من دیدم یه بلوک اون کنار افتاده این بلوک را برداشتم و گذاشتم روی سر بالکن تا ایشون دوربین را از سوراخ‌های بلوک بندازه که تک تیراندازهای داعش ما رو نزنند. خدا شاهده هنوز بلوک را نذاشته بودم روی سر بالکن، تک تیرانداز زد، بلوک پاشید روی سر و کله من و حاجی و از این خونه رفتیم پشت‌بام یه خونه دیگه برا شناسایی. اونجا هم یه تیر زدن بغل گوش ایشون تیر رفت تو دیوار. باز از اینجا رفتیم. به من گفت حسین برو ببین اینجا سرویس بهداشتی کجا هست یه جای تمیز باشه که وضویی بگیریم و آبی به صورت بزنیم. رفتم گشتم تمیز نبود، به حاجی گفتم بریم بغداد اینجا رفتم خیلی تمیز نیست. 🔸حاجی گفت تا بغداد ۱۸۰ کیلومتر راه هست، میریم خونه‌ای که امروز صبحونه خوردیم. گفتم بریم. وقتی رسیدیم من نشستم ایشون رفت وضو بگیره دیدم دلم داره شور میزنه، استرس دارم، رفتم دنبالش ببینم کجا رفت. 🔹رفتم دیدم وضو گرفته اورکت روی دست راستشه و جوراباش دست چپش داره میاد گفتم از اینجا بریم. گفت حسین تو امروز چه طورت شده، گفتم بریم. گفت بذار جورابامو بپوشم گفتم تو ماشین بپوش. با زحمت ایشون رو سوار ماشین کردم و در‌ رو بستم و راه افتادیم صد متر که از اون خونه فاصله گرفتیم تمام خونه با هفده نفر از نیروهای خودی که داخلش بودن رفت رو هوا. این سه مورد، مورد چهارم رفت برا شناسایی و ارتباط با بچه‌ها و دوستامون، سوار ماشین بودیم که بچه‌ها داد زدن وایسا وایسا جلوتر نیا، ایستادیم. یه بمب کار گذاشته بودن تو جاده که چاشنی کششی داشت. بیست سانت دیگه مونده بود که ماشینمون بره روش منفجر بشه. شب رفتیم بغداد برا استراحت فقط حاجی یک کلام گفت: عجب امروز دو سه بار می‌خواستیم شهید بشیم، شهید نشدیم. 🔸سردار سعدی در آخر این خاطره گفت: تمام زندگی حاج قاسم استرس، خطر، ریسک و تلاش و کار و دست پنجه نرم کردن با مرگ بود.
🔴 اخلاق، سرآمد همه علوم 🔸 بو علی بن سینا هنوز به سن ۲۰ سالگی نرسیده بود كه علوم زمان خود را فرا گرفت و در علوم الهی، طبیعی، ریاضی و دینی زمان خود سرآمد عصر شد. 🔸روزی به مجلس درس ابو علی بن مسكویه، دانشمند معروف آن زمان حاضر شد. 🔸با كمال غرور، گردویی را به جلوی ابن مسكویه افكند و گفت: مساحت سطح این را تعیین كن. 🔹ابن مسكویه جزوه‌هایی از یك كتاب كه در علم اخلاق و تربیت نوشته بود (كتاب طهارت الاعراق)، به جلوی ابن سینا گذاشت و گفت: تو نخست اخلاق خود را اصلاح كن تا من مساحت سطح گردو را تعیین كنم، تو به اصلاح اخلاق خود محتاج‌تری از من به تعیین مساحت سطح گردو. 🔸 بوعلی از این گفتار شرمسار شد و این جمله راهنمای اخلاقی او در همه عمرش قرار گرفت.
🔴 قدرت طبع شعر ملک الشعرا 🔸می‌گویند روزی ملک‌الشعرای بهار، شاعر معروف در مجلسی نشسته بود و حضار برای آزمایش طبع شعر او چهار کلمه را انتخاب کردند تا وی آنها را در یک رباعی بیاورد. کلمات انتخابی عبارت بودند از خروس، انگور، درفش و سنگ. 🔹ملک‌الشعرای بهار گفت: ▪️برخاست خروسِ صبح برخیز ای دوست ▪️ز انگور بگیر خون و دِه در رگ و پوست ▫️عشق من و تو قصه مشت است و درفش ▫️جور تو و دل صحبت سنگ است و سبوست 🔸جوانی خام که در مجلس حاضر بود گفت: این کلمات با تبانی قبلی انتخاب شده‌اند. اگر راست می‌گویید، من چهار کلمه انتخاب می‌کنم و شما آنها را در یک رباعی بیاورید، سپس این چهار کلمه را انتخاب کرد آئینه، ارّه، کفش و غوره. بدیهی است آوردن این کلمات دور از ذهن در یک رباعی ساده نبود، ملک‌الشعرا اینگونه سرود: ▫️چون آینه نور خیز گشتی، احسنت ▫️چون ارّه به خلق تیز گشتی، احسنت ▪️در کفش ادیبان جهان، کردی پای ▪️غوره نشده مَویز گشتی، احسنت
✍️روزی مردی نزد پیامبر (ص) آمد و عرض کرد: من تمام گناهان را انجام داده‌ام، آیا راه توبه برای من هست؟ 🌸حضرت فرمود: آیا پدر و مادرت زنده‌اند؟گفت: تنها پدرم زنده است. فرمود: به پدر خود احترام و نیکی کن؛ تا خداوند تو را ببخشد. وقتی که آن مرد رفت، حضرت به اطرافیانش فرمود:«ای کاش مادرش زنده بود…(چرا که محبت به مادر معجزه می‌کند…) 📕بحارالانوار، ج۷۱
‼️فرجام شش و عمر که گفت: پس از علی خدا زنده ام نگذارد !! 🔹روزی شش نفر مرد زنا كردند، آنان را جهت صدور حكم شرعی و الهی بحضور عمر آورده بودند، تا دستور مجازات آنها را دريافت كنند عمر با عصبانيت گفت: هر شش نفر آنها را سنگسار كنيد. 🔸ولی علی (عليه‌السلام) فرمود: ای عمر، حكم بر خون و مال مردم نبايد اين قدر ساده باشد!! خوبست دستور دهی پيرامون زندگی اين شش مرد گناهكار بررسی به عمل آورند، عمر فرمايش علی (عليه‌السلام) را اطاعت كرد: 🔻معلوم شد كه نفر اول مردی مسيحی بود كه با زنی مسلمان هم بستر شده بود. علی (عليه‌السلام) فرمود گردنش را بزنيد زيرا اين مرد ذمی بود و در پناه حكومت اسلامی زندگی می‌كرد و با اين تعدی قرار ذمه را درهم شكست. 🔻نفر دوم، مردی زن دار بود و زنش هم در كنارش به سر می‌برد لذا علی (عليه‌السلام) فرمود: بنا به فرمان قرآن سنگسارش كنند. 🔻نفر سوم، مردی عرب و مجرد بود و مجازاتش هم صد ضربه تازيانه بود كه حضرت حكم را فرمود. 🔻نفر چهارم، برده‌ای بود كه مرتكب زنا شده بود لذا مجازات بردگان نيمی از مجازات احرار است. حضرت فرمود: بيش از پنجاه ضربه شلاق كيفر ندارد. 🔻نفر پنجم، پسری بود كه هنوز به سن بلوغ نرسيده بود علی (عليه‌السلام) دستور داد كه تعزيرش كنيد يعنی تنبيهش كنند تا ديگران از اين غلطها نكنند 🔻نفر ششم، را حضرت دستور داد آزادش كنند چرا كه آن مرد ديوانه بود اينجا بود كه عمر به علی (عليه‌السلام) عرض كرد: لا ابقاني الله بعدك يا علي، پس از تو خدا زنده‌ام نگذارد زيرا اگر تو نباشی به لغزش‌های بزرگی دچار خواهم شد. 📚منبع کتاب هزارو یک داستان از زندگی امیرالمومنین علیه السلام صفحه 482
Hekyat Namaze Faraj.mp3
7.26M
▫️با این نماز، بلا از کل شهر رفت!! حکایت عجیبی از نماز و دعای فرج؛ 👈 نمازی گره گشا از سوی امام زمان علیه السلام، برای مشکلات بزرگ 📚صحیفه مهدیه، بخش اول، نماز هفتم.
Hekayat Safar be Keshvare gharib .mp3
8.31M
🔵حکایتی از توسل مرحوم لطیفی نسب به ابا صالح المهدی علیه السلام و نجات از گرفتاری
هدایت شده از دانستنی
✔️ کتاب آن سوی مرگ کوششی کم‌سابقه برای به تصویر کشیدن عالم پس از مرگ است. ✔️ نویسنده ی این کتاب کوشیده است تا با بهره‌گیری از گفته‌های افرادی که پیش از این تجربه‌ای نزدیک به مرگ را داشته‌اند، تصویری واقعی از عالم پس از مرگ به تصویر بکشد. ✔️ مطالب این کتاب بر اساس آیات قرآن کریم، روایات اهل بیت (ع) و نکات عقلی و فلسفی ، طی ۳۹ جلسه در دانشگاه فردوسی مشهد، شرح و تبیین شده است. ✔️ این مطالب در ادامه بخش سوم از مباحث تأثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت / نظام تقدیم، بیان گردیده است. ✔️ پس از اتمام شرح کتاب طی دو جلسه در تهران به پرسش و پاسخ پیرامون مباحث مطرح شده پرداخته شده است.
هدایت شده از دانستنی
01 An Sooye Marg (1397-12-6) Daneshgah Ferdosi Mashhad.mp3
11.7M
📚 شرح و بررسی آن سوی مرگ ، نوشته جمال صادقی 🗣 مصطفی امینی خواه ، جلسه اول
هدایت شده از دانستنی
02 An Sooye Marg (1397-12-10) Daneshgah Ferdosi Mashhad.mp3
11.4M
📚 شرح و بررسی آن سوی مرگ ، نوشته جمال صادقی 🗣 مصطفی امینی خواه ، جلسه دوم
هدایت شده از دانستنی
03 An Sooye Marg (1397-12-11) Daneshgah Ferdosi Mashhad.mp3
10.81M
📚 شرح و بررسی آن سوی مرگ ، نوشته جمال صادقی 🗣 مصطفی امینی خواه ، جلسه سوم