🌛 #ماه_عسل_
فایل صوتی پنجم
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46fل
1_63667144.mp3
10.87M
🎚 #فایل_صوتی_پنجم
🔹از دستِ خودت خسته شدی؟
از خشونت ها و تیزی هایِ روحت؟
👈از کمبود اعتماد به نفس و حقارتهای درونی ات؟ از پُرخوری ها و پُرگویی هات؟
💠 روزه می تونه درمانت کنه ؛ اگر ....؟
🎤واعظ: #استاد_شجاعی
👌مبادا از دست بدین.
#ماه_عسل
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
─═इई🍃🌷🍃ईइ═─
معلم خوب
از معبر حرفهایش
درهای بهشت را باز میکند🕊
به روی شاگردانی که
در ملکوت قلب او❤️
آماده درس گرفتن هستند✨
سلام بر معلمانی که راههای آسمانی را به شاگردانشان نشان دادند
سلام بر شهدا معلمان مکتب عشق✋
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#روزتون_مزین_به_نگاهشهید✨
#روزت_مبارڪ_رفیق_شهیدم
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
#معلمےکه_از_ساواک_کارت_قرمز_گرفت❗️
#حاجی، از همان ابتدا سعی میکند دانش آموزان را با راه و روش و افکار امام خمینی(ره) آشنا کند👌 و همین میشود که از ساواک کارت قرمز میگیرد♨️. حضور سیاسی و انقلابی #ابراهیم روز به روز پر رنگتر میشود✌️ تا جایی که برای اولین بار در ایران، مجسمه شاه توسط او در شهرضا پایین کشیده میشود و همین جسارتها و رشادتها، حکم اعدامش را هم روی میز ساواک میگذارد😱. مادر از فعالیتهای دوران انقلاب #محمد_ابراهیم و جسارت و نترس بودن بی حد و حسابش تعریف میکند و میگوید: «نزدیک انقلاب که شد، درس و مدرسه را گذاشت کنار؛ گفت فقط امام! جانش بود و حضرت امام...!🙂👌 میرفت زیرزمین، موزاییک ها را برمیداشت و اعلامیههای امام را آنجا پنهان میکرد🙊. رویش هم خاک میریخت که پیدا نباشد. البته پدرش خیلی موافق این کارهایش نبود و میگفت اگر ساواک اینها را پیدا کند، بیچارهات میکند🙁! #ابراهیم هم فقط در جواب شان میگفت: شما نگران من نباشید.»😊😉
#راوی:مادرشهید
#محمد_ابراهیم_همت❤️
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🍃🍃🍃🌼🍃🍃🍃 📚 #تمثیل هاے خدایے0⃣7⃣1⃣ اتوبوس دائم تکان میخورد و پسر جوان که دستش را به جایی نگرفته بود،
🌸🍃﷽🌸🍃
#تمثیل هاے خدایے1⃣7⃣1⃣
✍ بر باد رفته
گاهی پیش میاد؛ یکی سر جلسه #امتحان تقلب میکنه، معلم هم اصلا به روش نمیاره.
😍 شاگرد هم کلی ذوق میکنه؛ آخجوووون، چقدر راحت #تقلب کردم هیچ کس متوجه نشد.
👤اما معلم موقع نمره دادن، برگش رو خط میزنه مینویسه صفر.❌
🙅♂یعنی به علت #تقلب، هیچ کدوم از پاسخ ها مورد قبول نیست❌
👈چه اونایی که #تقلب کردی، چه اونایی که #تقلب نکردی...
✨✨✨
✅ حکایت بعضیا از آدمها هم همینطوریه👌
⛔️ تو کسب و کارشون #تقلب میکن، #حلال و #حرام رو قاطی میکنن❗️
🔚 اونوقت باهمون پول:↶
☜خونه میخرن،
☜فرش میخرن،
☜لباس میخرن و....
🔚بعدش هم میرن توی همون خونه، روی همون فرش:↶
☜ #نماز میخونن،
☜ مجلس #روضه میگیرن و....
😱 اما خدا روی همهی اون اعمال خط میزنه؛↶
👈❌هیچ کدوم رو قبول نمیکنه❌👉
✅خداوند در قرآن فرمود:
🕋وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً (فرقان/۲۳)
✨ما به سراغ(حسابرسی) هر عملى كه انجام دادند میرویم و آن را غبارى پراكنده مىسازيم.
⚠️یعنی حتی کارهای خوبی هم که انجام دادن دیگه هیچ ارزشی نداره و از بین میره، چون؛↶
👈⛔️ #حلال و #حرام قاطی شده ⛔️👉
✅ امام صادق(ع) در همین رابطه فرمود:
✨به خدا قسم هر چند اعمال اینها مفیدتر و درخشندهتر از پارچههای سفید مصری باشد،
از آنها پذیرفته نمی شود❌
👈زیرا ایشان از #حرام_خواری پرهیز نمی کنند.
📚عدة الداعی، ابن فهد حلی، ص230؛
📚بحارالانوار، ج7، ص205.
#تمثیلات
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج
⚘﷽⚘
شهدایی که معلم بودند
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#خلوت_دونفره ۱ بیمارْ دِلَم قبول ! گفتنِ حاجت ، که عیب نیست ... دستی بگیر و راهیِ راهَت بکُن مرا ..
#خلوت_دونفره ۲
چون شاپرکی که
کودکی،داراییش را بر باد داده، "زمین خورده ام"
هیچ ندارم...
میخوانمت ؛
با دلی که اشتباه، از پا درآورده اش!
" رَبّ اُناجيك بِقَلْب قَد اَوْبَقَهُ جُرمُهُ "
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#خلوت_دونفره ۲ چون شاپرکی که کودکی،داراییش را بر باد داده، "زمین خورده ام" هیچ ندارم... میخوانمت ؛
#خلوت_دونفره ۳
✍صدا میزنم خدا را
جوابم را که میدهد...
خوب میدانم؛
باز هم ، تو میانجی گری کرده ای آقا ... 💚
| وَاسْتَجِبْ بِهِ دَعْوَتَنا | *
.
*دعای افتتاح
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
2_5199803217482875947.mp3
3.86M
#حرفهای_من_و_خدا ۸
#دلنوشته سحر هشتم
✍ دلبر که تو باشی؛
جرات بیراهه رفتن، چقدر آسان است.
✨آنقدر مهربان و دلواپس،
به انتظار برگشتنم می نشینی،
که گویی جز من، بنده دیگری نداری...
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
📛شاید گناه کردی اما...
✅تو هنوز زنده ای 🏃
♻️تو داری نفس میکشی🗣
⚠️تو هنوز اختیار داری...
🚧برگرد تا دیر نشده⚰
💡همین الان...
💚با اولین گام💪 👣
🆔 🖤👉 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
👈🖤
#خدایا🌱
میدانی ؟! گناه کردنِ ما
نه اینکه #تو را بخواهیم نافرمانی کنیم ،
نه اینکه #بنده سرکشی باشیم ،
نه اینکه تو #خدای_خوبی نباشی ،
نه اینکه ما ندانیم #اشتباه می کنیم ،
نه اینکه .....
نه ، نه ...
#ما فقط زورمان به خودمان نمیرسد...
این خودم را از خودم بگیر ... !♡
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#به_مجنون_گفتم_زنده_بمان📙 ✨ #شهید_محمد_ابراهیم_همت به روایت همسر قسمت 6⃣1⃣ یک بار که ابراهیم غروب
#به_مجنون_گفتم_زنده_بمان📙
✨ #شهید_محمد_ابراهیم_همت
به روایت همسر
قسمت 7⃣1⃣
همیشه فکر می کرد برای بسیجی ها کم می گذارد حتی برای خدا.
منتها دیگران این طور نمی گفتند. بخصوص خانواده های عباس ورامینی که با ما زندگی می کردند و بعدها خودش شهید شد💔. خانمش تعریف ها از ابراهیم می کرد که من تا به حال از کسی نشنیده بودم.
به خودش که گفتم، ناراحت شد.
گفتم :" ولی آخه یک نفر دو نفر نیستند که. هرکی از راه می رسد می گوید. "
گریه اش گرفت و گفت :
"تو نمی دانی، نیستی ببینی چطور یک پسر پانزده شانزده ساله قبر می کند، می رود توش می نشیند، استغاثه می کند، توبه می کند، گریه می کند.😢
اگر اینها برای فرمانده شان نامه می نویسند، یا منتظرش هستند بیاید ببیند شان، یا اسمش از دهان شان نمی افتد، فقط به خاطر معرفت خودشان ست. من خیلی کوچک تراز این حرفهام.باور کن. "😞باور نمی کردم. چون خودم هم چیزها از ابراهیم دیده بودم و نمی خواستم به این سادگی از دستش بدهم. اما تنهایی مگر می گذاشت و عقرب ها.
اولین عقرب را من در رختخواب مهدی کشتم. 😱چند شب از ترس این که بچه را بزند اصلا خواب نرفتم. تمام رختخواب ها را می انداختم روی تخت، می رفتم می نشستم روش، خیره می شدم به عقرب ها🦂 که راحت، خیلی راحت می آمدند روی در و دیوار و همه جا برای خودشان راه می رفتند. هر جا پا می گذاشتم عقرب بود. آن روزها من نزدیک بیست و پنج تا عقرب کشتم.🙁
فقط این نبود. هفت هشت روز بعد یکی آمد در خانه را زد. ابراهیم نبود. می دانستم، او همیشه دو سه بعد از نصفه شب می آمد.
چادرم را سر کردم، گفتم : " کیه؟ "
جواب نداد.
باز هم گفتم. هیچی به هیچی. که دیدم سایه مردی افتاده توی هال خانه. آنجا در زیاد داشت، از این درهای بلند آلومینیومی و تمام شیشه ای.
سایه به ابراهیم نمی خورد. کلاه بخصوصی سرش بود. یک چیزی مثل چپق دستش بود. هر چی گفتم کیه، جواب نداد. نفسم بند آمده بود😞، سرم گیج رفت افتادم زمین. از هوش رفتم. ده بیست دقیقه ای طول کشید بیدار شدم. که باز دیدم سایه هنوز هست.
رفتم کلید رو از توی قفل در آوردم، آمدم نشستم به نماز خواندن، دعا کردن.
نماز را درست نمی خواندم، وسطش متوجه می شدم، سوره حمد را نخوانده ام. از هر جا که بودم شروع می کردم به خواندن ساعت سوره حمد.✨
قلبم داشت از جایش کنده می شد، که ابراهیم آمد، ساعت نه شب.
گفت :" چرا امشب رنگ به روت نیست؟ چی شده باز؟ از دست من ناراحتی؟ "
گفتم :" دزد، دزد آمده بود. "
خیلی سعی کردم قرص باشم، نلرزم، گریه نکنم، نشد.
خندید و گفت :" ترس نداشته که، نگهبان بوده، حتماً. "🙊
گفتم :" نگهبان مگر چپق میکشه؟ "
گفت :" خب، شاید چیز دیگر بوده، تو فکر کردی که چپق میکشه."
گفتم :" آن کسی که من دیدم نگهبان نبود. "
اصرار داشت که بوده.😕
#ادامه_دارد....
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f