هدایت شده از دانستنی
06 An Sooye Marg (1397-12-16) Daneshgah Ferdosi Mashhad.mp3
6.96M
📚 شرح و بررسی #کتاب آن سوی مرگ ، نوشته جمال صادقی 🗣 مصطفی امینی خواه ، جلسه ششم
هدایت شده از دانستنی
07 An Sooye Marg (1397-12-17) Daneshgah Ferdosi Mashhad.mp3
12.43M
📚 شرح و بررسی #کتاب آن سوی مرگ ، نوشته جمال صادقی 🗣 مصطفی امینی خواه ، جلسه هفتم
هدایت شده از دانستنی
08 An Sooye Marg (1397-12-18) Daneshgah Ferdosi Mashhad.MP3
9.73M
📚 شرح و بررسی #کتاب آن سوی مرگ ، نوشته جمال صادقی 🗣 مصطفی امینی خواه ، جلسه هشتم
🖊 #آیت_الله_ناصری:
♦️برای اشخاصی که رفع حجب کرده اند و کشف حقایق هم برایشان شده است، حجابی بین آنها و امام زمان علیه السلام نیست. روایت کرده اند که روزی ابابصیر در محضر امام محمد باقر علیه السلام بود. حضرت در مسجد النبی صلی الله علیه و آله صحبت میکردند. حضرت فرمودند: «جمعیت مرا نمی بینند». ابابصیر گفت: «شما که اینجا ایستاده اید چطور شما را نمی بینند؟» حضرت فرمودند: «حالا سؤال کن؟» وی از آنها سؤال کرد: امام محمد باقر علیه السلام را ندیدید؟» همه گفتند: «نه». در همان زمان یکی از اصحاب حضرت به نام ابوهارون المکفوف که چشمهایش نابینا بود رسید.
🔹حضرت فرمود: «از این بپرس». ابابصیر از آن صحابی نابینای روشنضمیر پرسید: «امام محمد باقر علیه السلام را ندیدی؟» گفت: «اینجا ایستادهاند، مگر نمیبینی؟» ابابصیر میگوید: «به او گفتم: از کجا فهمیدی؟» ابو هارون گفت: «چطور ندانم در حالی که او نور ساطع است.» ( صراط المستقیم، ج 2، ص 183.)
💎بله نور ولایت اینگونه است منظور اینکه معصیت، حجاب است؛ وگرنه چرا بینایان ندیدند و نابینا دید.
هدایت شده از حیات طیبه
🖊 #آیت_الله_ناصری:
💠موقعی که ماشین، کند میرود کمی گاز آن را زیاد می کنند، این ماشین تندتر می رود. حضرت حق می خواهد سالك را به حرکت بیندازد تا در سیر الی الله تندتر برود؛ لذا به او #بلا می دهد. لذا بعضی می گویند: «#بلا_تازیانه_سلوک_است.» پس بلایی که ما مبتلا می شویم :
1️⃣ممکن است اثر اعمال من باشد و خدا می خواهد من را #تزکیه و پاک بکند.
2️⃣گاهی هم به دليل این است که من دارم به سوي خدا می روم؛ لکن با شوق و رغبت نمی روم. یک بلا به من می دهد که مرتب بگویم: «خدا! خدا! خدا!»
3️⃣گاهی هم می خواهد به تو #درجه و مقام بدهد و به اين منظور، بلا به تو می دهد؛ لذا در روایات دارد که
«البلاء للولاء؛ بلا، مال اولیای الهی است.»
هر کسی قابلیت بلا دیدن ندارد.
🌺 #شیخ_فضل_اللّه_نوری رحمهاللّه بعد از وفات قرآن میخواند!
🖊#آیت_الله_بهجت قدسسره:
🔸 از آقای اشعری که ـ عالم راستگویی است ـ نقل شده که میگفت: دایی من که سید، و از شاگردان مرحوم شیخ فضلاللّه نوری رحمهاللّه بود، در شبی که جنازه ایشان را به قم آورده بودند تا فردا در حجره دفن کنند، در همان حجره صدای قرآن از جنازه آن مرحوم شنیده بود.
🔸 آقای دیگری نقل کرده است: لب ایوان مقبره، در صحن مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام نشسته بودم، شنیدم از توی مقبره مرحوم شیخ فضلاللّه نوری رحمهاللّه صدای قرآن میآید. به طرف مقبره رفتم، دیدم کسی نیست، بازگشتم تکرار شد، خلاصه یقین کردم که صدای قرآن از خود صاحب قبر است.
📚در محضر بهجت، ج۱، ص ۲۳۷
سلطان محمود غزنوی و پاسخ طلخک
سلطان محمود غزنوی از طلخک پرسید:
فکر میکنی جنگ و نزاع چگونه بین مردم آغاز میشود؟
طلخک گفت: ای پدرسوخته!
سلطان گفت: توهین میکنی سر از بدنت جدا خواهم کرد.
طلخک خندید و گفت:
جنگ اینگونه آغاز میشود، کسی غلطی میکند و کسی به غلط جواب میدهد.
هدایت شده از دانستنی
09 An Sooye Marg (1397-12-19) Daneshgah Ferdosi Mashhad.MP3
11.2M
📚 شرح و بررسی #کتاب آن سوی مرگ ، نوشته جمال صادقی 🗣 مصطفی امینی خواه ، جلسه نهم
هدایت شده از دانستنی
10 An Sooye Marg (1397-12-20) Daneshgah Ferdosi Mashhad.MP3
12.43M
📚 شرح و بررسی #کتاب آن سوی مرگ ، نوشته جمال صادقی 🗣 مصطفی امینی خواه ، جلسه دهم
هدایت شده از دانستنی
11 An Sooye Marg (1397-12-25) Daneshgah Ferdosi Mashhad.MP3
14.18M
📚 شرح و بررسی #کتاب آن سوی مرگ ، نوشته جمال صادقی 🗣 مصطفی امینی خواه ، جلسه یازدهم
هدایت شده از طب اسلامی
📚حکمت #مستراح
چون ارباب لقمان به مستراح درآمد نشستن در آن را طولانی کرد و لذا لقمان وی را فریاد برآورد که نشستن طولانی برای قضای حاجت کبد را بیمار میکند ، موجب بیماری بواسیر میشود ، حرارت را به سمت سر بالا میبرد .
به همین دلیل راحت بنشین و راحت برخیز .
گویند او حکمتش را بر بالای درب مستراح نوشت .
اگر چیزی قرار است در دستشویی نوشته بشود خوب است همین حکمت لقمان را بر در دستشویی بنویسند .
این تدبیر درمان و پیشگیری از سه بیماری سخت #بواسیر و #کبد و سر درد خواهد بود .
🔻داستان ضربالمثل "خرش از پل گذشت" چه بود؟
🔹در زمان ناصرالدین شاه قاجار، پیرمردی اهل حنیفقان کنار رودخانه موردکی آسیاب آبی داشت که با آسیاب کردن گندم روزگار خوبی را میگذراند.
🔸پیرمرد یک گاو، هشت گوسفند و ۴۰ درخت خرما و تعدادی مرغ داشت که در آن زمان وضع مالی خوبی بود.
🔹روزی، دزدی سوار خر خود بود که چند شتر و چند کیسه طلا را دزدیده بود و برای فرار از دست سربازان شاه به کلبه پیرمرد رسید.
🔸 دزد به پیرمرد گفت: میخواهم از رودخانه گذر کنم و اگر تو برای من یک پل درست کنی یک کیسه طلا به تو میدهم.
🔹 پیرمرد که چشمش به کیسه طلا افتاد به رویاهایش فکر کرد که با فروختن طلاها، خانه بزرگی در شهر میخرد و ثروتمند زندگی میکند، برای همین قبول کرد.
🔸از فردای آن روز، پیرمرد شروع به ساختن پل کرد و درختان خرمای خود را برید تا برای ساختن ستونهای پل از آنها استفاده کند.
🔹روزها تا دیر وقت سخت کار میکرد و پیش خود میگفت دیگر به کلبه، آسیاب و حیوانات خود نیاز ندارم.
🔸پس، هر روز حیوانات خود را میکشت و غذاهای خوب برای خود و دزد درست میکرد.
🔹حتی در ساختن پل از چوبهای کلبه و آسیاب خود استفاده میکرد، طوری که بعد از گذشت یک هفته ساختن پل، دیگر نه کلبهای برای خود جا گذاشت نه آسیابی.
به دزد گفت: پل تمام شد و تو میتوانی از روی پل رد شوی.
🔸دزد به پیرمرد گفت: من اول شترهای خود را از روی پل رد میکنم که از محکم بودن پل مطمئن بشوم و ببینم که به من و خرم که کیسههای طلا بار دارد، آسیب نزند.
🔹پیرمرد که از محکم بودن پل مطمئن بود به دزد گفت: تو بعد از گذشتن شترها خودت نیز از روی پل رد شو که خوب خاطر جمع بشوی و بعد کیسه طلا را به من بده.
🔸دزد بلافاصله همین کار را کرد و به پیرمرد گفت: وقتی با خرم از روی پل رد شدیم تو بیا آن طرف پل و کیسه طلا را از من بگیر.
🔹پیرمرد قبول کرد و همانطور که دزد نقشه در سر کشیده بود اتفاق افتاد.
🔸وقتی در آخر دزد با خر خود به آن طرف پل رسید پل را به آتش کشید و پیرمرد این سوی پل تنهای تنها ماند.
🔹وقتی سربازان پیرمرد را به جرم همکاری با دزد نزد شاه بردند، ناصرالدین شاه از پیرمرد پرسید جریان را تعریف کن.
🔸پیرمرد نگاهی به او کرد و گفت: همه چی خوب پیش میرفت فقط نمیدانم چرا وقتی خرش از پل گذشت، شدم تنهای تنهای تنها ...
🔹ضربالمثل خرش از پل گذشت از همین جا، شروع شد.
🔹نتیجه:
توی زندگیت حواست باشه خر چه کسی رو از پل رد میکنی