eitaa logo
حماسه ۲۷ 🚩
10 دنبال‌کننده
381 عکس
17 ویدیو
0 فایل
✅ حاج احمد متوسلیان: از پاوه تا اسرائیل "...تو رفتی و گفتی، شرف مرز ندارد..."🌿 #فاتح_خرمشهر 🚩 ⬅️ جهت ارتباط با ادمین: @ahmad_hemmat
مشاهده در ایتا
دانلود
حماسه ۲۷ 🚩
🚩 🦋 🌸 فرمانده قوای محمد رسول الله (ص) برای تعیین تکلیف نیروها، ظهر روز پنجشنبه سوم تیرماه ۱۳۶۱ با یک پرواز فوق‌العاده از دمشق راهی تهران شد. در همان چهل و هشت ساعتی که متوسّلیان در تهران حضور داشت، طی مصاحبه ای با مجله "پیام انقلاب"؛ ارگان رسمی سپاه پاسداران، به تشریح کامل ابعاد حمله گسترده رژیم صهیونیستی به لبنان و سوریه پرداخت و گفت: 💠 فرازهایی از این مصاحبه: 🎤 «...بیشترین اتکای اسرائیل، به نیروی هوایی اوست و از نظر مانور زمینی به تانک هایش. طبیعی است که ما به روش مقابله با تانک ها، مخصوصاً درمناطق کوهستانی خیلی واردیم و در صورت درگیری، مقابله با آنها برای ما خیلی راحت است. عمده توفیق اسرائیلی ها در مانورهای سریع هجومی شان؛ متکی بر این اصل بوده که در دل مردم و اهالی مناطق مورد حمله، یک رعب و وحشت شدیدی به وجود بیاورند. بر همین اساس، ما در حقیقت در دو جبهه باید بجنگیم؛ اول با این وحشتی که اسرائیل در دل مردم ایجاد کرده، مقابله کنیم و در جبهه دوم، جنگ با خود اسرائیلی هاست. به اعتقاد من، جنگ با اسرائیلی‌ها بی نهایت راحت تر و سهل تر از جنگ با عراق است؛ چرا که عراقی‌ها به روش و تکنیک جنگیدن وارد هستند؛ در حالی که اسرائیلی ها خصوصاً از نظر جنگ زمینی، کاملاً ناوارد و ضعیف هستند. مطبوعات ما در ایران، باید تحلیل بدهند که چرا اسرائیل بلافاصله بعد از به جنوب لبنان حمله کرد. باید این مسائل را در "چرا" ها قرار بدهند و بعد، جواب مناسب را به مردم بدهند تا مسائل برای مردم تحلیل شود...متاسفانه رسانه های ما، بی‌تفاوت و همینطور بدون تحلیل، از کنار حمله توطئه آمیز و در ماهیت سیاسی اسرائیل به جنوب لبنان گذشتند.» ↘️ 🔸️ 🟤 منبع: مصاحبه با مجله پیام انقلاب، شماره ۶۲، تاریخ انتشار: ۱۹ تیر ۱۳۶۱. ✔ 📃 🧾 @hemaseh27
🚩 🔸️ 🔶️ همزمان، امام خمینی به مسئولین سیاسی و نظامی کشور تفهیم فرمود که اقدام اسرائیل مبنی بر حمله به سوریه و لبنان، دسیسه‌ای بوده تا ایران را از مسئله اصلی اش، یعنی جنگ با رژیم جنگ افروز صدّام باز دارد؛ از این رو با اعلام اینکه ، سریعاً دستور بازگشت نیروها را صادر فرمودند. ؛ فرمانده نیروی زمینی ارتش در این خصوص می گوید: «...[روز شنبه پنجم تیر ۱۳۶۱] رفتیم سراغ حضرت امام گزارش بدهیم که در آنجا چه کرده ایم و باید چه بکنیم. حضرت امام، به گزارش ها گوش دادند و بعد یکباره فرمودند: این نیروهایی که برده اید آنجا، اگر خون از دماغشان بیاید، من مسئولیتش را قبول نمی‌کنم. بگویید سریع برگردند. من تا آن روز دستوری به این قاطعیت و صریح، مستقیماً از امام نشنیده بودم که فرمانده کل قوا به ما مستقیم دستور بدهند که چه بکنیم. فرمودند: بگویید سریع برگردند. ما اصلاً تعجب کردیم که چطور شد؟ به سرعت رفتیم برای اجرای دستور...» 💮 🍀 منابع: 📰 مصاحبه با مجله پیام انقلاب، شماره ۶۲، تاریخ انتشار: نوزدهم تیرماه ۱۳۶۱ 📙 ناگفته های جنگ، ص ۳۱۷ 📕 همپای صاعقه، ص ۷۹۱ @hemaseh27
6.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 🚩 💐 ↘️ - آن شب به ما گفت: « !!!» 🎞 راوی: دوست صمیمی، یار باوفا و صدّیقِ سردار حاج ✔ 💽 منبع: مستند (حاج احمد متوسلیان: از پاوه تا اسرائیل) 🔸️ ▫️ @hemaseh27
حماسه ۲۷ 🚩
🖐 🦋 🌸 🗨 💠 عبّاس برقی (از دوستان نزدیک و همرزمان باوفایِ احمد متوسلیان) می گوید: ▫️ «...آن روز که برادر احمد از سوریه به تهران بازگشت، قرار شد بعد از ادای نماز مغرب و عشا، به اتفاق ایشان و برادران جعفر جهروتی‌زاده، محسن حیاتی‌پور و یک برادر روحانی از پادگان امام حسین (ع) به خانه‌ی حاجی در محله‌ی امامزاده سیّد اسماعیل تهران برویم. بنا بود شب خدمت حاجی باشیم و صبح به همراه ایشان، برویم فرودگاه برای اعزام به سوریه. حوالی نیمه‌شب بود که دو نفر از بچّه‌های سپاهیِ پادگان امام حسین(ع) به در خانه‌ی حاجی مراجعه کردند. ما، در طبقه‌ی بالا، داخل اتاق حاجی نشسته بودیم. حاجی رفت دم در و مدّتی بعد با یک حالت آشفته‌ای برگشت بالا. پرسیدیم: قَضیه چیست؟ حاجی گفت: از قراری که اینها می‌گفتند، گویا سه نفر از برادرهایی که در نوبت اول به داخل لبنان رفته‌اند، توسط شبه‌ نظامیان مسیحی متّحد اسرائیل؛ موسوم به «نیروهای لبنانی» دستگیر شده‌اند. حاجی خیلی ناراحت بود. توی آن اتاق کوچکش قدم می‌زد. اولین باری بود که من در یک حالت عادی، گریه‌ی این مرد را می‌دیدم. بی‌تاب بود، اشک می‌ریخت، گریه می‌کرد و می‌گفت: چرا تیپ به این حالت درآمده؟ یک نیمه از آن در سوریه و لبنان و یک نیمه در جنوب و یک تعداد هم در تهران پراکنده‌اند. تیپ قدرتمندی که در حمله‌ی بیت‌المقدس داشتیم، حالا از هم پاشیده شده و مشکل سازمان‌دهی و وحدت فرماندهی داریم. جمع کردن این وضع خیلی مشکل است. در همین حالت ناراحتی و گریه، ایشان جمله‌ی عجیبی را به زبان آورد که ما بار اوّل آن را به شوخی گرفتیم؛ ولی بعد که به منطقه‌ی لبنان رسیدیم، دیدیم آنچه حاجی در آن شب گفت، عین حقیقت بود... ✍ 🔰 ... ادامه دارد... @yousof_e_moghavemat
🚩 🖐 ✔ «...حقیقتی بس ثقیل که ما در آن شب نتوانستیم آن را هضم کنیم. با چشم‌هایی خیس از اشک گفت: من که بروم لبنان، دیگر برنمی‌گردم. اینها باید به فکر خودشان باشند. من می‌دانم که بروم لبنان، دیگر برنمی‌گردم. ما باز هم حرفش را جدّی نگرفتیم. با خودمان گفتیم؛ مگر ممکن است کسی که می‌داند اگر به لبنان برود، دیگر برگشتنی نیست، باز هم عازم چنین سفری بشود؟ برای همین هم من با لحنی دوستانه به گفتم: شوخی نکن حاجی، این حرف‌ها دیگر چیست که می‌زنی؟ ان‌شاءالله سالم می‌روی و برمی‌گردی و هیچ مشکلی هم پیش نمی‌آید. به خواست خدا، موفق و پیروز برمی‌گردی. ایشان باز هم با همان حالت محزون، در حالی که لاینقطع اشک می‌ریخت، گفت: نه! . خیلی تعجب کردیم. با اصرار از او خواستیم علّت این یقین خودش را - که البته ما صرفاً حَملِ بر توهّم می‌کردیم‌-‌ به ما هم بگوید. سرانجام تسلیم شد و گفت:...» 🔰 ادامه دارد... 🦋 منبع: کتاب بسیار ارزشمند ، صفحه ۷۴۴ @yousof_e_moghavemat
🚩 ✔ 🏷 سوم تیر ۱۳۶۱ اقانه نماز مغرب و عشاء در مضجع شریف و نورانی عمه سادات حضرت . 🏷 ✔ 📷 منبع عکس: از آرشیو برادر بزرگوار حاج حمید داود آبادی. ✔ 🏷 @hemaseh27
🚩 📷 🎞 تیر ماه ۱۳۶۱ پادگانی زبدانی سوریه از راست: سردار ، سردار حاج منصور کوچک محسنی و سردار ❤❤❤ ✔ 🏷 @hemaseh27
حماسه ۲۷ 🚩
🚩 🔰 📚 را به یاد دارید؟ گفتیم: خُب، بله، خدمتتون بودیم. گفت: یادتان هست که پیش از عملیات قرار بود ۹۰ دستگاه نفربر «آیفا»، ۱۰۰ دستگاه «تویوتا» و امکانات وسیعی را برای عملیات به ما بدهند؛ ولی در عمل، امکاناتی خیلی جزئی در اختیارمان قرار گرفت؟ گفتیم: بله، خوب یادمان هست. ▫️ گفت: من آن زمان خیلی ناراحت بودم که خدایا، آخر با این امکانات جزئی، چه جوری می‌توانیم عملیات کنیم. مثلاً ما را از کردستان آوردند، به عنوان عده‌ای که قادریم یک تیپ جدیدی تشکیل بدهیم و عملیات موفقی در جنوب داشته باشیم؛ حالا با این وضع، می‌ترسم این عملیات موفق نباشد و مایه‌ی آبروریزی بشود. ▫️ خلاصه‌ توی همین عوالم، باخودم کلنجار می‌رفتم که شب شد. آمدم از ساختمان ستاد تیپ بیرون وضو بگیرم که از پشت سرم توی تاریکی شب، یک برادر سپاهی دست بر شانه‌ام گذاشت و آن را فشار داد. با تعجب سر چرخاندم که این کیست؟ دیدم می‌گوید: ، شما خدا و ائمه را فراموش کرده‌اید، به فکر آمبولانس و امکانات مادی این دنیا هستید!؟ توکّل بر خدا کن و این امکانات را نادیده بگیر. به حق قسم، شما پیروز خواهید شد، ان‌شاءالله. بعد از این عملیات هم عملیات دیگری در پیش دارید به نام «بیت‌المقدس». شما بعد از عملیات بیت‌المقدس، برای جنگ با اسرائیل، عازم لبنان خواهید شد. پایان کار شما در آنجاست و از آن سفر بر نخواهید گشت! 🏷 وقتی که داشت این مطالب را برای ما تعریف می‌کرد، به شدّت منقلب بود. ما هم که بیشتر حواس‌مان متوجه انقلاب روحی این مرد بود تا حرف‌های حیرت‌آوری که به زبان می‌آورد، به اصطلاح مطلب را جدّی نگرفتیم و خواستیم به او دلداری بدهیم. برای همین هم گفتیم: اصلاً هم این‌طور نیست. چه کسی از فردای خودش خبر دارد؟ ان‌شاءالله همه چیز به خوبی و خوشی انجام می‌شود و سالم می‌روی، سالم و موفق هم برمی‌گردی؛ اما باز هم حاجی حرفش یکی بود؛ این رفتن برگشتنی در پی ندارد!» ❤ 🦋 🖐 💠 منبع نوشته: کتاب گران سنگ و ارزشمند ، نوشته گلعلی بابایی. 🌸 ↘️ (ص) @hemaseh27
🚩 🌸 ✔ ▫️در سحرگاه همین شب [که در منزل خود به همرزمانش گفت: من از لبنان برنمی گردم...] به یادماندنی بود که به همراه تعدادی از نیروها عازم سوریه شد. به محض رسیدن به آنجا، در مذاکره با نمایندگان احزاب لبنانی، تهدید کرد که اگر چند نفر از نیروهای ایرانی که توسط عوامل اسرائیل، یعنی فالانژها دستگیر شده‌اند، آزاد نشوند، دست به اقدام نظامی خواهد زد. این تهدید موثر واقع شد و ربایندگان، مجبور شدند سه نفر از نیروهای ایرانی را آزاد کنند. همزمان با این چالش‌ها، در تهران روند تصمیم‌گیری جهت مراجعت نیروها، می‌رفت تا نهایی شود. به همین دلیل، ده صبح روز سه شنبه هشتم تیرماه ۱۳۶۱، جلسه ای در شورای عالی دفاع تشکیل شده و نتیجه بدست آمده حاکی از آن است که نیرو ها باید هرچه سریع تر برگردند. @hemaseh27